اصلاح طلبان و معضل فلسطين و اسرائيل
سهيل روحانی
سياست خارجی هر کشور تأثيری مهم، و گاه سرنوشت ساز، بر حفظ تماميت ارضی، امنيت، رفاه، رشد اقتصادی، پيشرفت های علمی و توسعه فرهنگی آن کشور دارد. از اين رو، برای هر جنبش سياسی تدوين سياستی که به روشنی نشان بدهد که آن جنبش پس از کسب قدرت چه رويه ای در قبال مسائل جهانی و ديگر کشورها در پيش خواهد گرفت اهميت بسياری دارد.
اصلاح طلبان، پيش از انتخابات و پس از آن، فرصت داشتند که سياست خارجی معقولی تدوين کنند که در مورد مشکل آفرين ترين جنبه های سياست خارجی جمهوری اسلامی - يعنی رابطه با امريکا، مسئله فلسطين و بحران هسته ای - رويکردی واقع بينانه و منطبق بر منافع ملی ايران داشته باشد. تدوين چنين سياستی به اصلاح طلبان امکان می داد که به چند هدف نايل آيند: سياست خارجی دولت احمدی نژاد را نقد و جنبه های منفی آن را برملا کنند و با اين کار بر بی اعتباری آن بيفزايند؛ سياست خارجی پيشنهادی خود را به مثابه گزينه برتر ارائه کنند و با اين کار اعتبار خود را بالا ببرند؛ به امريکا که يگانه ابر قدرت و مقتدرترين کشور عالم است نشان دهند که سياست خارجی اصلاح طلبان عاری از ماجراجويی و مبتنی بر همزيستی مسالمت آميز و احترام متقابل به منافع ملتها است؛ انگيزه بيشتری در دولت امريکا برای حمايت از اصلاح طلبان ايجاد کنند. تدوين و تبليغ چنين سياستی، به ويژه با توجه به سياست خارجی ناکارآمد و ضد ملی جمهوری اسلامی، فوريت و اهميت بسياری داشت و آگاهی سياسی ايرانيان را بالا می برد و آنها را با منافع ملی خود آشنا می کرد. متأسفانه اصلاح طلبان به انجام اين مهم نايل نيامدند.
يهودستيزی
سياست جمهوری اسلامی در قبال مناقشه اعراب و اسرائيل ريشه در يهودستيزی 1400 ساله جوامع اسلامی دارد. با ظهور اسلام، يهوديان عربستان با حريفی تازه نفس رو به رو شدند که روز به روز نيرومندتر می شد و شيوه زندگی و استقلال اقتصادی و سياسی آنها را به گونه ای فزاينده تهديد می کرد. سرانجام مسلمانان بر يهوديان مسلط شدند، گروهی را از خانه هايشان بيرون راندند، برخی را برده کردند و بسياری را کشتند. به گفته آيت الله خمينی «مولای ما اميرالمؤمنين سلام الله عليه، مرد نمونه عالم، آن انسان به تمام معنا، ... در عبادت آنطور بود، در برابر مستكبرين و كسانی كه توطئه می كردند شمشير را می كشيد و هفتصد نفر را در يك روز چنانكه نقل می كنند از يهود بنی قريضه كه نظير اسرائيليها بودند و شايد اينها از نسل آنها باشند، از دم شمشير می گذراند.» صحيفه امام خمينی، جلد نهم، صفحه 282
از آن پس يهوديان در سراسر جهان اسلام، و از جمله در ايران، به شهروندانی درجه دوم تبديل شدند و جان و مال و ناموسشان دستخوش هوی و هوس های حاکمان اسلامی، روحانيون، مذهبی های متعصب، اوباش و فرصت طلبان قرار گرفت. روحانيون نقشی کليدی در توليد و گسترش نفرت و خشونت عليه يهوديان و زرتشتيان ايفا می کردند. روحانيون به مردم می گفتند که که آزار رساندن به يهوديان و زرتشتيان صواب دارد و موجب پاداش اخروی می شود. تحقير يهوديان و بيگاری کشيدن از آنها امری عادی بود. مسلمانی که باری داشت می توانست در کوچه و بازار يخه هر جهودی را که بخواهد بگيرد و او را با تهديد و فحش و کتک مجبور کند که بارش را بر دوش بگيرد و به رايگان به مقصد برساند. اگر مسلمانی جهودی را می کشت قصاص نمی شد و حد اکثر ديه مختصری می پرداخت اما اگر جهودی به کشتن مسلمانی متهم می شد جهود کشی به راه می افتاد و کل جامعه يهوديان در معرض قتل و غارت قرار می گرفت. يهوديان، همچون زرتشتيان، با فشاری عظيم رو به رو بودند تا دست از دين اجدادی شان بردارند و مسلمان بشوند. يهوديانی که مسلمان نمی شدند بايد جزيه می دادند و اگر نمی دادند با کتک و شکنجه از آنها می گرفتند. جهود کشان پديده ای معمولی بود و «برای رفع زیاد شدن این جماعت ملعون و تحصیل مقداری از دولت و ثروت آنها» به کار می رفت. يوسف شريفی: درد اهل ذمه ـ نگرشی بر زندگی اجتماعی اقليت های مذهبی در اواخر عصر صفوی
مردم، به تحريک و جلوداری روحانيون، از هر فرصتی برای حمله به محله کليمی ها و غارت و زدن و کشتن يهوديان استفاده می کردند. شرح اين وقايع معمولاً نگاشته نمی شد و با گذشت زمان به دست فراموشی سپرده می شد اما داستان غارت محله کليميان شيراز، که توسط شاهدی عينی گزارش شده و از گزند روزگار در امان مانده است، نمونه ای از هزاران ظلم فراموش شده است که طی 14 قرن در جهان اسلام به اقليت های مذهبی شده است. اين واقعه در سال 1910، يعنی 4 سال پس از انقلاب مشروطه، رخ داده است:
«به مدت شش تا هفت ساعت ویرانی و قتل سراسر محله را در خود گرفته بود.... تمام 260 خانه یهودیان مورد چپاول و غارت قرار گرفتند. همه در این چپاول شرکت داشتند، سربازان، ارازل و اوباش، سیدها، زن ها و بچه های مسلمان ... هر چیزی که می شد رویش قیمتی گذاشت به غارت بردند.... بدین ترتیب بین پنج تا شش هزار یهودیان شیراز از هستی ساقط شدند. امروز صبح من به محله یهودیان رفتم. چگونه می توانم صحنه فلاکت بار ویرانی را توصیف کنم؟ ..... مصیبت، شیون، گریه، .... زن ومرد و پیر بر روی خاک نشسته به سینه خود مشت می کوبند و کمک وعدالت می طلبند..... کشته ها روی خرابه ها دراز کشیده اند. حتی کفن هم نمی شود برای آن ها پیدا کرد. مجروحین روی زمین از درد غلت می خورند و در آتش تب می سوزند. آن شش هزار نفری که ظاهرا زنده اند در واقع مردگانند که شکل و شمایل زنده ها را دارند .... وسایل کفن و دفن را از جاهای دیگر آوردیم، چون اوباشان هرچه بود به غارت بردند.» يوسف شريفی: درد اهل ذمه
يهوديان در دنيای مسيحيت هم سرکوب می شدند و با تبعيضات گوناگون رو به رو بودند. کشيش ها می گفتند که تمام يهوديان، چه آنهايی که به هنگام مرگ مسيح زنده بودند و چه آنهايی که بعد از مرگ مسيح به دنيا آمدند، مسئول قتل حضرت مسيح هستند و مرتکب خدا کشی شده اند. به يهوديان تهمت می زدند که کودکان مسيحی را می کشند و از خونشان در مراسم مذهبی شان استفاده می کنند. بلايای طبيعی را هم به يهوديان نسبت می دادند. در قرن 14 ميلادی بيماری طاعون در اروپا شايع شد و ميليونها نفر را کشت. گناهش را به گردن يهوديان انداختند، خانه هايشان را غارت کردند، بسياری از آنها را کشتند، برخی را زنده در آتش سوزاندند و هزاران نفر را از کشورهای اروپايی بيرون راندند.
برخی از مورخان بر اين باورند که رفتار مسلمانان با يهوديان بهتر از رفتار مسيحيان با يهوديان بوده است. اين مورخان می گويند که مسلمانان، بر خلاف مسيحيان، يهوديان را قاتل مسيح نمی پنداشتند و بر اين باور بودند که مسيح هرگز کشته نشده و به آسمان عروج کرده است و بنا بر اين دليلی نداشتند که يهوديان را به خاطر قتل مسيح هدف انتقام جويی های خود قرار بدهند. با اين همه، شواهد تاريخی بيانگر آن است که يهوديان در جهان اسلام با بدرفتاری و تبعيض های گسترده رو به رو بودند.
متاسفانه بسياری از نويسندگان مسلمان به جای آن که اين جنبه نکبت بار تاريخ کشورهای اسلامی را به طور شفاف مطرح و محکوم کنند و از آن درس بگيرند آن را انکار می کنند. عبد الکريم سروش می گويد: «در مورد اهل ذمه هم اگرچه هميشه مورد خوشرفتاری مسلمان بودهاند اما اينكه از حقوق برابر با مسلمانان برخوردار نبودهاند چيز قابلانكاری نيست. ولی توضيح دادم كه منطق اين امر را تا حدودی می توان توضيح داد. امروز مفهومی به نام شهروندی وجود دارد. اگر شما شهروند هلند باشيد پارهای از حقوق را داريد كه من كه شهروند هلند نيستم چنين حقوقی را ندارم و از بخشی از حقوق بشر به صرف اينكه در هلند به دنيا نيامدهام محرومم. در گذشته هم مسلمان بودن در سرزمينهای اسلامی و مسيحی بودن در كشورهای مسيحی همان معيار شهروندی بود.» [تأکيد از من است: روحانی] پيام قرآن آزاد كردن عقل: گفت وگو با دكتر عبدالكريم سروش
مقايسه وضع غيرشهروندان در کشور پيشرفته هلند با وضع اهل ذمه در جهان اسلام قياس مع الفارق است. درست است که کسانی که شهروند هلند نيستند از برخی حقوق شهروندی محروم اند اما مجبور نيستند که به هلندی ها جزيه بدهند، دائماً تحقير بشوند، کتک بخورند، بيگاری بدهند، خانه هايشان غارت بشود، به زور مجبور به ترک دين شان بشوند و در معرض بلاهای ديگر قرار بگيرند.
اما اين ادعا که اهل ذمه «هميشه مورد خوش رفتاری مسلمانان بودهاند» انکار حقايق تاريخی است و حتی از انکار هالوکاست توسط احمدی نژاد هم بی رحمانه تر است. احمدی نژاد با انکار هالوکاست منکر يک فاجعه هولناک شده که در محدوده جغرافيايی نسبتاً کوچکی - يعنی اروپای تحت سلطه آلمان نازی - و در محدوده زمانی نسبتاً کوتاهی - يعنی دوره پنج ساله جنگ جهانی دوم - رخ داده است. اما اين ادعا که «اهل ذمه ... هميشه مورد خوشرفتاری مسلمان بودهاند» انکار هزاران ظلم کوچک و بزرگی است که طی حدود 14 قرن در محدوده جغرافيايی بسيار گسترده جهان اسلام بر يهوديان، زرتشتی ها و مسيحيان رفته است. اين مظالم، رويهم رفته، چه بسا به مراتب فجيع تر و ويرانگرتر از هالوکاست نازی ها بوده است.
در پی استيلای اعراب بر ايران ميليونها زرتشتی، يهودی و مسيحی ترجيح دادند که «اهل ذمه» باشند و به فاتحان باج (جزيه) بدهند اما از دين نياکانشان دست نکشند. اگر با اهل ذمه هميشه خوش رفتاری شده بود، اين افراد مسلمان نمی شدند. آن چه موجب شد که جوامع بزرگ زرتشتی، يهودی و مسيحی ايران به تدريج تحليل بروند و پس از 14 قرن به جوامعی بسيار کوچک تبديل بشوند فشار بی وقفه بر آنها بود.
گفتنی است که اهل ذمه از روی ميل و رغبت مسلمان نشدند. اسلامی که اعراب نماينده آن بودند نمی توانست به دلهای ايرانيان راه يابد. فاتحان عرب زبان ايرانيان را نمی فهميدند، با ايرانيان به زبان شمشير سخن می گفتند، خود را نژاد برتر می پنداشتند، به ايرانيان به ديده تحقير می نگريستند و به جان و مال و ناموس ايرانيان دست اندازی می کردند. چنين رفتاری مسلماً نمی توانست ايمان به اسلام را در دل اهل ذمه بنشاند اما می توانست آنها را چنان مستأصل کند که برای نجات از فشار مداوم به دامن اسلام پناه ببرند.
اعراب، تحت لوای اسلام، به هيچ گونه اصلاحات اجتماعی - اقتصادی دست نزدند تا بتوان ادعا کرد که ايرانیان از آن راه به اسلام جلب شدند. استيلای اسلام در مواردی حتی بر نابرابری های اقتصادی و اجتماعی افزود. به عنوان مثال، در اواخر دوران ساسانی چند زن بر تخت سلطنت امپراتوری ساسانی نشستند. اين موضوع نشان می دهد که ايران ساسانی برای زنان اين حق را قائل بود که به بالاترين مقام کشور، يعنی پادشاهی، دست يابند. اما اسلام زنها را شايسته رهبری نمی دانست و در ايران اسلامی زنی پادشاه نشده است.
زن ستيزی اسلامی چنان ريشه دار است که هنوز هم سايه شومش بر سر ايرانيان سنگينی می کند. به عنوان مثال، در پی انتخابات سال 1388، تصميم احمدی نژاد مبنی بر انتخاب وزيران زن با مخالفت روحانيون محافظه کار رو به رو شد. محمدتقی رهبر، نماینده اصفهان و رئیس فراکسیون روحانیون مجلس، گفت که «بسیاری ازعلما ومراجع تقلید از جمله آیتالله صافی گلپایگانی و آیتالله مکارم شیرازی نسبت به انتخاب وزیر زن شبهه فقهی دارند و خواستار تجدید نظر احمدینژاد در این خصوص هستند.» (سايت فردا، 30 مرداد 1388) آيتالله سيد احمد علمالهدی، امام جمعه مشهد و عضو مجلس خبرگان رهبری، هم در سخنرانی اش در نماز جمعه ی 30 مرداد 1388 گفت که «ما مبلغ آپارتايد جنسيتی نيستيم اما معتقديم ساختار زن و مرد به گونهای است كه اسلام مسئوليتها و وظايف را چه در خانواده و چه در اجتماع تقسيم كرده است.» از ديد اين روحانی اصولگرا اين «تقسيم مسئوليتها در اسلام» چنان استثنا ناپذير است که حتی شخصيتی مثل فاطمه زهرا هم از شمول آن مستثنی نيست: «در دوران هجرت پيامبر گاهی پيش می آمد كه علی (ع) و پيامبر (ص) در شهر نبودند و با اين كه هيچ مردی به لحاظ شخصيت و مديريت همپای حضرت فاطمه (س) نبود، اما پيامبر هيچ گاه به جای خودشان برای مديريت شهری، دختر بزرگوارشان را قرار ندادند.» امام جمعه مشهد در دفاع از گفته هايش به نظرات زن ستيزانه آيت الله خمينی هم متوسل شد و گفت: «امام خمينی (ره) در بيانيه مربوط به انجمنهای ايالتی و ولايتی كه در پاييز 1341 ايراد شد، برابر دانستن زن و مرد را بدعت دانستند.» (خبرگزاری دانشجويان ايران - ايسنا)
دگرانديشان ايرانی هزاران سال قربانی ظلم و تبعيض بوده اند. اگر ايرانيان می خواهند فجايع گذشته دوباره تکرار نشود بايد با گذشته شان صادقانه رو به رو شوند، دلايل وقوع فجايع گذشته را دريابند و از آن ها درس بگيرند. ما نمی توانيم بر شالوده انکار تاريکی های گذشته آينده ای روشن بسازيم. ما به ميليونها ايرانی دگرانديشی که در چهارده قرن گذشته جان و مالشان را در راه حفظ عقيده شان گذاشتند اين دِين را داريم که بدرفتاری هايی را که با آنها شده است خوش رفتاری جلوه ندهيم و ظلمی را که در حقشان شده است توجيه نکنيم.
تشکيل اسرائيل
در واپسين سال های قرن نوزدهم، گروهی از يهوديان برای تشکيل ميهنی يهودی دست به کار شدند و با برنامه ای منظم يهوديان را به مهاجرت به فلسطين تشويق و در آنجا ساکن کردند. آن زمان يهوديان فقط حدود 4 درصد جمعيت فلسطين را تشکيل می دادند و بقيه مردم فلسطين مسلمان و مسيحی بودند. مهاجرت گسترده يهوديان به فلسطين ترکيب جمعيت را به سرعت دگرگون کرد و قدرت اقتصادی و سياسی فلسطينی ها را در هم شکست و به استيلای يهوديان بر فلسطينی ها انجاميد. سرانجام، با تصويب سازمان ملل، رؤيای چند هزار ساله يهوديان تحقق يافت و ميهن يهودی در سال 1948 بر نقشه عالم پديدار شد. اما تحقق رؤيای يهوديان با خانه خرابی و آواره شدن ميليونها فلسطينی و نقش بر آب شدن رؤيای فلسطينی ها برای تشکيل ميهن فلسطينی همراه بود و صدها نبرد کوچک و بزرگ مرزی و چهار جنگ خونين با اعراب را - در 1948، 1956، 1967 و 1973- در پی داشت.
فلسطينی ها بازندگان اصلی تأسيس اسرائيل هستند. کثيری از آنها از سرزمين هايشان بيرون رانده شده اند و سالها است که در شرايطی اسف انگيز در اردوگاههای فلسطينی در اردن، سوريه، لبنان، کرانه غربی و نوار غزه زندگی می کنند. اسرائيل ادعا می کند که اين افراد، به هنگام جنگ 1948، به ميل خود خانه هايشان را ترک کرده اند اما فلسطينی ها اين ادعا را رد می کنند و می گويند که آوارگی آنها ناشی از سياست ايجاد وحشت از سوی اسرائيل برای بيرون راندن آنها از خانه هايشان بوده است. به عنوان مثال، در آوريل 1948، حدود يک ماه پيش از تأسيس اسرائيل، کماندوهای سازمان های شبه نظامی ايرگون و لِهی (اِشترن) به دهکده ديرياسين در نزديکی بيت المقدس وارد شدند و بسياری از ساکنانش را کشتند. اين کشتار، و کشتارهای مشابه، موجی از وحشت در ميان فلسطينی ها پديد آورد و بسياری از آنها را بر آن داشت که برای حفظ جان خانه هايشان را ترک کنند و به کشورهای عرب همسايه بگريزند.
گروهی از فلسطينی ها با واقعيتی به نام ميهن يهودی کنار نيامده اند و هنوز رؤيای نابودی اسرائيل را در سر می پرورانند. گروهی ديگر - هر چند به تلخی - موجوديت اسرائيل را پذيرفته اند اما با اين وجود موفق به راضی کردن اسرائيل به ايجاد کشور مستقل فلسطينی نشده اند. فلسطينی ها گاه به عمليات مسلحانه متوسل می شوند و به اسرائيل صدمه می زنند اما از آنجا که اسرائيل از فلسطينی ها به مراتب نيرومندتر است صدماتی که اسرائيل به فلسطينی ها می زند به مراتب ويرانگرتر و مرگبارتر از صدماتی است که فلسطينی ها به اسرائيل میزنند. اسرائيل در دسامبر 2008 به نوار غزه حمله کرد و در عملياتی که سه هفته طول کشيد بيش از 1400 فلسطينی را کشت و حدود 4000 خانه مسکونی را ويران کرد. تعداد کشته شدگان اسرائيلی 13 نفر بود که 4 نفر شان با آتش نيروهای خودی جان سپردند. بنابراين، اسرائيلی ها، در برابر هر کشته ای که دادند، حدود 150 فلسطينی را کشتند. بی جهت نيست که فلسطينی ها «نبرد غزه» را «کشتار غزه» می نامند.
جمهوری اسلامی و مسئله اسرائيل
سياست خارجی جمهوری اسلامی بر محور امريکا ستيزی و اسرائيل ستيزی می گردد. بیش از 30 سال است که مؤمنان، به تحريک رژيم اسلامی، در نمازهای جمعه در سراسر ايران فریاد مرگ بر امريکا و اسرائیل سر می دهند و پرچم های اين دو کشور را آتش می زنند و لگد مال می کنند. ولی فقيه، روسای سه قوه، وزيران، نمايندگان مجلس، فرماندهان نظامی، امامان جمعه، پاسدارها و بسيجی ها در حمله به امريکا و اسرائیل گوی سبقت را از یکدیگر می ربايند و برخی با افتخار از آرزوی خود برای نابود کردن اسرائيل سخن می گويند. جمهوری اسلامی جنگ با عراق را تحت شعار «راه قدس از کربلا میگذرد» ادامه ميداد و توجيه ميکرد. احمدی نژاد با انکار هالوکاست و سخنرانی های عوامفريبانه عليه اسرائيل آتش بيار معرکه شده است. جمهوری اسلامی میلیاردها دلار از ثروت مردم ایران را برای مبارزه با اسرائیل به سوريه و فلسطین و لبنان فرستاده است بی آن که کمکی به آرمان مردم فلسطين يعنی تأسيس کشور فلسطينی کرده باشد.
مسئله سرزمين غصبی
جمهوری اسلامی با اين بهانه که اسرائيليان گروهی غاصب اند که از ديگر کشورها به فلسطين آمده و ساکنان بی گناهش را بيرون کرده و زمين هايشان را تصاحب کرده اند از به رسميت شناختن اسرائيل خودداری کرده و خواهان محو اسرائيل از نقشه عالم شده است. در اين که اسرائيل کثيری از فلسطينی ها را از سرزمين هايشان بيرون رانده است ترديدی نيست اما توسل جمهوری اسلامی به اين موضوع رياکارانه است و بر دليل اصلی مخالفت اين رژيم با اسرائيل، يعنی يهودستيزی رژيم اسلامی، سرپوش می گذارد. اسرائيل يگانه کشوری نيست که از راه تسلط مهاجران خارجی بر مردم بومی تأسيس شده است. کشورها ی بسياری در جهان کم و بيش از همين راه تأسيس شده اند اما اين موضوع جمهوری اسلامی را از برقراری رابطه با آنها باز نداشته است. به چند نمونه نگاه کنيم.
در سال 1492 که کريستوفر کلمب قاره امريکا را کشف کرد ميليونها سرخ پوست در اين قاره زندگی می کردند. اين کشف برای سرخ پوستان فاجعه ای به بار آورد که نظيرش در تاريخ بشر ديده نشده است. رفتار اروپائيان با بوميان مصداق بی چون و چرای نسل کشی بود. ظرف حدود سه قرن ده ها ميليون سرخ پوست به شکل های گوناگون نابود شدند. گروهی قتل عام شدند. گروهی برده شدند و از کار طاقت فرسا جان سپردند. ميليونها سرخ پوست به آبله، طاعون، آنفلوآنزا و بيماری های واگير ديگری که مهاجران با خود به نيمکره غربی آوردند مبتلا شدند. از آنجا که اين بيماری ها قبلاً در نيمکره غربی وجود نداشتند و بوميان قبلاً در معرض آنها قرار نگرفته بودند و در برابرشان مصونيت طبيعی نداشتند گروه گروه و قبيله به قبيله از اين بيماری ها جان سپردند. ديری نپاييد که اروپائيان بر سراسر قاره امريکا مسلط شدند و زبان و مذهب و فرهنگ خود را بر آن حاکم کردند. امروزه در امريکای لاتين بيش از 30 کشور مستقل وجود دارد که زبان رسمی هيچ يک از آنها زبان بوميان اين کشورها نيست. زبان رسمی اکثر کشورهای امريکای لاتين اسپانيولی است که زبان استعمارگران اسپانيايی بود. زبان رسمی برزيل، که بزرگترين کشور امريکای لاتين است و حدود 40 درصد خاک امريکای لاتين و يک سوم مردم اين منطقه را در بر می گيرد، پرتغالی است که زبان استعمارگران پرتغالی بود. سورينام مستعمره هلند بود و زبان رسمی اش هلندی است. زبان رسمی 11 کشور در امريکای لاتين انگليسی است. حدود 80 درصد مردم امريکای لاتين مسيحی کاتوليک هستند که دين استعمارگران اسپانيايی و پرتغالی بود.
ايالات متحد امريکا هم مسير کم و بيش مشابهی طی کرد. مهاجران انگليسی در سال 1607 ميلادی ماندگاهی به نام جيمز تان در ساحل شرقی امريکا تأسيس کردند و از آنجا به تدريج به سمت غرب پيشروی کردند. مهاجران ظرف حدود دو قرن و نيم اکثر سرخ پوستان را نابود کردند، زمين هايشان را به زور تصاحب کردند و دولت و دين و زبان خود را بر امريکا حاکم کردند. به اين فهرست می توان کانادا که بزرگترين کشور نيمکره غربی و دومين کشور بزرگ عالم است و استراليا که بزرگترين کشور اقيانوسيه است و چند کشور ديگر را افزود.
همانطور که ديديم، در پنج قرن گذشته، مهاجرانی که هيچ ريشه ای در بخش بزرگی از سرزمينهای کره زمين نداشتند به اين سرزمينها رفتند و با زور و ترفندهای بی شرمانه اين سرزمين ها را از چنگ بوميان بيرون آوردند و دولتهای خود را بر استخوان های قربانيانشان برپا کردند. چطور است که جمهوری اسلامی اين بيگانگان را غاصب نمی داند و جنايات آنها را مانعی در راه به رسميت شناختن کشورها يشان نمی بيند و حتی برخی از اين کشورها را ياران گرمابه و گلستان خود به حساب می آورد اما به خون اسرائيل تشنه است و يهوديانی را که به اين کشور مهاجرت کرده و بر آن مسلط شده اند را غاصب و جنايتکار می داند اگر چه اين يهوديان، بر خلاف مهاجرانی که بر نيمکره غربی و استراليا و غيره مسلط شدند، دست کم می توانند ادعا کنند که با فلسطين به کلی بيگانه نبودند و اجدادشان زمانی در فلسطين زندگی می کردند و حتی مدتها بر اين سرزمين فرمان می راندند؟
مسئله هالوکاست
دولتمردان جمهوری اسلامی برای توجيه اسرائيل ستيزی خود به فرضيه های مبتذلی متوسل می شوند و مثلاً ادعا می کنند که هالوکاست، يعنی کشتار شش ميليون يهودی به دست آلمان نازی، هرگز رخ نداده و ساخته و پرداخته صهيونيستها برای جلب همدردی جهانيان برای تأسيس کشور يهودی بوده است. گاهی هم می گويند به فرض هم که چنين اتفاقی افتاده باشد فلسطينيان نبايد بهای جنايات آلمانی ها را بپردازند. اين استدلال ها البته عوام فريبی است. يهوديان برای تأسيس اسرائيل نيازی به هالوکاست نداشتند. يهوديان در سال 1897، يعنی سالها قبل از هالوکاست، برنامه تأسيس ميهن يهودی در فلسطين را در شهر بال در سويس به تصويب کنگره جهانی صهيونيستی رسانده و برای اجرای آن دست به کار شده بودند. آنها در سال 1917 نظر مساعد دولت انگليس را که آن زمان بر فلسطين حکومت می کرد نسبت به آرمان خود جلب کردند و با برخورداری از حمايت اين کشور برنامه های خود را با سرعتی بيشتر به پيش بردند.
پيش از آغاز جنگ جهانی دوم، صهيونيستها در فلسطين عملاً دولت يهودی نيرومندی پديد آورده بودند. يهوديان ارتش آموزش ديده مجهزی به نام «هاگانا» و سازمان های شبه نظامی زيرزمينی نيرومندی به نام «ايرگون» و «لِهی»، داشتند و از آنها برای محافظت از يهوديان و نبرد با اعراب استفاده می کردند. يهوديان در فلسطين موسسات توليدی و پژوهشی متعدد و کارخانه های مخفی اسلحه و مهمات سازی ايجاد کرده و به نيروی اقتصادی مهمی تبديل شده بودند. سازمان های اطلاعاتی يهوديان پر توان و قادر به انجام عمليات پيچيده جاسوسی در داخل و خارج از فلسطين بودند. به هنگام جنگ جهانی دوم هزاران يهودی فلسطينی در ارتش انگليس ثبت نام کردند و در اروپا در کنار سربازان متفقين جنگيدند و تجربه رزمی اندوختند. اين سربازان پس از بازگشت به فلسطين به هاگانا پيوستند و بر توانائی رزمی آن افزودند. هنگامی که در پايان جنگ جهانی دوم، در 1945، خبر فاجعه هالوکاست به گوش جهانيان رسيد يهوديان در فلسطين دولت زيرزمينی کارآمدی ايجاد کرده بودند و از نظر نظامی، اطلاعاتی، علمی، اقتصادی و ارتباطات جهانی بر فلسطينی ها برتری مطلق داشتند.
درست است که هالوکاست همدردی جهانيان را نسبت به يهوديان برانگيخت اما اگر هالوکاست هم رخ نداده بود دليلی وجود ندارد که گمان کنيم که اسرائيل تأسيس نمی شد. تأسيس اسرائيل صرفاً نتيجه هالوکاست نازيها نبود بلکه نتيجه هزاران هالوکاست کوچک و بزرگی بود که قرنها در دنيای مسيحيت و اسلام عليه يهوديان صورت گرفته بود.
ذهنيت ها ی ريشه دار
برخورد اسلام به يهوديان و استيلای ديرينه مسلمانان بر اقليت های يهودی ذهنيت های نادرستی در مسلمانان پديد آورده و رويکرد واقع بينانه به مناقشه اعراب و اسرائيل را با دشواری های بزرگی رو به رو کرده است. مسلمانان، و از جمله ايرانيان، قرنها آمرانه و از موضع قدرت با يهوديان سخن گفته اند. اکنون جهان ديگرگون شده و تناسب نيروها ميان مسلمانان و يهوديان به هم خورده و جهان اسلام قدرت آن را ندارد که با اسرائيل به زبان زور سخن بگويد اما هنوز بسياری از مسلمانان از ذهنيت گذشته دست نشسته و قادر به اتخاذ رويکردی که متناسب با واقعيات جهان کنونی باشد نشده اند.
دشواری ديگر مسلمانان اين است که بر اين ذهنيت که يهوديان در سطحی پايين تر از آنها قرار دارند فايق آيند. اين ذهنيت ناشی از استيلای ديرپای مسلمانان بر جوامع يهودی است. اقليت های يهودی، برای آن که با خشونت های گسترده تراز سوی جوامع اسلامی رو به رو نشوند، بدرفتاری های اکثريت مسلمان را تحمل کرده و از خود دفاع نمی کردند. اين موضوع برای مسلمانان اين ذهنيت را به وجود آورد که يهوديان آدمهای بزدل، تو سری خور و بی غيرتی هستند که شجاعت دفاع از جان و مال و ناموسشان را ندارند و از مسلمان ها پايين ترند. اين ذهنيت بر نگرش جهان اسلام نسبت به اسرائيل سايه افکنده و کشورهای اسلامی را از شناخت درست توانائی های اسرائيل باز داشته و از پيروی از سياست های مؤثر در قبال اسرائيل محروم کرده است. نمونه ای از اين ذهنيت را می توان در برخورد جهان اسلام به موفقيت های نظامی اسرائيل ديد. با تأسيس اسرائيل جهان اسلام با يهوديانی رو به رو شد که نه تنها از برابر ارتشهای مسلمانان پا به فرار نمی گذاشتند بلکه آنها را به سختی در هم می شکستند. جهان اسلام با حيرت و ناباوری و انزجار شاهد پيروزی های نظامی کشور کوچک و تازه تأسيس يهودی بر کشورهای مسلمان بود. از آنجا که مسلمانان نمی توانستند ذهنيت هزار و چهار صد ساله شان در باره يهوديان را به آسانی عوض کنند به اسرائيل اعتبار چندانی نمی دادند و پيروزی های اسرائيل را تماماً به حساب امريکا و انگيس و ديگر کشورها می گذاشتند. اين ذهنيت ها گرچه به تدريج رنگ می بازد اما هنوز در جهان اسلام، و از جمله در ايران، به شکل گسترده ای وجود دارد و مانعی بزرگ در برابر رويکرد معقول به مناقشه اعراب و اسرائيل است.
معيار دو گانه
همسايگان عرب اسرائيل با گذشت زمان به تدريج اين واقعيت را پذيرفته اند که بايد با اسرائيل کنار بيايند. مصر که طی 25 سال، يعنی از 1948 تا 1973، چهار جنگ بزرگ با اسرائيل کرده بود اسرائيل را در سال 1979 به رسميت شناخت و رابطه متقابلاً سودمندی با آن برقرار کرد. اردن هم که از سال 1948 با اسرائيل در وضعيت جنگی به سر می برد در سال 1994 با اسرائيل پيمان صلح امضا کرد و اين کشور را به رسميت شناخت. اکنون حتی بسياری از فلسطينيان وجود ميهن يهودی را به عنوان واقعيتی پذيرفته و صرفاً خواهان استقرار ميهن فلسطينی در کنار اسرائيل هستند. اما جمهوری اسلامی که نه مرز مشترک با اسرائيل دارد و نه يک وجب از خاکش به دست اسرائيل تصرف شده است کاسه از آش داغ تر و آتش بيار معرکه شده است و مدام از نابودی اسرائيل سخن می گويد و آتش اختلاف ميان اعراب و اسرائيل را فروزان تر می کند و چه بسا با اين کار بر احتمال بروز جنگ ميان اسرائيل و همسايگان مسلمانش می افزايد و همسايگان اسرائيل را با تلفات جانی و مالی فراوان و چه بسا شکست در جنگ و از دست دادن بخش های بزرگتری از سرزمين هايشان رو به رو می کند. رژيم ولايت فقيه نه در کنار گود، که بيش از هزار کيلومتر دور تر از گود، نشسته و از فلسطينی ها و همسايگان عرب اسرائيل می خواهد که اسرائيل را از نقشه عالم محو کنند.
جمهوری اسلامی با بسياری از کشور های جهان اعم از مسلمان، مسيحی، بودايی و کمونيست رابطه سياسی دارد و اهميتی نمی دهد که دين مردم اين کشورها چه باشد اما چشم ديدن کشور يهودی اسرائيل را ندارد و می خواهد آن را از صفحه روزگار محو کند. اگر دليل اين برخورد يهودستيزی نيست، پس چيست؟ بيماری يهودستيزی فقط به روح الله خمينی و احمدی نژاد و اصول گرايان محدود نمی شود بلکه کثيری از اصلاح طلبان و حتی روشنفکران سکولار را هم در بر می گيرد.
سياست خارجی ايران، و به ويژه مداخلات ايران در فلسطين و لبنان، دشمنی امريکا، اسرائیل و بسياری از ديگر کشورها را نسبت به ایران برانگيخته و زيانهای اقتصادی و جانی مهمی به مردم ايران وارد کرده است. تحريم های اقتصادی عليه ايران که سالها است ادامه دارد هزينه خريدهای خارجی ايران را بشدت بالا برده و جيب ملت ايران را خالی کرده است. دولت ايران برای تأمين بسياری از نيازهای خود به بازار سياه روی آورده و کالاهای بنجل را به چند برابر قيمت واقعی شان خريده است بی آن که تضمينی در مورد کيفيت آن ها داشته باشد. فريدون عباسی رئيس سازمان انرژی اتمی ايران می گويد که «دیگر کشورها ... مرتب به دنبال آسیب زدن به تاسیسات اتمی ایران از طریق ویروس یا فروش تجهیزات معیوب و غیره هستند.» ايسنا ابعاد واقعی خرابکاری های ديگر کشورها در صنايع ايران روشن نيست اما از آنجا که صنايع اتمی بر بسياری از صنايع غير اتمی متکی است خرابکاری های صنعتی دشمنان برنامه هسته ای ايران نمی تواند صرفاً محدود به تأسيسات اتمی باشد. اين خرابکاری ها آهنگ رشد اقتصادی ايران را کند کرده و زندگی را برای نسل های کنونی ايرانيان و نسلهای آتی دشوارتر و رنج آورتر کرده است.
جمهوری اسلامی ايران، از نخستين روز حيات، به بهانه دفاع از فلسطينيان پرچم اسرائيل ستيزی را بر افراشته و ايران را به باتلاق مناقشه اعراب و اسرائيل کشانده است. هدف جمهوری اسلامی نابود کردن دولت يهودی و جلوگيری از برقراری صلح ميان اسرائيل و فلسطينی ها است. حمايت ايران از گروه اسلام گرای حماس به افزايش اختلافات و دو دستگی در ميان فلسطينيان دامن زده و موضع آنها را در برابر اسرائيل ضعيف تر کرده است. جمهوری اسلامی سياستی ناکارآمد و پرهزينه را دنبال می کند که هم به زيان فلسطينيان و هم به زيان ايران است.
رويکرد معقول به مسئله فلسطين و اسرائيل
ايرانيان عمدتاً به دلايل مذهبی يعنی مسلمان بودن فلسطينی ها - و البته يهودی بودن اسرائيلی ها - و وجود اماکن مقدس مسلمانان در فلسطين به مسئله فلسطين علاقه مند هستند. مسلمانان ايران، که طبق آمار رسمی حدود 98 درصد جمعيت ايران را تشکيل می دهند، می خواهند که اين اماکن در کنترل مسلمانان باشد. مسلمانان ايران می خواهند به همکيشان خود در فلسطين کمک کنند همان گونه که يهوديان سراسر جهان به هم کيشان خود در اسرائيل کمک می کنند. کمک به فلسطينيان البته ايرادی ندارد. ايراد کار در اين است که رژيم جمهوری اسلامی مناقشه فلسطين و اسرائيل را به جنگی صليبی تبديل کرده و زيانهای بزرگی به ملت ايران زده است.
اکثر مردم اسرائيل خواهان زندگی مسالمت آميز با همسايگان مسلمان خود هستند. اما برخی جناح های راست گرای اسرائيل هنوز از رؤيای ايجاد اسرائيل بزرگ که قرار است تا رود دجله گسترده باشد دست نکشيده اند. سياست های خامنه ای - احمدی نژاد آب به آسياب اين جناح ها می ريزد. اين جناح ها خواهان برقراری صلح پايدار با همسايگان اسرائيل نيستند چون اين کار موجب تثبيت مرزهای اسرائيل می شود و آنها را از پيشبرد نقشه هايشان باز می دارد. اين نيروها می خواهند وضعيت کنونی نه صلح نه جنگ را حفظ کنند تا امکان بروز جنگ های ديگر و تصرف سرزمينهای بيشتر را از دست ندهند. تحقق اين سياست رؤيای فلسطينی ها را برای ايجاد کشور فلسطينی نابود می کند، مرزهای اسرائيل را به تدريج به مرزهای ايران نزديک تر می کند، بر امکان استيلای اسرائيل بر سراسر خاورميانه می افزايد و منافع ملی ايران را مورد تهديد قرار می دهد. از اين رو سياست خارجی ايران بايد حمايت از برقراری صلح عادلانه و پايدار ميان اسرائيل و همسايگانش و ايجاد کشور مستقل فلسطينی باشد. اين سياست به خون ريزی ميان اعراب و اسرائيل پايان می دهد، به فلسطينيان امکان می دهد که با سربلندی در کشورشان زندگی کنند و با تثبيت مرزهای اسرائيل با همسايگانش منافع ملی ايران را هم تأمين خواهد کرد.
احساس همدردی ايرانيان نسبت به فلسطينيان قابل درک است اما ظلمی را که بر فلسطینیان رفته است نمی توان با شعار مرگ بر اسرائیل و دادن سلاح به حماس و حزب الله لبنان جبران کرد. سياست سی و چند ساله جمهوری اسلامی کمکی به آرمان ملت فلسطين نکرده و از بسياری جهات به سود جناههای جنگ طلب و توسعه طلب اسرائيل تمام شده است. سخنرانی های تند و آتشين احمدی نژاد عليه اسرائيل و شعارهای مرگ بر اسرائيل مؤمنان در نمازهای جمعه يک مو از سر اسرائيل کم نمی کند اما به اسرائيل امکان می دهد که دون کيشوت های نحيف و درمانده ای از قبيل احمدی نژاد و علی خامنه ای را به مثابه دشمنانی سهمگين به جهانيان معرفی کند و حس همدردی جهانيان، و به ويژه يهوديان را، نسبت به خود جلب کند و از حمايت های آنها برخوردار شود و به بهانه دفاع در برابر جمهوری اسلامی پيشرفته ترين و مهلک ترين سلاح ها را از امريکا دريافت کند و به رقابت تسليحاتی در خاورميانه دامن بزند و مسئله تأسيس کشور فلسطينی را تحت الشعاع قرار بدهد.
اصلاح طلبان بايد خواستار پايان يافتن مداخلات نظامی جمهوری اسلامی در فلسطين و لبنان می شدند و اعلام می کردند که کمک های ایران به مردم فلسطین بايد به صورت کمکهای داوطلبانه مردمی و تلاش در سازمان ملل و ديگر مجامع جهانی برای تشکيل کشور مستقل فلسطینی باشد. از آنجا که بخش بزرگی از ايرانيان با فلسطينيان احساس همدردی دارند بی ترديد هر سال از اين راه مبالغ هنگفتی در اختيار فلسطينيان قرار می گرفت. موسوی و کروبی حتی می توانستند اعلام کنند که اگر اسرائيل از مانع تراشی در برابر تأسيس کشور مستقل فلسطينی دست بردارد و اين کشور را به رسميت بشناسد آنها هم برای به رسميت شناختن اسرائيل از سوی جمهوری اسلامی تلاش خواهند کرد. اين موضع گيری چه اشکالی داشت که اصلاح طلبان نکردند؟ آيا می ترسيدند که کودتاچيان کارزار تبليعاتی عليه شان به راه اندازند و در بوق های تبليغاتی شان بدمند که موسوی و کروبی صهيونيست شده اند؟ مسلماً رژيم ولايت فقيه دستگاههای تبليغا تی اش را عليه رهبران اصلاح طلب به کار می گرفت اما بی ترديد نتيجه ای نمی گرفت. موسوی و کروبی می توانستند برای ايرانيان توضيح بدهند که سياست رژيم اسلامی در قبال مسئله فلسطين و اسرائيل سياستی ورشکسته است که موجب خرابکاری های ديگر کشورها در ايران و تحريم های گسترده عليه ايران شده است بی آن که به آرمان مردم فلسطين کمکی کرده باشد. در واقع، دامن زدن به بحث در باره نقش ايران در مناقشه اسرائيل و فلسطين می توانست موضع گيری های رژيم اسلامی در باره اين مناقشه را، که سالها به عنوان يگانه راه درست به ايرانيان عرضه شده اما به دليل وجود اختناق در ايران به چالش کشيده نشده است، به نقد بکشد و با آشکارکردن ضعفهای آن موجب بی اعتباری رژيم ولايت فقيه در چشم هواداران اين رژيم و بالا رفتن آگاهی سياسی مردم ايران بشود. گيرم که دستگاههای تبليغاتی رژيم صدای موسوی و کروبی را منعکس نمی کردند؛ اينترنت، بی بی سی، صدای امريکا، هزاران وبسايت طرفدار موسوی، شبنامه ها و غيره که می کردند. از آن جا که ميرحسين موسوی و مهدی کروبی از محبوبيتی عظيم برخوردارند و اکثر ايرانيان به وطن پرستی آنها اعتقاد دارند رويکرد جديد آنها به مسئله فلسطين، که حتی می توانست شامل به رسميت شناختن اسرائيل در پی تشکيل کشور مستقل فلسطينی باشد، تأثيری بزرگ بر ايرانيان می گذاشت و موجب برخورد واقع بينانه تر ايرانيان به مناقشه اسرائيل و اعراب می شد و به جهانيان نشان می داد که ايرانيان به اين مناقشه صرفاً از پشت عينک يهود ستيزی و تعصبات مذهبی نگاه نمی کنند بلکه خواهان يافتن راه حلی عادلانه برای پايان دادن به رنج و سرگردانی مردم فلسطين و ايجاد صلح پايدار در خاورميانه اند.
اما رهبران اصلاح طلب سياستی که نشانگر چرخشی واقع بينانه در سياست خارجی جمهوری اسلامی باشد ارائه نکردند. مهدی کروبی در ديدار با موسوی در روز 19 مهر 1388 گفت: «اولا من باید تاکید کنم که نگاه ما به رژیم صهیونیستی تغییر نکرده است. فلسطین همچنان مسأله ماست و روز قدس نیز روز حمایت از مردم مظلوم فلسطینی و تبری از رژیم صهیونیستی است.» به بيان ديگر، به فرض هم که اصلاح طلبان بر سر کار آيند، تا آنجا که به مسئله اسرائيل و فلسطين مربوط می شود، در بر پاشنه قديم خواهد چرخيد.
سياست خارجی انسانی و واقع بينانه در قبال مسئله فلسطين اين است که به ترسيم کشور مستقل فلسطینی بر نقشه عالم کمک کرد نه اين که همچون احمدی نژاد و همفکران متعصب و عوام فريبش خواهان کاری غير ممکن، يعنی محو اسرائیل از این نقشه، شد. حل و فصل مناقشات مهم بين المللی صرفاً به اين که کدام طرف از نقطه نظر اخلاقی و انسانی بر حق تر است و کدام طرف نيست بستگی ندارد بلکه به قدرت طرفين مناقشه بستگی دارد. اسرائيل از نظر علمی و نظامی پيشرفته ترين کشور خاورميانه و يگانه کشور هسته ای اين منطقه است. اسرائيل به منابع مالی جهان دسترسی گسترده ای دارد و از حمايت محافل قدرتمند سياسی و اقتصادی در امريکا و اروپا برخوردار است. از همه مهمتر، نظام سياسی اسرائيل دموکراسی است و در نتيجه از نظام های استبدادی حاکم بر کشورهای مسلمان خاورميانه کارآمدتر است. اما فلسطينيان از هيچ يک از اين امکانات برخوردار نيستند و برای ايجاد کشور مستقل فلسطينی فقط می توانند به فداکاری ها و جانفشانی های خود و حسن نيت انسانهای عدالت جوی جهان و حمايت ديگر کشورها متکی باشند.
اصلاح طلبان بايد اعلام می کردند که خواهان حل مسالمت آميز مناقشه فلسطين و اسرائيل در چارچوب قطعنامه های سازمان ملل هستند. اين سياست منافع ايران را حفظ می کرد و به فلسطينيان برای تشکيل کشور مستقل فلسطينی کمک می کرد. متاسفانه اصلاح طلبان کم و بيش از همان سياست ورشکسته و بی حاصل جمهوری اسلامی در قبال مسئله فلسطين و اسرائيل پيروی کردند و ابتکاری در اين زمينه به خرج ندادند و فرصتی طلايی را برای بی اعتبار کردن سياست های خامنه ای - احمدی نژاد، آگاهی بخشيدن به ايرانيان، بالا بردن حيثيت ايران در جهان و کسب حمايت های بيشتر جهانی از دست دادند.
امريکا، کاليفرنيا، 21 سپتامبر 2011
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی