حمله نظامی به ايران
سهيل روحانی
ادعای اخير آمريکا مبنی بر کشف توطئه جمهوری
اسلامی برای کشتن عادل الجبير، سفير عربستان در واشنگتن، بار ديگر مسئله حمله
نظامی به ايران را بر سر زبانها انداخته است. دولت ايران اتهام آمريکا را قوياً رد
کرده و آن را توطئه ای دانسته است که از سوی آمريکا برای منحرف کردن افکار عمومی
مردم اين کشور از مشکلات داخلی شان، ايجاد اختلاف ميان ايران و کشورهای خاورميانه
و کمک به رژيم صهيونيستی طراحی شده است. برخی از تحليل گران می گويند که اين طرح
چنان ناشيانه است که نمی توان آن را به دولت ايران، که سالها در امر ترور مخالفان جمهوری
اسلامی تجربه اندوخته است، نسبت داد.
اين طرح ممکن است که دست پخت آمريکا، اسرائيل و
يا جمهوری اسلامی باشد. ناشيانه بودن اين طرح لزوماً انتساب آن را به سازمانهای
اطلاعاتی جمهوری اسلامی منتفی نمی کند. سازمانهای اطلاعاتی، همچون ديگر سازمانها،
گاه ناشيانه عمل می کنند. اما به فرض هم که طرح ترور سفير عربستان ناشيانه باشد مطرح کردن آن از سوی آمريکا، و تأييد
ادعای آمريکا از سوی اتحاديه اروپا و برخی از ديگر کشورها، هشداری جدی به رهبران
جمهوری اسلامی است که آمريکا و متحدانش برای وضع تحريم های سخت تر، و حتی حمله نظامی
به ايران، به مدارک و شواهد محکم و محکمه پسند نيازی ندارند و می توانند با توسل
به ناشيانه ترين طرحها افکار عمومی را به
راحتی عليه رژيم اسلامی بسيج کنند و برنامه های خود را عليه ايران به پيش ببرند.
آمريکا اعلام کرده است که نيروهای خود را تا
پايان سال 2011 ميلادی، يعنی حدود دو ماه ديگر، از عراق خارج خواهد کرد. آمريکا
نگران است که جمهوری اسلامی، در پی خروج آمريکا از عراق، از فرصت استفاده کند و با استفاده از ارتباط
تنگاتنگی که با شيعيان و برخی از گروه های مسلح عراق دارد بر نفوذ خود در عراق
بيفزايد و در تحولات سياسی اين کشور نقش مهم تری ايفا کند. افزايش نفوذ جمهوری
اسلامی در عراق توانائی رژيم اسلامی را برای دخالت در امور داخلی کشورهای عربی و
به ويژه عربستان، اردن و اميرنشين های خليج فارس افزايش می دهد و می تواند موجب بی
ثباتی در اين کشورها شود. بنابراين، متهم کردن ايران به طراحی توطئه ترور سفير عربستان
می تواند هشداری جدی به رژيم ايران باشد که در پی خروج سربازان آمريکايی از عراق
به فکر گسترش نفوذ خود در عراق نيفتد.
بالا گرفتن تب حمله به ايران البته موضوع تازه
ای نيست. سياستمداران، تحليل گران و رسانه های عمومی بارها از قريب الوقوع بودن حمله به ايران سخن
گفته اند اما پيش بينی هايشان تحقق نيافته است. اين بار هم ممکن است که واکنش
آمريکا از وضع تحريم های جديد فراتر نرود و کار به رويارويی نظامی نکشد. اگر تحريم
ها پايه های رژيم ولايت فقيه را چنان متزلزل کند که اين رژيم، به خاطر حفظ
موجوديتش، ناچار شود که به ساز آمريکا برقصد آمريکا انگيزه ای برای حمله نظامی به
ايران نخواهد داشت. به هر حال، اتهام جديد آمريکا عليه ايران نشانگر عزم آمريکا به
اتخاذ مواضع سرسختانه تر، و از جمله توسل به حمله نظامی، عليه ايران است و بر
احتمال بروز جنگ افزوده است.
انگيزه های اسرائيل
و آمريکا
اختلاف آمريکا و اسرائيل با ايران بر سر برنامه
هسته ای و سياست خارجی ايران است. اگر جمهوری اسلامی در اين موارد با آمريکا و
اسرائيل کنار نيايد ممکن است کار به جنگ و خونريزی بکشيد. اسرائیل نگران است که اگر ايران به سلاح هسته ای دست يابد از آن عليه
اسرائیل استفاده کند. بعضی ها نگرانی اسرائيل را بی اساس می دانند و می گويند که
جمهوری اسلامی هرگز عليه اسرائيل از سلاح هسته ای استفاده نخواهد کرد چون می داند
که نتيجه اين کار حمله هسته ای متقابل اسرائیل و نابودی ایران است. اين استدلال چندان
قانع کننده نيست چون بر اين پیش فرض غير قابل اثبات متکی است که رهبران ایران
افرادی معقول اند و بر اساس منافع ملی عمل می کنند و کاری نخواهند کرد که ايران را
با حمله ای ويرانگر رو به رو کنند. بدبختانه، جمهوری اسلامی بارها در سیاستهای
داخلی و خارجی اش به گونه ای نامعقول و بر خلاف منافع ملت ایران گام برداشته است.
کافی است به چند مورد اشاره کنيم:
اشغال سفارت امریکا در 13 آبان سال
1358 و گروگان گرفتن کارمندان آن نمونه ای از عملکرد نامعقول و ماجراجويانه رژيم
اسلامی است. گروگانگيری به قطع رابطه ايران و آمريکا، کودتای نوژه و حمله عراق به ايران انجاميد و پی آمدهای
ويرانگرش هنوز گريبان ملت ايران را رها نکرده است. (1)
سياست ايران در قبال جنگ ايران و عراق
نمونه ديگری از عملکرد نامعقول و ضد ميهنی جمهوری اسلامی است. رژيم اسلامی، در پی
آزادسازی خرمشهر در سوم خرداد 1361 (24 مه 1982)، و تصميم دولت عراق مبنی بر پذيرش
صلح، موقعيت مناسبی يافت تا به طرزی آبرومندانه به جنگ ايران و عراق پايان دهد.
اما رهبران جمهوری اسلامی به اميد فتح کربلا، سرنگون کردن رژيم بعثی، تحميل رژيمی
اسلامی بر عراق و آزادسازی قدس شش سال ديگر به جنگ ادامه دادند. آن زمان آمريکا،
شوروی و اکثر کشورهای خاورميانه به عراق کمک می کردند. بنابراين، ادامه جنگ جز
اتلاف جمعيت و ثروت ملت ايران نتيجه ای نداشت. اما رژيم اسلامی به اين جنگ ادامه
داد و موجب مرگ و اسارت و رنج ده ها هزار ايرانی شد و خسارت های مالی هنگفتی به
ايران وارد کرد. گفتنی است که دستگاه های تبلیغاتی رژیم اسلامی از جنگ 8 ساله
ايران و عراق به عنوان «جنگ تحميلی» و «دفاع مقدس» یاد می کنند. اين ادعا عوام
فريبانه است. عراق با حمله به ايران، در شهريور 1359، جنگ را بر ايران تحميل کرد
اما جمهوری اسلامی فقط تا زمان آزادی خرمشهر می تواند از اين جنگ به عنوان جنگ
تحميلی و دفاع مقدس ياد بکند. ايران، پس از فتح خرمشهر، به گونه ای فزاینده به
کشور متجاوز و تحميل کننده جنگ تبديل شد.
برپائی تظاهرات برائت از مشرکین در
مکه، در مرداد 1366 (ژوئيه 1987)، که به قتل و زخمی شدن صدها زائر ايرانی و غير
ايرانی به دست رژيم سعودی انجاميد، نمونه ديگری از رفتار نامعقول جمهوری اسلامی
است. رژيم اسلامی، که در کشور خود صدای مخالفان و دگر انديشان را خاموش کرده بود و
به هيچ گروه مخالفی اجازه تظاهرات خيابانی نمی داد، در جريان مراسم حج، ده ها هزار
زائر ايرانی و غير ايرانی را به تظاهرات خيابانی و سر دادن شعارهای تحريک آميز
عليه آمريکا و اسرائيل واداشت. اين کار به معنای دخالت در امور داخلی عربستان و
تضعيف رژيم حاکم بر اين کشور بود. واکنش عربستان کشتار زائران بود. روح الله خمينی
و ديگر دولتمردان جمهوری اسلامی، همچون رژيم سعودی، مسئول مرگ زائرانی هستند که در
اين ماجراجوئی نابخردانه جان باختند.
به لیست ماجراجويی ها و اقدامات ضد
ميهنی جمهوری اسلامی باید بيش از سی سال دشمنی بی حاصل با امریکا، تلاش برای محو اسرائيل از نقشه عالم، مداخله گسترده
در لبنان و ديگر کشورها و بسياری از سیاستهای فرصت سوز داخلی را افزود. ايران
هجدهمين کشور پهناور جهان است و از لحاظ منابع زيرزمينی و به ويژه نفت و گاز غنی
است. با اينهمه، استيلای استبداد دينی ايران را چنان به فلاکت انداخته است که
ناچار بخشی از فراورده های نفتی مورد نیازش را از خارج وارد می کند.
آیا می توان رهبرانی را که چنين
کارنامه سياهی دارند معقول و منطقی دانست؟ از کجا می دانيم که حکومتی که اين طور
نسبت به منافع ملی مردم خود بی اعتنا است به ماجراجويی های هسته ای دست نزند و
برای ايران و ديگر کشورها فاجعه نيافريند؟ چطور می توان اطمينان داشت که اگر جمهوری
اسلامی سلاح هسته ای داشته باشد عناصر
متعصبی در دولت یا سپاه پاسداران، که وجودشان سرشار از خرافات و نفرت نسبت به
یهودیان و اسرائیل است، پس از مشورت با فالگيرها و رمال ها و اجنه و گرفتن فتوا از
آخوندها از سلاح هسته ای علیه اسرائیل استفاده نکنند و میلیونها ایرانی را آماج
حملات هسته ای تلافی جويانه اسرائيل و متحدانش قرار ندهند؟ برخی از رهبران جمهوری
اسلامی گمان می کنند که حمله به اسرائیل ظهور امام زمان را تسریع می کند. آيا می
توان اجازه داد که اين رهبران به سلاح هسته ای دست يابند؟
حادثه 11 سپتامبر سال 2001 که طی آن
تروریستهای القاعده هواپیماهای آمریکائی را ربودند و به برجهای مرکز تجارت جهانی
در نیویورک و ساختمان وزارت دفاع آمریکا زدند بخوبی خطر دستيابی گروه های متعصب
مذهبی به سلاحهای کشتار جمعی را نشان می دهد. برای تروريست های القاعده اين موضوع
که قربانيان آنها را زنان و مردان و کودکانی از ملیتها، نژادها و مذاهب گوناگون تشکيل
می دادند و چه بسا بسياری از آنها با سياست خارجی آمريکا مخالف بودند و با مردم
فلسطين احساس همدردی داشتند کوچکترين اهميتی نداشت. قصد تروريستها کشتاری عظيم
بود. تروريستهای القاعده اگر سلاح هسته ای داشتند مسلماً از آن استفاده می کردند. اگر
جمهوری اسلامی سلاح هسته ای بسازد اين سلاحها می تواند به دست گروه های مذهبی
متعصبی بيفتد که در استفاده از آن ترديدی به خود راه نمی دهند.
آمريکا هم، همچون اسرائيل، نسبت به
اهداف برنامه هسته ای ايران مشکوک است. آمريکا نگران است که دستيابی ايران به سلاح
هسته ای مسابقه تسليحاتی را در خاورميانه تشديد کند، موجوديت اسرائيل را به خطر اندازد، موضع جمهوری
اسلامی را در عراق و افغانستان تقويت کند، بر اعتماد به نفس حماس و حزب الله لبنان و ديگر متحدان جمهوری اسلامی بيفزايد و آنها را
بر آن دارد که موضع سر سختانه تری در برابر آمريکا و اسرائيل اتخاذ و روند صلح
ميان اعراب و اسرائيل را با دشواری های بيشتری رو به رو کنند. انگلستان، فرانسه، و
بسياری از ديگر کشورها هم کم و بيش در اين نگرانی ها سهيم اند. کشورهای خاورميانه هم، شايد به استثنای سوريه،
با دستيابی ايران به سلاح هسته ای مخالفند.
اگر جمهوری اسلامی به جای دشمنی با آمريکا
با اين کشور رابطه دوستانه ای برقرار کرده و با اسرائيل آن طور کورکورانه دشمنی
نکرده بود برنامه هسته ای اش با چنين واکنش خصمانه ای رو به رو نمی شد. بهترين
شاهد اين ادعا پاکستان است که در سال 1972 برنامه محرمانه ساختن سلاحهای هسته ای
اش را آغاز کرد اما چون با آمريکا دوست بود با مخالفت شديد آمريکا رو به رو نشد.
پاکستان در سال 1998، با انجام چند آزمايش هسته ای، به عنوان نخستين کشور اسلامی،
به جرگه کشور های دارنده سلاحهای هسته ای پيوست.
اگر رژيم ايران سياست های داخلی و
خارجی معقولی در پيش گرفته و اعتماد جهانيان را به خود جلب کرده بود می توانست با
اين استدلال که همسايه اش پاکستان کشوری هسته ای و لانه طالبان و القاعده و ديگر
گروههای تروريستی است و تهديدی جدی برای امنيت ايران به حساب می آيد برنامه هسته
ای اش را توجيه کند و با هزينه ای به مراتب کمتر به پيش ببرد بی آن که با چنين
مخالفت جهانی گسترده ای رو به رو شود. افسوس که رژيم ولايت فقيه بنا بر ماهيت
ارتجاعی و استبدادی اش نمی تواند رفتار معقولی داشته باشد.
ايران در منطقه خطرناکی واقع شده است.
همسايگان شرقی ايران، يعنی افغانستان و پاکستان، سالها است که عرصه تاخت و تاز
طالبان و القاعده هستند. در افغانستان جنگ ميان طالبان و آمريکا و متحدانش ادامه
دارد. افغانستان يکی از مراکز مهم توليد ترياک است و با صدور ترياک به ايران امنيت
ملی ايران را تهديد می کند. پاکستان کشوری هسته ای است و با ايران برای کسب نفوذ
در افغانستان رقابت می کند. گفته می شود که قتل ديپلمات های ايرانی در مزار شريف،
به هنگام ورود طالبان به اين شهر در سال 1377، به تحريک پاکستان و به منظور تيره کردن روابط افغانستان
با ايران صورت گرفته است. همسايه غربی ايران، يعنی کشور مسلمان عراق، هم چندان
قابل اعتماد نيست. عراق در سال 1980 به ايران حمله کرد و تلفات جانی و مالی
فراوانی به ايران وارد کرد و معلوم نيست که در آينده چه سياستی در قبال ايران در
پيش بگيرد. ايران از سوی ديگر همسايگانش هم با مشکلاتی رو به رو است. اگر رهبران
جمهوری اسلامی به حفظ منافع ملت ايران اهميت می دادند به درگيری اعراب و اسرائيل
صرفاً از پشت عينک تعصبات کور مذهبی نگاه نمی کردند و شمشير را عليه اسرائيل از رو
نمی بستند و اسرائيل را برای روز مبادا نگه می داشتند و تنور را عليه اسرائيل آنقدر
داغ نمی کردند که حرارتش خودشان و ملت ايران را هم بسوزاند.
حمله هوائی به ايران
اگر آمريکا يا اسرائيل تأسيسات هسته
ای ايران را بمباران کنند ايران دو گزينه در پيش رو خواهد داشت: واکنش نظامی نشان
ندهد و صرفاً به اقدامات ديپلماتيک از قبيل شکايت به سازمان ملل اکتفا کند و يا،
علاوه بر اقدامات ديپلماتيک، به اقدامات نظامی تلافی جويانه هم دست بزند. ايران از
هيچ يک از اين گزينه ها بهره ای نخواهد برد. سازمان ملل، با توجه به قدرت آمريکا و
انزوای ايران، برای ايران کار مهمی انجام نخواهد داد. حملات تلافی جويانه ايران هم
صرفاً با واکنش های نظامی شديدتر و ويرانگرتر مهاجمان رو به رو خواهد شد.
آمريکا ممکن است، علاوه بر بمباران
تأسيسات هسته ای، به مراکز نظامی و اقتصادی هم حمله کند و حملات خود را، حتی اگر
ايران به اقدامات نظامی تلافی جويانه هم دست نزند، تا مدتها ادامه دهد. نيروی هوايی ايران در برابر نيروی هوايی آمريکا به کلی ناتوان است. آمريکا می
تواند نيروی هوايی فرسوده ايران را در همان ساعات اوليه جنگ نابود و با اين کار
نيروی زمينی ايران را از پوشش هوايی محروم کند و در معرض حملات ويرانگر هوايی قرار
دهد.
ايران سرمايه گذاری سنگينی در زمينه
طراحی و توليد موشک کرده و زرادخانه موشکی بزرگی در اختيار دارد اما هنوز توان
موشکی خود را در ميدان جنگ به اثبات نرسانده است. نيروی موشکی ايران نمی تواند از
بمباران ايران توسط نيروهای مهاجم، شکست نيروهای نظامی ايران و تصرف ايران به دست
آمريکا جلوگيری کند اما می تواند به کشتی ها و پايگاه های آمريکايی و شهرهای
اسرائيل تلفاتی وارد کند. واکنش موشکی ايران فقط برای چند ساعت و يا حد اکثر چند
روز می تواند موثر باشد. مهاجمان کارخانه های موشک سازی و سکوها و سيلوهای پرتاب
موشک را بمباران خواهند کرد و شماری از موشکها را پيش از پرتاب و برخی را در هوا
نابود خواهند کرد. فقط اندکی از موشکهای ايران ممکن است به هدفهايشان اصابت کنند.
نيروی دريائی ايران هم حريف ناوگان مقتدر آمريکا نيست و ظرف چند ساعت، يا حد اکثر
چند روز، نابود خواهد شد.
حمله هوايی به ايران، به ويژه اگر
اسرائيل هم در آن شرکت داشته باشد، به رژيم اسلامی فرصت خواهد داد تا از تعصبات
مذهبی ايرانيان استفاده کند و مردم را حول محور مبارزه با صهيونيزم بسيج کند. ميزان
حمايت مردم از رژيم اسلامی تا اندازه زيادی بستگی به موضع گيری رهبران گروه های
مخالف رژيم و شدت و مدت حملات هوايی دارد. هر چه حملات هوايی طولانی تر و مرگبارتر
شود رژيم اسلامی ضعيف تر و بی اعتبارتر می شود و حمايت مردم را بيشتر از دست می
دهد.
رژيم اسلامی همچنين خواهد کوشيد که از
جنگ به عنوان دستاويزی برای ارعاب و خاموش
کردن صدای منتقدان استفاده کند و به بهانه وضعيت جنگی و اضطراری با مخالفان با
خشونت بيشتری برخورد کند و مثلاً به روی تظاهرکنندگان يا اعتصاب کنندگان آتش
بگشايد و يا گروهی را اعدام کند. اما اگر بمبارانها ادامه يابد و، علاوه بر
تأسيسات هسته ای، مراکز نظامی و امنيتی و استراتژيکی و اقتصادی رژيم اسلامی از
قبيل مراکز فرماندهی نيروهای مسلح، مراکز وزارت اطلاعات، پادگان ها، انبارهای
مهمات، مراکز تجمع نيروها، پايگاهها و سکوهای پرتاب موشک، ناوها، کارخانه ها، پلها
و غيره را هم در بر گيرد قدرت رژيم برای سرکوب مخالفانش بشدت کاهش خواهد يافت و
قادر نخواهد بود که صرفاً با توسل به زور و ارعاب مخالفان داخلی را از ابراز
مخالفت با رژيم باز دارد.
اگر رژيم ولايت فقيه موقعيت خود را
بحرانی ببيند ممکن است جام زهر را بنوشد و در برابر خواسته های آمريکا و متحدانش
تسليم شود تا بمباران های هوايی متوقف شود. رژيم اسلامی ممکن است با جناح هايی از اصلاح
طلبان، و حتی با ميرحسين موسوی و مهدی کروبی، مذاکره کند و بکوشد که با کسب حمايت
آنها پايه های لرزان حاکميتش را محکم تر کند. نقش ميرحسين موسوی و مهدی کروبی به
سلامت جسمی آنها، ميزان قدرت رژيم اسلامی و تناسب قدرت نيروهای تشکيل دهنده جنبش
سبز بستگی خواهد داشت. رژيم ولايت فقيه ممکن است دست به دامن ميرحسين موسوی بشود و
او را از زندان آزاد کند و حتی بر کرسی رياست جمهوری بنشاند، اما بعيد است که اين
کار به حمله هوايی آمريکا و متحدانش به ايران پايان دهد. آمريکا به خوبی می داند
که در جمهوری اسلامی تصميم گيری در باره مسائلی که موجب حمله آمريکا به ايران شده
- يعنی برنامه هسته ای و سياست خارجی - بر عهده ولی فقيه است و رئيس جمهور شدن
ميرحسين موسوی لزوماً به معنای تغيير رويکرد
ايران به اين مسائل نيست.
از اين گذشته، بعيد است که آمريکا به
ميرحسين موسوی اعتماد کند. ميرحسين موسوی، به هنگام انتخابات سال 1388 و پس از آن،
موضعی که نشانه عزم ايشان برای دگرگون کردن رويکرد ايران به برنامه هسته ای، رابطه
با آمريکا و مسئله فلسطين و اسرائيل باشد اتخاذ نکرده است. ميرحسين موسوی، در پی
انتخابات رياست جمهوری در سال 1388، يعنی حتی سی سال پس از اشغال سفارت آمريکا در
تهران، تجاوز دانشجويان پيرو خط امام به سفارت آمريکا و گروگان گيری را ستود و آن
را حماسه خواند. (2) ايشان در مورد برنامه بحث انگيز هسته ای ايران هم رويکردی که
با رويکرد احمدی نژاد متفاوت باشد ارائه نکرده است. ميرحسين موسوی در سال 1389
برای حل بحران هسته ای خواستار برگزاری رفراندوم شد که چاره ساز نيست و نتيجه اش
حتی می تواند بر نگرانی های آمريکا و اسرائيل بيفزايد. (3) موضع گيری ميرحسين
موسوی در مورد مسئله فلسطين هم با سياست آمريکا همخوانی ندارد. (4) بنابراين، بعيد
است که آمريکا، به صرف رئيس جمهور شدن ميرحسين موسوی، به حملات هوايی خود به ايران
پايان دهد.
اشغال ايران
آمريکا ايران را با پايگاههای نظامی
محاصره کرده و می تواند از هر طرف که بخواهد به ايران حمله کند. اگر آمريکا تصميم
به اشغال نظامی ايران بگيرد به احتمال زياد ايران را برای چند روز بمباران خواهد
کرد و پس از تضعيف نيروهای مسلح رژيم اسلامی با نيروی زمينی به ايران حمله خواهد
کرد. نيروهای مسلح ايران قادر به ارائه مقاومت مؤثری نخواهند بود. اگر رژيم اسلامی
سربازان ايرانی را در جنگی متعارف به مصاف آمريکا بفرستد سرنوشت نيروهای ايرانی از سرنوشت غم انگيز نيروهای عراقی که در
فوريه 1991، به هنگام فرار از کويت، در «شاهراه مرگ»، يعنی جاده ميان کويت و عراق،
توسط نيروی هوايی آمريکا قتل عام شدند بهتر نخواهد بود.
آمريکا پس از تصرف ايران ممکن است تا
مدتی با مقاومت هايی شبيه آن چه که در عراق ديده شد رو به رو شود. وسعت و جمعيت
ايران بيش از عراق است و اين به معنای آن است که آمريکا ممکن است برای کنترل ايران
به نيروی بيشتری احتياج داشته باشد. اما ايرانيانی که در پی اشغال ايران بخواهند
به جنگ با امريکا ادامه بدهند، بر خلاف
مبارزانی که در عراق عليه امريکا می جنگيدند، نمی توانند روی کمک های نظامی هيچ
کشور خارجی حساب کنند. در نتيجه، مبارزان ايرانی فقط برای مدتی کوتاه می توانند
عليه امريکا و متحدانش به عمليات چريکی و انتحاری و بمب گذاری دست بزنند و به زودی
مضمحل خواهند شد.
پی آمدهای اشغال
ايران
با سقوط استبداد دينی ايرانيان برای کسب حقوق
شهروندی به پا خواهند خواست و خواستار آزادی فعاليت های سياسی، برابری حقوق زنان و
مردان، انتخابات آزاد، آزادی بيان و مطبوعات، و پايان دادن به تبعيضات دينی و قومی
خواهند شد. کثيری از ايرانيان از جدايی دين از حکومت و تأسيس نظامی فدرال که در
چارچوب آن اقليت های قومی به خود گردانی دست يابند حمايت خواهند کرد. در چنين شرايطی مسلماً شعار «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» گيرائی
چندانی نخواهد داشت. اگر اصلاح طلبان مواضع سياسی شان را با شرايط جديدی که با
سقوط استبداد دينی پديد خواهد آمد وفق ندهند و کماکان بر مواضع قبلی شان پافشاری
کنند اعتبار خود را تا اندازه زيادی از دست خواهند داد و صرفاً به يکی از نيروهای
سياسی نسبتاً مهم - و نه مهمترين آنها - تبديل خواهند شد. سقوط رژيم اسلامی همچنين منجر به افشای بسياری
از جنايات رژيم اسلامی می شود و بر نفرت و انزجار ايرانيان نسبت به رژيم مذهبی می
افزايد. از آنجا که اصلاح طلبان سالها بخش مهمی از هرم قدرت را در جمهوری اسلامی
تشکيل می دادند افشا گری ها دامن برخی از آنها را هم خواهد گرفت و موجب کاهش
محبوبيت آنها خواهد شد.
گزينه های مخالفان رژيم ولايت فقيه در
برابر حمله خارجی
شعله ور شدن آتش جنگ مخالفان استبداد دينی
را ناگزير می کند که بين حمايت از رژيم ولايت فقيه و حمايت از مهاجمان يکی را انتخاب کنند و يا بی
طرف بمانند. انتخاب هر يک از اين گزينه ها برای مخالفان رژيم اسلامی و مردم ايران
هزينه هايی دارد.
اگر نيروهای دموکراتيک به دام احساسات
ناسيوناليستی بيفتند و صرفاً به دليل حمله کشورهای خارجی به ايران به حمايت از
رژيم اسلامی برخيزند آتش جنگ را شعله ورتر میکنند بی آن که در نتيجه جنگ تغييری بدهند. برای موشکهايی که از عرشه ناوهای
امريکايی پرتاب می شوند و هواپيماهايی که مواضع رژيم اسلامی را بمباران می کنند
فرقی نمی کند که چند نفر در ايران فرياد مرگ بر آمريکا سر بدهند. نتيجه جنگ به
ميزان از خودگذشتگی و رشادت ايرانيان بستگی ندارد بلکه به قدرت نظامی، اقتصادی و
علمی طرفين در گير در جنگ بستگی دارد. روشن است که مهاجمان از هر لحاظ بر ايران
برتری مطلق دارند. حمايت مخالفان استبداد دينی از رژيمی که آنها را به باتلاق جنگ
کشانده است، به ويژه در شرايطی که اين حمايت در نتيجه جنگ تغييری نمی دهد، غير
قابل توجيه است.
گزينه دوم اين است که نيروهای
دموکراتيک با مهاجمان همکاری کنند تا بتوانند پس از سرنگونی استبداد دينی نقش مهم
تری در ايجاد نظامی دموکراتيک ايفا کنند. اين کار البته بدون هزينه نيست. اين
نيروها، اگرچه از روی حسن نيت و صرفاً به
منظور خدمت به ملت ايران عمل می کنند، در چشم شماری از هموطنانشان به همکاری با
بيگانگان متهم خواهند شد.
گزينه ديگر «بی طرف ماندن» است. اکبر
گنجی می گويد: «می توان مخالف حکومت ایران و مخالف تهاجم نظامی دول خارجی به ایران
بود و با هیچ یک از طرفین همکاری نکرد». نگاهی دیگر: لیبیائیزه کردن ایران؟ وبسايت بی بی سی، 25 اکتبر 2011. اين گزينه هم، همچون ديگر گزينه ها،
برای نيروهای دموکراتيک و ملت ايران بدون هزينه نخواهد بود. مهاجمان به هر حال
ناگزيرند که با گروه هايی از ايرانيان همکاری کنند. اگر نيروهای دموکراتيک با
مهاجمان همکاری نکنند مهاجمان ناگزير به نيروهای غير دموکراتيک و فرصت طلبانی که
صرفاً به کسب قدرت و ثروت می انديشند و با ميهن دوستی و حقوق بشر و آزادی و
مردمسالاری بيگانه اند متوسل می شوند و در ساختار سياسی آينده ايران نقش مهمی به آنها واگذار می کنند. اين کار مسلماً به سود
ملت ايران نيست.
نيروهای دموکراتيک ايران می توانند در
جريان تهاجم خارجيان به ايران بی طرف بمانند تا به همکاری با مهاجمان متهم نشوند اما چه بسا تاريخ و نسلهای
آينده آنها را به از دست دادن فرصتی تاريخی برای ايجاد نظامی دموکراتيک در ايران
متهم و محکوم کنند.
سهيل روحانی: آمريکا، 30 اکتبر 2011
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی