خامنه ای و کودتای 22 خرداد
هنگامی که مير حسين موسوی در ارديبهشت 1388 در جمع دانشجويان دانشگاه مشهد به دفاع از ولايت فقيه برخاست و گفت که «ولایت فقیه ما را درمقابل کودتا و خودمختاریها حفظ کرده است» شايد هرگز به فکرش نمی رسيد که چند هفته بعد خود او و اصلاح طلبان قربانی کودتايی می شوند که طراح و گرداننده اش ولی فقيه است.
اصلاح طلبان قبلاً دوبار در انتخابات رياست جمهوری در دوره هفتم و هشتم، در سال 1376 و 1380، پيروز شده ومحمد خاتمی را بر کرسی رياست جمهوری نشانده بودند اما موفق به اصلاحات بنيادی نشده بودند. نداشتن تئوری منسجم اصلاحات و فشار نيروهای سرکوبگر ولايت فقيه بر آنها باعث شد که اصلاح طلبان کار مهمی از پيش نبرند. در انتخابات دوره نهم، احمدی نژاد بر نامزدهای اصلاح طلبان پيروز شد و به استيلای هشت ساله اصلاح طلبان بر قوه مجريه پايان داد. برخی از اصلاح طلبان بر اين باور بودند که احمدی نژاد با تقلبی گسترده در انتخابات 1384 پيروز شده است. سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی ايران که از منتقدان سر سخت احمدی نژاد بود پيروزی او را به رسميت نشناخت. اين سازمان چهار سال بعد، در 18 خرداد 1388، در نامه سرگشاده ای به احمدی نژاد، به انتخاب او در 1384 اشاره کرد و نوشت که چون اين سازمان «انتخاب شما را انتخابی ناسالم و بر اساس دوپينگ های خلاف قانون می دانست ... طی 4 سالی كه پست رياست جمهوری را به ناحق تصاحب كرده ايد، هرگز شما را مستقيماً مخاطب قرار نداده و از شما به عنوان رئيس جمهور نيز نام نبرده است.»
اصلاح طلبان در مهرماه 1387 هنگامی که مهدی کروبی دبير کل حزب اعتماد ملی نامزدی خود را برای پست رياست جمهوری اعلام کرد جانی تازه گرفتند اما هنوز دچار چند دستگی بودند و کانديدای واحدی نداشتند. بسياری از آنها خواهان نامزد شدن محمد خاتمی بودند اما خاتمی ترجيح می داد که موسوی را به جای خود به ميدان بفرستد. مير حسين موسوی در 20 اسفند 1387 با صدور بيانيه ای نامزدی خود را برای رقابت در دهمين دور انتخابات رياست جمهوری اعلام کرد. يک هفته بعد، در 26 اسفند 1387، خاتمی به نفع موسوی کنار رفت. بدين سان رهبری نهضت اصلاح طلبی به دست کروبی و موسوی افتاد.
موسوی برای نسل جوان که سرانجام بخش اعظم هوادارانش را تشکيل داد تا اندازه زيادی ناشناخته بود. نسل انقلاب 1357 هم موسوی را به عنوان اصلاح طلب نمی شناخت. با اينهمه، حمايت خاتمی و بسياری از اصلاح طلبان شناخته شده از موسوی از يک سو و نفرت و انزجار مردم از اصول گرايی و دولت اصول گرای احمدی نژاد از سوی ديگر، باعث شد که ميليونها تن از جوانان ايرانی به حمايت از موسوی برخيزند.
شورای نگهبان در ارديبهشت 1388 از ميان 475 نامزد رياست جمهوری که 42 نفرشان زن بودند صلاحيت 4 تن يعنی موسوی، کروبی، احمدی نژاد و رضائی را تائيد کرد و ستاد انتخابات کشور در 31 ارديبهشت 1388 اسامی آنها را اعلام کرد. اين چهار تن 20 روز، يعنی تا 8 بامداد 21 خرداد، وقت داشتند تا برای کسب آراء 46 ميليون و 200 هزار رأی دهنده رقابت کنند.
طرفداران موسوی رنگ سبز را که بخشی از پرچم ايران است و بار اسلامی هم دارد به عنوان نماد حرکت خود برگزيدند وبا استفاده از سايتهای اينترنتی به حمايت از موسوی پرداختند. اقدام موسوی در گرفتن دست همسرش زهرا رهنورد به هنگام ثبت نام برای شرکت در انتخابات تأثير بسزائی بر نسل جوان نهاد. حاميان موسوی با نشاط و سرشار از اميد بودند و در حمايت از موسوی به ابتکارات بسياری دست زدند که يکی از آنها تشکيل زنجيره های انسانی در چندين شهر ايران بود. عظيم ترين زنجيره در عصر دو شنبه 18 خرداد، 4 روز قبل از انتخابات، در تهران تشکيل شد. در اين روز، حاميان موسوی در دو سوی خيابان 25 کيلومتری وليعصر، از ميدان تجريش در شمال تا ميدان راه آهن در جنوب، در چند رديف صف کشيدند و با سبزپوش کردن طولانی ترين خيابان ايران عزم خود را در حمايت از اصلاحات نشان دادند و با شعار «اگر تقلب نشه موسوی اول می شه» و «اگر تقلب شود ايران قيامت شود» اطمينان خود را به پيروزی و بی اعتمادی شان را نسبت به نهادهای دولتی برگذارکننده انتخابات نشان دادند.
در اردوگاه اصول گرايان اما وضع به گونه ای ديگر بود. نشانه های نگران کننده ای از عزم خامنه ای و سپاه و بسيج برای ابقای احمدی نژاد در پست رياست جمهوری در دوره دهم به چشم می خورد. خامنه ای در دوم شهريورماه 1387، هنگام ديدار با رئيس جمهور و اعضای هيئت دولت، بشدت از دولت احمدی نژاد تعريف کرد و گفت که دولت احمدی نژاد «دولت کار» است، شعار و گفتمانش «منطبق بر شعار و گفتمان امام و منطبق بر شعارها و گفتمانهای انقلاب است»، عدالت خواه است، استکبارستيز است و با مظاهر استکبار يعنی امريکا و اسرائيل دشمن است. خامنه ای گفت که دولت احمدی نژاد «روند غرب باوری و غرب زدگی را که متاسفانه داشت در مجموعه های دولتی نفوذ می کرد» متوقف کرد و جلو «گرايش های سکولاريستی» را گرفت. خامنه ای گفت که دولت احمدی نژاد «جرأت تحول آفرينی» و «مقابله با فساد» را دارد و دارای «روحيه ی تهاجم در مقابله ی با زورگويان بين المللی است.» اين سخنان به منزله تأييد کامل سياستهای داخلی و خارجی احمدی نژاد بود.
خامنه ای سپس گفت: «آنچه که در مورد سال آخر اين دوره بايد به شما عرض بکنم چند نکته است. يکی اينکه در اين سال آخر با روحيه سال اول کار کنيد. البته احساس ميکنم همين جور است اما در عين حال تأکيد می کنم. فکر نکنيد که امسال، سال آخر دولت است؛ نه، مثل کسی که پنج سال ديگر بناست کار بکند، کار بکنيد. يعنی تصور کنيد که اين یک سال به اضافه چهار سال دیگر در مدیریت شماست. با این دید نگاه کنید و برنامه ریزی کنید و اقدام کنید.» برخی این سخنان را این گونه تعبیر کردند که خامنه ای خواهان ابقای احمدی نژاد برای یک دوره چهار ساله دیگر است.
چند روز بعد در 11 شهریور 1387 مجتبی ذوالنوری، جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، طی سخنانی در جلسه هفتگی انصار حزب الله، با صراحت گفت که احمدی نژاد از «حمایت خاص» رهبر برخوردار است و افزود که رهبر در جلسه 2 شهریور با اعضای دولت «در حمایت از دولت سنگ تمام گذاشتند.» وی عملکرد دولت نهم را بسیار مثبت ارزیابی کرد و گفت که دولت احمدی نژاد برای «تحکیم پایه های ارزشی انقلاب» می کوشد و «می خواهد در مسیر ولایت، رهبری و ارزش های متعالی نظام حرکت کند.» وی خاطر نشان کرد که «در زمان دولت آقای احمدی نژاد زمینه بسیاری از دغدغه های مقام معظم رهبری از بین رفت.» جانشین نماینده ولایت فقیه از محمد خاتمی رئیس جمهور پیشین انتقاد کرد و ادعا کرد که «دین ستیزی، فرهنگ زدایی، باز کردن قلاده سگ های غربی و به جان مردم انداختن آنها و حاکم کردن آنها بر امور مردم در زمان آقای خاتمی اتفاق افتاد.» ذوالنوری البته روشن نکرد که «سگهای غربی» چه کسانی بودند و چگونه به جان مردم می افتادند.
در اين سخنرانی، نماینده ولی فقیه در حمايت از احمدی نژاد تا آنجا پيش رفت که ادعا کرد که در انتخابات رياست جمهوری اصول گرايان هم نبايد با احمدی نژاد رقابت کنند: «اگر احمدی نژاد کاندید شود هر کس دیگری که به صحنه بیاید نه خدمت به انقلاب کرده است و نه به اصولگرایی: چرا که دولت آقای احمدی نژاد کارهایی را شروع کرده که مصلحت و منفعت کشور ایجاب میکند که در یک دوره چهار ساله دیگر به نتیجه برسد و الان کار در مرحله ای نیست که تغییر دولت داشته باشیم و مصلحت این است که دولت عوض نشود؛ لذا اگر دوستان خودی با شعار اصولگرایی وارد عرصه شوند، قطعاٌ من خدمت به مردم، نظام و انقلاب را در آن نمی بینم.» ذوالنوری روشن نکرد که احمدی نژاد چه کاری شروع کرده که حتماٌ باید خودش بر سر کار باقی بماند تا آن را به انجام برساند. نماینده ولی فقیه رقیبان احتمالی احمدی نژاد در اردوگاه اصلاح طلبان را فاقد صلاحیت دانست و ادعا کرد که محمد خاتمی رئيس جمهور دوره هشتم، برادرش محمد رضا خاتمی و عبدالله نوری «روزنه و نقطه سفیدی برای شورای نگهبان نگذاشته اند که بشود آنها را تائید صلاحیت کرد.»
اين سخنان نشانگر عزم راسخ ولی فقيه برای ابقای احمدی نژاد بود اما اصلاح طلبان عمق خطر را در نیافتند. برخی از اصلاح طلبان حتی گمان می کردند که رهبر قلباً از احمدی نژاد ناراضی است و حمايتها يش از او ظاهری است. ماشاالله شمس الواعظین می گفت: «برداشت عمومی این است که آیتالله خامنهای رضایت چندانی از وضعیت ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد ندارد و شاید هم به این تمایل داشته باشد که آقای احمدی نژاد همان دورهی اولش کفایت می کند. ولی این دولت به دلیل ضعف و ناتوانیاش اگر مورد حمایت آیتالله خامنهای قرار نگیرد، سه روزه سقوط خواهدکرد. لذا ایشان ناچار است تا آخرین لحظه از دولت مورد تأیید خودش حمایت بکند». وی همچنين گفت: «این دولت ضعیفترین دولت، ناتوانترین دولت، پرچالشترین دولت بعد از انقلاب بوده. یعنی اگر رضایتی در مورد عملکرد ایشان وجود داشته باشد، خیلی وحشتناک میشود. یعنی برداشت عمومیای که وجود دارد، قطعا مورد توجه رهبری جمهوری اسلامی هم هست. مگر این که ایشان تعمد داشته باشد که مثلا آرای مردم یا نگاه مردم را مورد توجه قرار ندهد که چنین شناختی هم از ایشان وجود ندارد.» http://sobhe-omid1.blogfa.com/post-39.aspx
سخنان چند پهلوی رهبر و نمايندگانش به سردر گمی اصلاح طلبان می افزود. مثلاً، مجتبی ذوالنوری در همان سخنرانی 11 شهريور گفت: «تا زمانی که کارد به استخوان نرسیده و نیاز حتمی به جراحی نباشد... مقام معظم رهبری دست به جراحی نمی زنند... یک زمان ممکن است شرایط کشور برای عمل جراحی مناسب نباشد. برای مثال وقتی نسل جوان پشت سر گزینه ای هستند که رأی آورده است، اگر آنجا برخورد شفاف و قهری بشود نتیجه عکس خواهد داد؛ بنابراین نباید همین جوری عمل کنیم.»
منظور نماينده رهبر روشن بود. گزینه ای که با حمایت نسل جوان رأی آورده بود محمد خاتمی بود. این گزینه خاری در چشم مقام معظم رهبری بود ولی چون شرايط کشور برای جراحی، يعنی «برخورد شفاف و قهری» با خاتمی، مناسب نبود و نتیجه عکس می داد و مثلاً ممکن بود بر حمایت مردم از خاتمی بيفزايد و جایگاه او را مستحکم تر کند رهبر از جراحی خودداری کرده بود. اصلاح طلبی که این بیانات را می شنید چه بسا تصور می کرد که اگر در انتخابات دوره دهم هم کانديدای اصلاح طللبان با حمایت «نسل جوان» رأی بیاورد رهبر و حامیانش از برخورد شفاف و قهری با او خودداری خواهند کرد و قوه مجریه را با اکراه به دست او خواهند سپرد. اما رهبر غير از برخورد شفاف و قهری شیوه ها ی ديگری هم برای حذف گزینه «نسل جوان» در اختيار داشت که نمونه ای از آن کودتای 22 خرداد 1388 بود که اگر طبق نقشه کودتاچيان پیش رفته بود «شفاف و قهری» نبود و «نتیجه عکس» هم نمی داد.
باری مخالفت رهبر با اصلاح طلبان ادامه یافت. در 24 آذر 1387، چند روز پس از آن که محسن میردامادی دبیر کل جبهه مشارکت ایران اسلامی در مراسم اختتامیه یازدهمین کنگره جبهه مشارکت اعلام کرد که سید محمد خاتمی کاندیدای این جبهه است، خامنه ای به دانشگاه علم و صنعت رفت و از احمدی نژاد که فارغ التحصیل این دانشگاه بود به عنوان فردی «انقلابی، متعهد، کارآمد، فعال و شجاع» ستایش کرد و هشدار داد که «اگر جمهوری اسلامی دچار شاه سلطان حسین ها بشود... کار مملکت و جمهوری اسلامی تمام خواهد بود.» منظور رهبر از شاه سلطان حسين لااقل برای هوادارانش روشن بود. انصار حزب الله که در 22 بهمن 1357 در خیابان به خاتمی حمله کردند و عليه او شعار دادند او را «شاه سلطان حسین» می خواندند.
با اينهمه، خامنه ای کماکان چهره ای بی طرف و فراجناحی به خود می گرفت. او در اولین روز سال 1388 در مشهد گفت: «بنده یک رأی دارم که در صندوق می اندازم و به هیچ کس هم نمی گویم که به چه کسی رأی بدهد یا ندهد چرا که تشخیص این مسئله با خود مردم است.» وی ادامه داد که حمایتش از دولت «ربطی به انتخابات ندارد و اعلام موضع انتخاباتی نیست.» هاشمی رفسنجانی که نمی خواست مردم خامنه ای را حامی احمدی نژاد در انتخابات بدانند از فرصت استفاده کرد و در نخستین نماز جمعه سال 1388 گفت که سخنان رهبر به شایعات پایان داد و «هیچ مسئله ای به حساب ایشان نباید گذاشته شود که از کسی حمایت می کنند یا نمی کنند.»
در اواخر اردیبهشت 1358، حدود سه هفته پیش از انتخابات، دستخطی بین پرسنل سپاه و بسیج پخش شد که حاوی پرسش سرتیپ پاسدار پاکپور فرمانده نیروی زمینی سپاه از حجت الاسلام سعیدی نماینده ولی فقیه در سپاه بود. پاکپور پرسیده بود: «همانگونه که در ملاقات حضوری عرض شد، متاسفانه موضوع انتخابات ریاست جمهوری بعضاً به دو دستگی میان فرماندهان لشکرهای نیروی زمینی سپاه انجامیده است. استدعا دارم با توجه به مشکل مذکور رهنمودهای لازم را مبذول دارید.» سعیدی پاسخ داده بود: «برادر سردار پاکپور فرمانده محترم نیروی زمینی سپاه، نظر صریح مقام عظمای ولایت حضرت آیت الله خامنه ای، انتخاب مجدد ریاست جمهوری جناب آقای دکتر احمدی نژاد می باشد. بر فرماندهان محترم نیروی زمینی سپاه واجب است در عمل به رهنمودهای مکرر معظم الله، پرسنل تحت امر خود و خصوصاً برادران وظیفه را توجیه نمایند. والسلام، التماس دعا.»
روزنامه جمهوری اسلامی در شماره دوم خرداد 1388، در ستون «جهت اطلاع»، بدون این که از احمدی نژاد اسمی ببرد، انتشار اين دستخط را «شیطنت های تبلیغاتی» نامید و ادعا کرد که چون «رهبر معظم انقلاب تاکنون حداقل دوبار در سخنرانی های خود فرموده اند نظر خود را به هیچکس نخواهد گفت قطعاً این انتساب کذب محض است و انتظار این است که نماینده ولی فقیه در سپاه آنرا تکذیب نماید.» نماینده ولی فقیه در این باره سکوت کرد اما سرتیپ دوم پاسدار، رمضان شریف، مسئول روابط عمومی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در نامه ای به روزنامه جمهوری اسلامی، که در ستون «جهت اطلاع» در سوم خرداد به چاپ رسید، اعلام کرد که «خبر مذکور شایعه و کذب محض بوده و اساساً طرح چنین موضوعی دروغی بزرگ است.»
صبح صادق، هفته نامه سپاه پاسداران، هم در 4 خرداد اين خبر را تکذيب کرد: «افراد معلوم الحالی كه از برگزاری انتخابات باشكوه همراه با سلامت و صلابت در هراسند و از اين كه سپاه هوشيارانه به وظايف قانونی خود عمل می كند و با دقت مراقب است تا كوچكترين تخلفی از ناحيه نيروهايش در امر انتخابات صورت نپذيرد عصبانی و خشمگين هستند برای ايجاد فتنه و جنجال در جامعه ای كه با نظم و آرامش انقلابی و اسلامی به استقبال انتخابات می رود دست به يك اقدام شيطانی زدند و با دادن نسبت دروغ به سپاه متنی را در اينترنت منتشر ساختند كه در آن يكی از فرماندهان سپاه با ارسال دست خطی از نماينده ولی فقيه در سپاه در خصوص انتخابات كسب تكليف كرده و حجت الاسلام والمسلمين سعيدی نيز در پاسخ به وی مرقوم داشته: نظر صريح مقام عظمای ولايت انتخاب مجدد دكتر احمدی نژاد می باشد و رساندن اين امر به پرسنل تحت امر سوال كننده هم واجب است. در خبر منتشر شده ادعا شده كه اين دست خط ها زير لوگوی نشريه يالثارات در صبحگاه مشترك يكی از نيروهای نظامی توزيع شده است. ضمن تكذيب قاطعانه موارد نسبت داده شده و محكوم كردن آن بر اين نكته تأكيد می شود كه وظيفه سپاه رعايت قانون و تنها بيان ويژگی ها و معيارهای انتخاب اصلح است و اينگونه فتنه انگيزی ها نمی تواند افكار عمومی را از بحث انتخابات منحرف ساخته و آن را متشنج كند. اين اطمينان وجود دارد كه مردم با حضور هوشيارانه بدون توجه به اين دسيسه ها به انتخاب اصلح خواهند رسيد و رفتارهای ناشايست و شيطانی بدخواهان در انتخاب آنها تأثيری نخواهد داشت.»
بدينسان مانورهای سیاسی ولی فقيه برای حمايت از احمدی نژاد ادامه يافت. خامنه ای از دولت احمدی نژاد دفاع میکرد و اين تصور را به وجود می آورد که انتخاب مجدد احمدی نژاد بسود اسلام و جمهوری اسلامی است اما در عين حال ادعا می کرد که در انتخابات بی طرف است.
اصلاح طلبان می گفتند که پس از به قدرت رسیدن احمدی نژاد در سال 1384 «حق انتخاب کردن و انتخاب شدن بیش از هر زمان دیگری مورد تهدید و تحدید قرار گرفته و سلامت انتخابات به شدت به مخاطره افتاده است، به طوری که دیگر تقریباً اعتمادی به آمارهای انتخابات از جمعیت واجد حق رأی گرفته تا آراء شرکت کنندگان و تا آراء کاندیداها وجود ندارد.» (بیانیه اعلام حمایت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران از نامزدی مهندس میر حسین موسوی در دهمین دور انتخابات ریاست جمهوری، 21 فروردين 1388). اما رهبر ادعا می کرد که «انتخابات کشور ما از انتخابات اکثر این کشورهای مدعی دمکراسی، هم آزادتر است، هم انگیزه مردم در این انتخابات بیشتر است. انتخابات پرشور، انتخابات خوب، سالم. دشمن خدشه می کند. از دشمن انتظاری هم جز خدشه نیست؛ چه انتظاری هست؟ بی توقعی از دوستان است. بی توقعی از کسانی است که جزو این ملتند؛ واقعیات را دارند میبینند؛ ميبینند که این انتخابات چگونه سالم و متقن انجام میگیرد، در عین حال، همان حرفی را که دشمن میزند، این ها هم میزنند! من انتظارم این است: کسانی که با ملت ایرانند، جزو ملت ایرانند، توقع دارند ملت ایران به آنها توجه کنند، اینها دیگر علیه ملت ایران حرف نزنند و انتخابات ملت ایران را زیر سئوال نبرند. مرتب تکرار نکنند که آقا این انتخابات سالم نیست؛ انتخابات، نیست. چرا دروغ می گویند؟ چرا بی انصافی میکنند؟ چرا خلاف واقع می گویند؟» (بیانات رهبر در دیدار جمعی از معلمان، پرستاران و کارگران در 9 اردیبهشت 1388).
اصلاح طلبان دولت احمدی نژاد را «نا کارآمد و ضعیف» ارزیابی میکردند و خواهان «نجات کشور از وضعیت نابسامان و نگران کننده کنونی بودند». (بیانیه اعلام حمایت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران از نامزدی مهندس میر حسین موسوی در دهمین دور انتخابات ریاست جمهوری). خامنه ای بر می آشفت و منتفدان را سرزنش می کرد ومی گفت: «چیزهائی را که انسان میشنود، باور نمیکند که از زبان نامزدها و آن کسانی که دنبال این مسئولیتها هستند، از روی صدق و صفا خارج شده باشد. این حرفها مردم را نگران می کند؛ کسی را هم به گوینده ی این حرفها دلبسته و علاقمند نمی کند! نامزدهای محترم توجه داشته باشند: اذهان عمومى را تخريب نكنند. اين همه نسبت خلاف دادن به اين و آن، تخريب كنندهى اذهان مردم است؛ واقعيت هم ندارد؛ خلاف واقع هم هست. بنده كه از همهى اين آقايان اوضاع كشور را بيشتر ميدانم و بهتر خبر دارم، ميدانم كه بسيارى از اين مطالبى كه بعنوان انتقاد دربارهى وضع كشور و وضع اقتصاد و اينها ميگويند، خلاف واقع است؛ اشتباه ميكنند.» (بيانات در جمع مردم استان كردستان در ميدان آزادى سنندج، 22 ارديبهشت 1388)
خامنه ای 4 روز بعد، در 26 ارديبهشت، در ديدار با مردم مريوان بار ديگر از اصلاح طلبان انتقاد کرد و گفت: «اينى كه يا مسئولان ما، يا در دورههاى انتخابات مثل وضع كنونى، نامزدهاى انتخاباتى ما براى جلب توجه ديگران حرفهاى غربىها را تكرار كنند، اين هيچ امتيازى محسوب نميشود. امتياز اين نيست كه ما آن چيزى را بگوئيم كه غرب مىپسندد. اينها كسانىاند كه با فكر ايرانى، فكر اسلامى، هويت اسلامى و ايرانى مخالفند.»
هفته نامه صبج صادق ارگان سپاه پاسداران در شماره 18 خرداد، چهار روز قبل از انتخابات، در سر مقاله ای با عنوان «چگونه و به چه کسی رأی بدهيم» به رأی دهندگان توصيه کرد که از معيارهايی که مقام معظم رهبری در سفر به استان كردستان بيان کرده بود پيروی کنند. خامنه ای در 22 ارديبشت 1388 در جمع مردم استان كردستان در ميدان آزادى سنندج گفته بود: «بهترين كيست؟ من نسبت به شخص هيچ گونه نظری ابراز نمی كنم، اما شاخص هايی وجود دارد. بهترين، آن كسی است كه درد كشور را بفهمد، درد مردم را بداند، با مردم يگانه و صميمی باشد، از فساد دور باشد، دنبال اشرافيگری خودش نباشد.» اين سخنان شبيه حرفهايی بود که احمدی نژاد و هوادارانش در باره احمدی نژاد می زدند. خامنه ای چند روز بعد در 28 ارديبهشت 1388 در ديدار با مردم بيجار گفت: «كسانی با رأی ملت سركار نيايند كه در مقابل دشمنان بخواهند دست تسليم بالا ببرند و آبروی ملت ايران را ببرند. كسانی سر كار نيايند كه بخواهند با تملق گويی به غرب، به دولت های غربی، به دولت های زورگو و مستكبر، به خيال خودشان بخواهند برای خودشان موقعيتی در سطح بين المللی دست و پا كنند. اينها برای ملت ايران ارزشی ندارد. كسانی سركار نيايند كه دشمنان ملت ايران طمع بورزند كه به وسيله آنها بتوانند صفوف ملت را از هم جدا كنند، مردم را از دينشان، از اصولشان، از ارزش های انقلابی شان دور كنند.»
از آنجا که خامنه ای می گفت که احمدی نژاد فردی استکبار ستيز است و دارای «روحيه تهاجم در مقابله ی با زورگويان بين المللی است» سخنانش در کردستان به معنای مخالفت با نامزدهای اصلاح طلب و تأييد کامل احمدی نژاد برای احراز پست رياست جمهوری بود. موضع رهبر در حمايت از احمدی نژاد چنان روشن بود که دو ماه بعد از انتخابات يکی از نمايندگان اصولگرای مجلس شورای اسلامی گفت که «افراد معمولی جامعه هم موضع رهبری را از فرمایشات ایشان به خصوص در سفرشان به استان کردستان درک کرده بودند». (پايگاه اطلاع رسانی رجا نيوز، دو شنبه، 19 مرداد 1388).
صبح صادق، در همان شماره، مصاحبه ای هم با دكتر يدالله جوانی رئيس اداره سياسی سپاه پاسداران کرده بود. يدالله جوانی در اين مصاحبه که تحت عنوان «با هوشياری مردم، هر حركتی برای انقلاب مخملی در ايران در نطفه خفه خواهد شد» به تشريح انقلاب مخملی يا انقلاب رنگی پرداخت و گفت که «در اين نوع به اصطلاح انقلاب ها، يك نوع براندازی از طريق بحران سازی از سوی مخالفين انجام می شود. گروه های سياسی مخالف، با ايجاد هيجان و با سوار شدن بر امواج احساسات هواداران خود كه از يك رنگ مشخص استفاده می كنند، در جامعه، يك موجی را ايجاد می كنند و با فضاسازی رسانه ای نيروهای بی تفاوت را نيز همراه كرده و دولت حاكم را مجبور به عقب نشينی و تسليم می كنند.» به گفته ی او «در تمامی موارد دولت های حاكم غير همسو با غرب و دارای گرايش های ملی و بعضاً همسو با روسيه بوده و در عوض جريان های مخالف، گرايش به غرب داشته اند.»
سردار جوانی ادعا کرد که پروژه انقلاب مخملی در سال 1376 يعنی زمانی که دولت خاتمی به قدرت رسيد «در ايران كليد خورد و از آن مقطع تاكنون در چند نوبت تلاش شد تا سناريوهايی با الگوگيری از همين شيوه ها اجرا شود كه تاكنون نتيجه نداده است.» وی سپس ادعا کرد که اصلاح طلبان در پی انقلاب رنگی اند: «شواهد و قرائن زيادی وجود دارد كه برای انتخابات دهم رياست جمهوری، برخی از گروه های افراطی، پروژه انقلاب رنگی را طراحی و در حال اجرای آن می باشند. تفاوت اين سناريو با سناريوهای قبلی مثل 18 تير سال 78 و غائله تحصن در مجلس ششم در اين است كه اين بار به دلايل مشخص و قابل توجيه به يك رنگ خاص نيز رسيده اند و تلاش می كنند آن را در سطح جامعه با بهانه انتخابات فراگير نمايند.» او گفت که انقلاب رنگی «در اتاق فكر بخش افراطی دوم خرداد طراحی شده است.»
دلايل سردار جوانی برای اثبات وجود سناريوی انقلاب رنگی به اين شرح بود: «برخی از گروه های دوم خردادی و به ويژه افراطی های آنها، معتقدند كه بايد به هر نحو كه شده در انتخابات رياست جمهوری دوره دهم پيروز شوند و به قدرت برگردند. اين گروه ها بر اين باورند كه اگر در اين انتخابات به قدرت برنگردند، ممكن است برای يك دوره طولانی به حاشيه رانده شوند و اساساً ديگر امكان بازگشت آنان به قدرت فراهم نگردد. براساس چنين تحليلی می گويند هدف وسيله را توجيه می كند و بايد از هر شيوه و روشی استفاده كنيم تا اين اتفاق بيفتد.» سردار جوانی ادعا کرد که اصلاح طلبان در انتخابات پيروز نخواهند شد چون «تمام نظرسنجی های انجام شده [حکايت] از فاصله قابل توجه كانديدای مورد نظر [اصلاح طلبان] با كانديدای جبهه رقيب دارد.» اين موضوع اصلاح طلبان را بر آن داشته است که ادعا کنند که «اگر انتخابات سالم برگزار گردد ما پيروز هستيم و كانديدای ما رأی می آورد.» آنها همچنين «موضوع صيانت از آرا و ضرورت تضمين سلامت انتخابات» را مطرح می کنند و اين موضوع «حكايت از يك سناريو و نقشه می كند» تا اگر رأی نياوردند «سلامت انتخابات را زير سوال ببرند.» سردار جوانی البته روشن نکرد که «نظر سنجی ها» يی که شکست اصلاح طلبان را پيش بينی کرده بود کِی و توسط چه سازمانی انجام شده است.
سردار نسبت به استفاده از رنگ سبز توسط حاميان موسوی هم حساسيت بسياری نشان داد و آن را «نشانه ای از کليد خوردن پروژه انقلاب مخملی در انتخابات دهم» ارزيابی کرد و ادعا کرد که «فراخوان عمومی از هواداران برای استفاده از رنگ سبز به صورت روسری، مانتو، كلاه، مچ بند، شال، تی شرت و گره زدن نوار سبز به آنتن و برف پاكن خودروها، اهدافی فراتر از ايجاد يك شور و نشاط انتخاباتی در جامعه و بين هواداران را دنبال می كند.» وی همچنين شايعات مربوط به خريد مانتوهای سبز رنگ را هم قابل تأمل دانست: «براساس برخی اخبار، دست اندركاران ستاد دختران نسل فيروزه ای، با هزينه كردن چندين ميليارد تومان، به دنبال تهيه و توزيع دهها هزار مانتو بين هواداران زن می باشند. اگر اين خبر صحيح باشد كه تاكنون تكذيب نشده، آيا می توان گفت هزينه های ميلياردی اينگونه ای، صرفاً برای تبليغات انتخاباتی است؟ يا اينكه از اين مانتوهای سبز رنگ و تی شرت ها و پرچم ها، بايد در صورت لزوم استفاده های ديگر كرد.» سردار جوانی در پايان مصاحبه اش نتيجه گرفت که برنامه انقلاب مخملی در ايران جواب نمی دهد و «با هوشياری مردم، هر حركتی برای انقلاب مخملی در ايران در نطفه خفه خواهد شد.»
سردار جوانی توضيح نداد که دختران فيروزه ای چه استفاده های ديگری می توانستند از مانتوهای سبز رنگ و تی شرت هايشان بکنند که موجب نگرانی وی شده بود. وی اين را هم روشن نکرد که حکومتی که می تواند انقلاب مخملی را بسادگی در نطفه خفه کند چرا بايد از مچ بند، شال، مانتو سبز و گره زدن نوار سبز به آنتن و برف پاك کن خودروها در هراس باشد.
اتهامات سردار جوانی به اصلاح طلبان بی اساس بود. اصلاح طلبان در گير يک مبارزه انتخاباتی بودند و همچون هر گروه يا حزب سياسی ديگر حق داشتند که چيزی را به عنوان نماد حرکت خود انتخاب کنند که برای مردم جالب باشد. آنها رنگ سبز را انتخاب کردند که ابتکاری جالب بود. اين کار نه بر خلاف شرع بود و نه بر خلاف قانون و نه حرکتی مرموز و خزنده برای سرنگونی نظام . پافشاری اصلاح طلبان برای تشکيل کميته صيانت از آرا که با بی طرفی بر جريان انتخابات نظارت کند هم درخواست معقولی بود. اصلاح طلبان می ديدند که برخی از اعضای شورای نگهبان آشکارا از احمدی نژاد جانبداری می کنند و بنا بر اين حق داشتند که به شورای نگهبان اعتماد نکنند و خواهان تشکيل کميته ای بی طرف برای تضمين سلامت انتخابات شوند. اعتماد راسخ اصلاح طلبان به پيروزی هم دلايل موجهی داشت. آنها با مشاهده ی موج سبز عظيم و پرنشاطی که در سراسر ايران به حمايت از موسوی به حرکت در آمده بود و مقايسه آن با کوچکی و رخوت و بی نشاطی جريان طرفدار احمدی نژاد به اين نتيجه رسيده بودند که مير حسين موسوی قطعاً در انتخابات برنده خواهد شد.
حال اين پرسش پيش می آيد که چرا استفاده اصلاح طلبان از رنگ سبز، پافشاری شان برای تشکيل کميته نظارت بر انتخابات، و اعتمادشان به پيروزی در انتخابات بايد به معنای «براندازی نرم» يا «انقلاب رنگی» تعبير شود؟ آخر اين چه نظامی است که ادعای مديريت جهانی دارد و مدعی است که چنان نيرومند است که می تواند هر گونه مخالفتی را در نطفه خفه کند اما از مچ بند و مانتو سبز در هراس است و از ميان شصت و شش مليون جمعيت ايران تنها می تواند به چهار تن برای رئيس جمهور شدن اعتماد کند و تازه پيش از انتخابات، دو نفر از آنها را به براندازی نرم متهم و با اين کار عملاً از آنها هم سلب صلاحيت می کند.
سخنان سردار جوانی نشان می دهد که سپاه پاسداران سخت نگران پيروزی اصلاح طلبان در انتخابات رياست جمهوری بود و مصمم بود که از وقوع آن جلوگيری کند و اگر با اعتراض اصلاح طلبان رو برو بشود آنان را به توطئه برای انجام انقلاب رنگی متهم و سرکوب کند.
خامنه ای، به رغم حمايت های گسترده اش از احمدی نژاد، يک هفته قبل از انتخابات، در 14 خرداد، بار ديگر بر بی طرفی خود در انتخابات تاکيد کرد: «بنده در اين انتخابات يك رأى بيشتر ندارم، آن رأى را هم به نظرم ميرسد كه كسى به طور مشخص نميداند، حالا ممكن است كسانى حدس بزنند. من به كسى نميگويم، نگفتهام و نخواهم گفت به چه كسى رأى بدهيد، به چه كسى رأى ندهيد؛ رأى من مربوط به خود من است. اين مال ملت است. آنچه كه من از مردم ميخواهم، عبارت است از اينكه همه با همهى قوا، با همهى توان، با همهى نشاط، در روز بيست و دوى خرداد پاى صندوقهاى رأى حاضر بشوند و رأى بدهند. خداى متعال با آن ملتى است كه مىانديشد، تصميم ميگيرد، انتخاب ميكند، و براى خدا و در راه خدا به آن انتخاب عمل ميكند.» وی در 22 خرداد، يعنی در روز انتخابات، هم از مردم خواست که با شرکت گسترده در انتخابات «سهم خودشان را در ادارهی كشور و در تعيين مديريت عالی اجرائی كشور، به عهده بگيرند.» وی گفت: »انشاالله از سوی پروردگار عالم مقدر باشد كه بهترين و شايسته ترين فرد، برای مدت چهار سال به رياست قوهی اجرائيه منصوب بشود.»
اينها سخنانی دلنشين در دفاع از مردم سالاری بود. دهها ميليون اصلاح طلبی که در 22 خرداد با شور و شادی و اميد به پای صندوقهای رأی رفتند تا دنيای بهتری برای خود و هم ميهنانشان بسازند گمان نمی کردند که سخنان ولی فقيه تو خالی است و گوينده اش اعتقادی به آن ندارد. آنان روز شنبه، چند ساعت پس از پايان رأی گيری، هنگامی که وزارت کشور اعلام کرد که احمدی نژاد با کسب 63 در صد آرا پيروز شده است شگفت زده شدند. اما هنوز بسياری از آنان چشم به راه بودند که رهبر عظيم الشأن گره از کار فرو بسته انتخابات بگشايد و حق را به حق دار برساند اما رهبر به سرعت به اين خوش خيالی ها پايان داد. خامنه ای اندکی پس از اعلام نتايج انتخابات از سوی وزارت کشور و بی آن که منتظر تأييد صحت نتايج انتخابات از سوی شورای نگهبان بشود، اعلام کرد که «مشاركت بيشاز هشتاد درصدی مردم در پای صندوقها و رأی بيست وچهار ميليونی به رئيس جمهور منتخب، يك جشن واقعی است كه به حول و قوهی الهي، خواهد توانست پيشرفت و اعتلای كشور و امنيت ملی و شور و نشاط پايدار را تضمين كند... گمان بر اين است كه دشمنان بخواهند با گونههائی از تحريكات بدخواهانه، شيرينی اين رويداد را از كام ملت بزدايند.»
نقاب بی طرفی، راست گويی و دفاع از مردم سالاری از سيمای ولی فقيه به کنار رفته بود اما هنوز بسياری باور نمی کردند که رهبر عظيم الشأن در سن هفتاد سالگی عليه ملتش کودتا کرده باشد. شش روز بعد که رهبر در نماز جمعه 29 خرداد به نيروهای امنيتی برای سرکوب مردم چراغ سبز نشان داد آخرين حلقه های پيوند ميليونها ايرانی با او از هم گسست و دورانی تازه در رابطه ملت و نظام ولايت فقيه آغاز شد.
احمدی نژاد با امکاناتی گسترده به میدان انتخابات آمده بود. صدا و سيمای جمهوری اسلامی که بايد در انتخابات بی طرف باشد عملاً به صورت ستاد انتخاباتی شخصی احمدی نژاد در آمده بود و به مثابه ارگان تبلیغاتی او عمل می کرد. شورای نگهبان که می بایستی سلامت انتخابات را تضمین کند آشکارا از احمدی نژاد حمایت می کرد. فرماندهان نیروهای مسلح بر خلاف ماده 40 قانون مجازات نیروهای مسلح مصوب سال 1382 که مداخله نیروهای مسلح را «در دسته بندی ها و مناقشه های سیاسی و تبلیغات انتخاباتی» ممنوع کرده است از احمدی نژاد حمايت می کردند. احمدی نژاد از امکانات دولتی برای مسافرتهای انتخاباتی اش بهره می برد و در آستانه انتخابات با توزیع پول و سیب زمینی در میان برخی از اقشار مردم برای جلب حمایت آنها تلاش می کرد. ولی فقيه هم از هر فرصتی برای دفاع از احمدی نژاد و کوبیدن رقبای او استفاده کرده بود. با اينهمه احمدی نژاد چنان در چشم اکثر ايرانيان بی اعتبار بود که اين تمهيدات کارگر نيفتاد و ولی فقيه برای نگه داشتن احمدی نژاد در قدرت مجبور به کودتا شد.
خامنه ای در دوران 20 ساله فرمان روائی اش به عنوان ولی فقيه با سه رئيس جمهور يعنی رفسنجانی، خاتمی و احمدی نژاد کار کرده بود. رفسنجانی پايگاه نيرومندی در ميان دولتمردان، روحانيون و هواداران جمهوری اسلامی داشت. خاتمی هم از حمايت های گسترده مردمی برخوردار بود. اين دو رئيس جمهور، با تکيه بر پايگاه های مستقل قدرتشان، توانستند استقلال خود را تا اندازه ای حفظ و اشتهای ولی فقيه را برای کسب قدرت مطلقه تا اندازه ای مهار کنند. اما احمدی نژاد پايگاه مهمی در ميان مردم، دولتمردان و روحانيون نداشت. از اين رو، وبه رغم تمايل شديدش به ديکتاتورشدن، ناچارشد که مطيع محض رهبر باقی بماند. خامنه ای در دوران رياست احمدی نژاد بر قوه مجريه، در دوره نهم رياست جمهوری، قدرت فراوانی در دستهای خود متمرکز کرد و به استقرار نظام ولايت مطلقه فقيه نزديکتر شد.
اما پيروزی اصلاح طلبان در انتخابات دوره دهم رياست جمهوری در 1388 موجب بازتر شدن فضای سياسی و رشد خواسته های دموکراتيک مردم ايران و به ويژه زنان می شد و مانعی بزرگ در راه برقراری ولايت مطلقه فقيه قرار می داد و استبداد مذهبی را با چالشی جدی رو به رو می کرد. از اين رو خامنه ای تلاش کرد که با کودتای 22 خرداد موسوی را از سر راه خود بردارد تا بتواند به جای «جمهوری» اسلامی «حکومت» اسلامی بر پا کند و به عنوان نايب امام زمان و نماينده خدا بر تخت خلافت بنشيند.
مدافعان ولايت مطلقه فقيه می گويند که مردم بايد بی چون و چرا از ولی فقيه پيروی کنند چرا که وی مشروعيت خود را نه از مردم که از خدا می گيرد و در برابر مردم به هيچ وجه پاسخگو نيست. آيت الله مصباح يزدی، که از مدافعان ولايت مطلقه فقيه و از حاميان سر سخت احمدی نژاد است، در 21 مرداد 1388، يعنی دو ماه پس از کودتای 22 خرداد، برای گروهی از هنرمندان بسيجی که از سراسر کشور به قم رفته بودند سخنرانی کرد و ادعا کرد که ولی فقيه «دارای پرتويی از انوار امام زمان (عج) است و مردم نيز به دليل اين که او را جانشين به حق ولی عصر (عج) می دانند اطاعت از او را همچون اطاعت از امام عصر بر خود لازم می دانند.»
مصباج يزدی برای احمدی نژاد هم مشروعیت الهی قائل شد و گفت: «وقتی رئیس جمهوری از جانب رهبری نصب و تائید می شود به عامل او تبدیل شده و از این پرتو نور بر او نیز تابیده می شود.» در نتیجه، «وقتی ریاست جمهوری حکم ولی فقیه را دریافت کرد اطاعت از او نیز چون اطاعت از خداست.» نا گفته نماند که آقای خاتمی هم پس از پيروزی هايش در انتخابات رياست جمهوری «از جانب رهبری نصب و تائید» شده و از او «حکم» گرفته بود اما مصباح يزدی اطاعت از خاتمی را اطاعت از خدا نمی دانست.
سخنان مصباج يزدی بسياری از مردم را شگفت زده کرد ومهدی کروبی، شيخ شجاع و رک گوی اصلاحات، را بر آن داشت که بگويد که: «این روزها یکی از شخصیتها گفته که اطاعت از احمدی نژاد اطاعت از خداست که البته من میگویم این حرفها در برابر همان پولهایی است که به موسسه این بزگوار سرازیر میشود.» (آفتاب، 22 مرداد 1388)
اجرای نظريه مصباح يزدی اصل تفکيک قوا را، که از اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی است، ملغی و رئيس جمهور را بر قوای مقننه و قضائيه مسلط می کند. اما چون رئيس جمهور خود تابع ولی فقيه است عملاً تمام قدرت در دست های ولی فقيه متمرکز می شود. چنین است آینده ای که کودتاچیان برای ملت ایران تدارک دیده اند.
کودتا اصلاح طلبان را غافلگیر کرد. موسوی در نامه ای که روز بعد از انتخابات به مراجع و علمای قم نوشت تلويحاً به اين موضوع اعتراف کرد: «اگر چه توسل به دروغ و استفادهی بی حساب از امکانات عمومی و دولتی برای تبلیغات یک سویه به سود نامزد حاکم به خوبی نشان دهنده عزم این گروه خاص برای پیروزی به هر قیمت و از هر راه ممکن بود، اما تصور تقلب در آرای مردم تا این اندازه و برابر انظار شگفتزده جهانیان از حکومتی که تعهد به عدالت شرعیه از ارکان اساسی آن شمرده میشود، برای کسی ممکن نبود.»
موسوی روز چهارشنبه 3 تير 1388، در ديدار با اعضای انجمن اسلامی مدرسان دانشگاهها، با اشاره به اين موضوع گفت: «تصور بنده از وسعت تقلب و نوع کاری که شد این نبود، این را قبول دارم. فکر می کنم همه ما غافلگیر شدیم، فقط من غافلگیر نشدم... باز هم بنده اطلاع دقیق نداشتم که مقام معظم رهبری اینقدر به رئیس جمهور علاقه دارد. اگر از اول گفته می شد شاید من فکر دیگری می کردم.»
موسوی چند هفته بعد در دیدار با گروهی از اعضای انجمن اسلامی جامعه پزشکی ایران گفت که با آن که پيش از انتخابات «اطلاعات دقيقی در مورد تحركات در دست انجام و سناريوهايی كه برای روز انتخابات و بعد از آن طراحی شده» به ستادهای او رسيده بود اما او هنوز «حسن ظن» خود را نسبت به مجريان انتخابات از دست نداده بود و حتی در روز انتخابات هم فکر می کرد که تخلفات بی شماری که وی شاهد آن بود «ناشی از سوء تدبیر است، برای همین خود من تلاش کردم با مسئولان کشور تماس بگیرم و همان روز دو بار با رئیس قوه قضائیه، دو بار با دادستان کل کشور، دو بار با رئیس مجلس و چهار بار با بیت رهبری موضوع را مطرح کردم». (ايلنا، خبر گزاری کار ايران، 24 مرداد 1388)
شایان ذکر است که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در 18 خرداد 1388، 4 روز پیش از کودتا، در نامه سرگشاده ای به احمدی نژاد وقوع کودتا را پیش بینی کرده بود: «آقای احمدی نژاد: به نظر می رسد حامیان شما قصد دارند انتخابات 22 خرداد را به یک کودتا تبدیل کنند و پس از آن شروع به تسویه حساب با مخالفان کنند و از این بابت به ملت شریف ایران هشدار می دهیم.» حال، اين پرسش پيش می آيد که چرا این سازمان لااقل برای حفظ رهبران خود به اقدامات احتیاطی دست نزد و مثلاً آنها را پنهان نکرد و یا برخی از آنها را به خارج از کشور نفرستاد تا در صورت وقوع کودتا بتوانند به سازماندهی مبارزه ادامه دهند.
شاید یکی از دلایل خوش خیالی اصلاح طلبان تجربه آنها در انتخابات سالهای 1376 و 1380 بود. در هر دو مورد، رهبر در انتخابات از اصول گرایان حمایت کرده اما به پیروزی اصلاح طلبان در انتخابات گردن نهاده بود. بنابر این تعجبی نداشت که بسیاری از اصلاح طلبان گمان کنند که اين بار هم در بر پاشنه دوره های هفتم و هشتم خواهد چرخید و رهبر و اصول گرايان پيروزی اصلاح طلبان را با اکراه به رسمیت خواهند شناخت و بعد، همچون دوره خاتمی، با اهرمهای تحت کنترل خود یعنی مجلس، قوه قضائیه، شورای نگهبان و نیروهای نظامی و امنیتی چوب لای چرخ برنامه های اصلاح طلبان خواهند گذاشت.
کودتاچیان با مخفی کاری کامل و با بهره گیری از اصول شناخته شده کودتا نقشه خود را به مرحله اجرا گذاشتند اما آنها هم از جهاتی غافلگير شدند. آنان گمان نمی کردند که تقلب در آرا چنان خشم و انزجار مردم را برانگيزد که میلیونها تن به پاخیزند و با پذیرش خطر مرگ برای احقاق حقوق خود به خيابانها سرازير شوند. کودتاچیان در ارزیابی شخصیت موسوی و کروبی هم خطا کردند. آنها گمان می کردند که موسوی و کروبی با تشرهای ولی فقيه و نمایش قدرت نیروهای سرکوبگر رژیم به زانو درخواهند آمد و به بهانه «حفظ نظام» و «اطاعت از رهبر» از پافشاری برای دفاع از حقوق مردم دست برخواهند داشت. اما موسوی و کروبی بر سر مواضع خود ایستادند و تسليم نشدند. در واقع کودتا، بر خلاف ميل کودتاچيان، فرصتی به موسوی و کروبی داد تا بتوانند شجاعت و پايمردی خود را نشان دهند و از محبوبيت و اعتبار جهانی برخوردار شوند. کودتاچیان درباره دامنه ی نفوذ ولی فقیه هم اشتباه کردند. انتخابات روشن کرد که دو نامزد اصلاح طلب و اکثر ایرانیان خامنه ای را فصل الخطاب نمی دانند و برای احقاق حقوق خود حتی به قیمت جانشان هم که شده او را به چالش میگیرند. کودتاچيان شعور سياسی مردم را هم دست کم گرفته بودند و گمان می کردند که می توانند بسادگی مردم را در باره نتايج انتخابات فريب دهند، اما مردم فريب نخوردند.
برخورد ولی فقيه و دولت مورد حمايتش به معترضان به نتايج انتخابات به برخورد کسانی که با 63 درصد آراء برنده می شوند شباهتی نداشت. کاندیدايی که با چنین درصد بالائی برنده می شود از رسیدگی به تخلفات انتخابابی توسط مراجع بی طرف و یا برگزاری انتخابات مجدد هراسی ندارد. چنین کاندیدای پیروزی می تواند از هوادارانش در سراسر ایران بخواهد که یک روز در يک ساعت معین به خیابانها بيايند و با حضور گسترده خود به شک و تردید معترضان پايان دهند. اما ولی فقيه و رئيس جمهورمحبوبش چنین نکردند چون می دانستند که شمار هوادارانشان از شمار هواداران موسوی به مراتب کمتر است. آنها در عوض به دروغ و نیرنگ و سرکوب متوسل شدند و سپاه، بسیج، نيروهای انتظامی، نیروهای امنیتی، لباس شخصی ها و حتی اعضای حزب الله لبنان را به خيابانها آوردند تا با سلاح گرم، باتون، چماق، قمه، تبر و زنجير به جان مردم بی سلاح بيفتند، مردم را به قصد کشت بزنند، هزاران تن را به زندان بیاندازند، به زنان و پسران در زندانها تجاوز کنند و ده ها تن را در خيابانها و بازداشتگاه ها به قتل برسانند. کودتاچيان رهبران اصلاح طلب را شکنجه کرده و در دادگاههای فرمايشی در برابر دوربین های تلويزيون قرار داده اند تا حرفهای بازجوهايشان را تکرار کنند که در انتخابات تقلبی صورت نگرفته است و ادعای موسوی مبنی بر پيروزی در انتخابات کذب محض است. اعتراف کنندگان همچنين بايد بگويند که گروهی اغتشاش گرند که به دستور انگلیس و آمریکا و با ارشاد بی بی سی و صدای آمریکا دست به آشوب زده اند.
اکنون که حدود دو ماه از انتخابات گذشته است کودتا چيان خود را برای فتح خاکريزهای مهم تر آماده می کنند و کمين کرده اند تا در اولين فرصت دندانهايشان را در گوشت و استخوان موسوی و کروبی فرو کنند. برخی از کودتا چیان آشکارا از حذف فيزيکی اصلاح طلبان سخن می گويند تا آنها را مرعوب کنند و افکار عمومی را هم برای سرکوب گسترده تر و شديدتر آنها آماده کنند. قاسم روانبخش، که از پیروان مصباح یزدی و از حامیان احمدی نژاد است، در 18 مرداد 1388 در مقاله ای در وبلاگش، با عنوان «از کودتای نوژه تا کودتای مخملین»، ادعا کرد که عوامل کودتای مخملین «در صدد براندازی نظام اسلامی بودند و می خواستند آرام آرام آن را به یک نظام به اصطلاح دموکراتیک غیر اسلامی تغییر دهند.» روانبخش افزود که «از نظر شرع مقدس اسلام کسانی که درصدد براندازی نظام اسلامی برآیند از مصادیق بارز محارب با خدا و افساد فی الارض اند و طبق دستور قرآن حکم اعدام برای آن ها جاری است.» وی پرسيد: «آيا ميان کودتاچيان نظامی و کودتاچيان نرم و مخملی که هر دو در جهت براندازی نظام اسلامی تلاش می کنند تفاوتی وجود دارد؟ آيا صرف نرم بودن یک کودتا موجب می شود که با رأفت و نرمی با آن ها برخورد شود؟» و پاسخ داد که: «حکم محاربین از نوع مخملین باید شدیدتر از کودتاچیان نظامی باشد. چرا که در نوع نرم، کودتاچیان از تمام ابزارهای لازم برای فریب حداکثری مردم و زدن باورهای دینی مردم استفاده می کنند. بنابراین حکم محاربه با خدا نه تنها درباره این افراد باید اجرا شود، بلکه شدیدترین نوع و روش باید اتخاذ گردد.»
مير حسين موسوی به درستی گفته است که انتخابات دوره دهم و پی آمدهای آن باعث بیداری و تولد دوباره ملت ايران شده است. شايد بهترين جلوه اين نوزايی وقوف روز افزون ايرانيان نسبت به ناسازگاری ولايت فقيه با مردمسالاری و آزادی باشد. ولايت فقيه نه تنها ايرانيان را در برابر کودتا حفظ نکرده که کودتايی هم بر آنان تحميل کرده است که اگر تثبيت شود پی آمدهای ويرانگرش برای مردم ايران از کودتای 28 مرداد سهمگين تر خواهد بود. بنا بر اين شگفت آور نيست اگر شمار روزافزونی از ايرانيان اين اميد والا را در دل بپرورانند که رهبران نهضت اصلاح طلبی هم به درک ماهيت ويرانگر ولايت فقيه و ناسازگاری آن با آرمانهای ملت ايران نايل آيند و برای محو اين نظام بکوشند و آزادی را از اسارت خرافات برهانند و با الهام از اعلاميه جهانی حقوق بشر در راه برپائی نظامی مردمی تلاش کنند.
1 نظر:
با سلام
نکته قابل توجه، موضع راست سنتی است. این گروه دچار دو مشکل هستند:
1_ قبل از انتخابات نمی توانستند از احمدی نژاد حمایت نکنند چون اولا می ترسیدند تجربه چنددستگی اصلاح طلبان که یکی از عوامل شکست اصلاح طلبان در انتخابات 84 بود اینبار برای آنها تکرار شود. ثانیا در بین خود چهره مردم پسندی نداشتند که بتواند جای احمدی نژاد را بگیرد. ثالثا با وجود حمایت تقریبا آشکار رهبری از احمدی نژاد امکان رقابت جدی با او وجود نداشت و با معرفی فرد دیگر مجبور بودند تا حد زیادی دست از شعار "ذوب در ولایت" بودن بردارند که برای آنها یک خطای استراتژیک بود. در نتیجه گزینه ای غیر از احمدی نژاد برای آنان ممکن نبود.
2_ علیرغم ناگزیری راست سنتی به رو آوردن به احمدی نژاد آنها هیچ نشانه امیدوار کننده ای از امکان همکاری احمدی نژاد با آنها در صورت انتخاب مجدد نمی دیدند و در چنین به نظر می رسید که احمدی نژاد هم با وقوف به این نکته، الزامی به راضی نگه داشتن سایر اصولگرایان نداشت و در تظاهر به این مساله از خود خویشتنداری نیز نشان نمی داد. به عبارت دیگر راست سنتی به احمدی نژاد احتیاج داشت اما احمدی نژاد نیازی به کسب حمایت راست سنتی احساس نمی کرد.
در نتیجه راست سنتی با این تناقض روبرو بود که نه می توانست از احمدی نژاد دور شود (که این یا منجر به پیروزی اصلاح طلبان می شد یا دوری کامل دست آنها از قدرت در صورت پیروزی احمدی نژاد). پس راست سنتی تصمیم گرفت که از تقابل احمدی نژاد با اصلاح طلبان کمال استفاده را ببرد. به این معنی که اولا از مزایای حذف اصلاح طلبان توسط دولت بهره مند شود. ثانیا با خیال راحت شاهد افول قدرت احمدی نژاد در نتیجه برخورد با لایه های متوسط شهری باشد. و ثالثا با اجتناب از مشارکت مستقیم در سرکوب معترضان، لبه تیز انتقادات را به سمت شخص احمدی نژاد و دوستان نزدیکش بگرداند. آنها امیدوار بودند که به این ترتیب بعد از فروکش کردن گرد و خاکها در صحنه سیاست ایران یک رئیس جمهور به شدت تضعیف شده باقی مانده باشد که ناگزیر از همکاری با راست سنتی باشد و دست از رفتارهای متفرعنانه و نادیده گرفتن آنها بردارد. نمونه رفتارهای این گروه را دراظهار نظرهای نمایندگان با نفوذ مجلس و سایر افراد وابسته به این جریان می بینیم که به اصطلاح یکی به نعل میزنند و یکی به میخ.
احمدی نژاد نیز ظاهرا متوجه این موضوع هست و شاید برای همین دلیل هم هست که سعی دارد در مقابل آنها نه تنها عقب نشینی نکند که حتی در صورت امکان حلقه یاران نزدیک خود را در مناسب مهمتر از قبل قرار دهد. شاید به این امید که اگر در مقابل فشار راست سنتی مجبور به امتیاز دهی شد به نقطه ای عقبتر از قبل از انتخابات بر نگردد. نمونه این رفتار را در ماجرای معرفی رحیم مشایی شاهد بودیم. ظاهرا احمدی نژاد از ملتهب بودن فضای سیاسی و ناگزیری راست سنتی به حمایت از او استفاده کرد و یکی از نزدیکترین یارانش را در یکی از مهمترین پستها قرار داد. اگر راست سنتی با این کار به دلیل حساسیت زمان مخالفت جدی نمی کرد که نور علی نور بود اما حتی اگر همانطور که اتفاق افتاد بر اثر فضا سازی راست سنتی مجبور به عقب نشینی می شد باز هم چیزی را از دست نداده بود و با این حمله پیش دستانه جلوی حمله حریف به سایر پستهای مهم را می گرفت.
حال باید دید جنگ قدرت بین این دو جناح اصولگرا در حالی که هر دو با ریزش اعتماد عمومی روبرو هستند به کجا خواهد انجامید
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی