وبلاگ سهيل روحانی

۱۳۹۰ آبان ۱۳, جمعه

گروگانگيری و جنگ ايران و عراق

 
سهيل روحانی
محسن ميردامادی در مصاحبه ای که به مناسبت سی و دومين سالگرد اشغال سفارت آمريکا با نشريه کلمه انجام داده است می گويد: «این ادعا که اشغال سفارت امریکا باعث شروع جنگ و ترغیب امریکا برای این اقدام شده ادعایی بدون پشتوانه و فاقد شواهد تاریخی است». وی برای اثبات فرضيه خود به سخنان يکی از مقامات دولت آمريکا متوسل می شود و می گويد: «فکر می کنم سخنان اخیر ریچارد مورفی، معاون اسبق سازمان سیا که از سال ۱۹۸۳ سفیر آمریکا در عربستان سعودی بود، در این زمینه به اندازه کافی گویا باشد. وی در مصاحبه با بی بی سی فارسی (در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۳۹۰) در مقابل این سؤال که گفته می شود آمریکا از حمله عراق به ایران اطلاع داشته و برای این کار به عراق چراغ سبز نشان داده است، آن را رد می کند و می گوید «جنگ همه را غافلگیر کرد … این خطر وجود داشت که جنگ به کشورهای منطقه خلیج فارس بکشد و ما نمی خواستیم شاهد [گسترش] چنین تهدیدی به منافعی باشیم که در این کشورها داریم». (1)
توسل به ادعای يک فرد، يعنی يکی از مأموران سيا، برای نفی نقش آمريکا در به راه انداختن جنگ ايران و عراق قانع کننده نيست. اين شخص ممکن است که از حقيقت ماجرا بی اطلاع باشد و يا دروغ بگويد. ادعای اين شخص داير بر اين که حمله عراق به ايران آمريکا را غافلگير کرد هم منطقی به نظر نمی رسد. آمريکا در سال 1980، يعنی زمانی که جنگ ايران و عراق شروع شد، با هواپيماهای شناسايی و ماهواره های جاسوسی مناطق حساس جهان، و به ويژه خليج فارس، را به طور منظم تحت نظر داشت و از تحرکات نظامی کشورهای منطقه مطلع بود. بنابراين، دليلی وجود ندارد که تمرکز ارتش عراق در مرز ايران از چشم آمريکا پنهان مانده باشد؟ از اين گذشته، اسرائيل، عربستان، انگلستان و ديگر متحدان آمريکا هم تحرکات عراق را زير نظر داشتند و آمريکا را در جريان اين تحرکات قرار می دادند.
محسن ميردامادی همچنين می گويد که «با گذشت ۳۰ سال از شروع جنگ هیچ سندی که نشان دهنده نقش امریکا در شروع حمله عراق به ایران باشد ارائه نشده است». محسن ميردامادی نمی گويد که  چه سندی می تواند ايشان را قانع کند. البته اعترافات رئيس جمهور آمريکا می تواند سند خوبی باشد اما تقريباً محال است که جيمی کارتری که جايزه صلح نوبل گرفته است اعتراف کند که صدام حسين را به جنگ با ايران تشويق کرده است. ممکن است که اصلاً سندی تهيه نشده باشد. کارتر ممکن است که شفاهاً به صدام پيام داده باشد که صدام می تواند از هر راه که بخواهد اختلافات مرزی اش را با ايران حل کند. اگر هم سندی در اين مورد تهيه شده باشد بعيد است که تا ده ها سال ديگر از طبقه بندی خارج شود و در اختيار عموم قرار بگيرد.
با اينهمه، شواهدی داير بر نقش آمريکا در تحريک عراق به جنگ وجود دارد. گری سيک، که در زمان گروگان گيری عضو شورای امنيت ملی آمريکا بود، می گويد: «پس از واقعه گروگانگيری در تهران، ديدگاه بسيار غالبی در آمريکا و به ويژه از طرف شخص برژينسکی وجود داشت که ايران را بايد بطور همه جانبه تنبيه کرد. بيانيه های عمومی که او صادر می کرد بر اين مضمون تأکيد داشتند که آمريکا مانعی بر سر تحرکات عراق بر ضد ايران نمی بيند.» (2). سعيد ابوريش، نويسنده فلسطينی، در کتابی که در باره صدام حسين نوشته است، می گويد که صدام در سال 1979 به عمان رفت و با پادشاه اردن و مأموران سازمان سيا در باره حمله به ايران گفتگو کرد. (3).  الگزندر هيگ، وزير خارجه آمريکا در دولت ريگان، در آوريل 1981، يعنی حدود 8 ماه پس از حمله عراق به ايران، به خاور ميانه رفت و با انور سادات رئيس جمهور مصر و ملک فهد پادشاه عربستان سعودی ديدار کرد. در اين ديدار، ملک فهد به هيگ گفت که رهبران عربستان صدام حسين را به حمله به ايران تشويق کرده و به او اطلاع داده بودند که آمريکا هم با حمله عراق به ايران موافق است.هيگ در گزارش محرمانه ای در باره اين ديدار نوشت: «تأييد اين مطلب که کارتر از طريق فهد به ايران برای حمله به عراق چراغ سبز نشان داده بود برای من جالب بود.» (4) اين گفته ها، و نيز شرايط ايران و عراق و خشم و استيصال آمريکا از گروگانگيری ترديدی باقی نمی گذارد که آمريکا در تحريک عراق به حمله به ايران نقش داشته است.
گفتنی است که دانشجويان پيرو خط امام برای آن که اشغال سفارت و گروگانگيری را توجيه کنند آمريکا را مظهر شر و تباهی جلوه می دادند و بی آن که سندی ارائه دهند ادعا می کردند که آمريکا برای نابودی نظام اسلامی حاضر است که به هر جنايتی و از جمله کودتا، مسلح کردن گروه های ضد انقلاب و حمايت از تجزيه طلبان دست بزند. اما همين دانشجويان وقتی که سخن از نقش آمريکا در تحريک عراق به حمله به ايران به ميان می آيد ناگهان يادشان می آيد که نمی توان «شيطان بزرگ» را بدون ارائه «سند» به جنگ افروزی عليه ايران متهم کرد. اين موضوع البته تعجبی ندارد: اگر گروگانگيرها بپذيرند که آمريکا به تلافی کار آنها صدام حسين را به جان ملت ايران انداخته است مسئوليت  مرگ و خانه خرابی صدها هزار تن از هموطنانشان تا اندازه ای بر دوش آنها می افتد. آن گاه گروگانگيرها با اين اين کار غير ممکن رو به رو می شوند که برای مردم ايران توضيح بدهند که چرا چنين هزينه سنگينی روی دست ملت ايران گذاشته اند. بنابراين، بسود گروگانگيرها است که آمريکا را از اتهام تحريک عراق به جنگ برهانند و با اين کار رابطه گروگانگيری با بروز جنگ را از بين ببرند و بر پی آمدهای ويرانگر گروگان گيری سرپوش بگذارند. در ضمن، آمريکا هم که مايل نيست که به جنگ افروزی متهم شود خواهد کوشيد که از افشای اسنادی که ممکن است موجب محکوميت آمريکا بشود خودداری کند. بنابراين، بهترين کار برای  آمريکا و گروگانگيرها اين است که مسئوليت حمله عراق به ايران را صرفاً به گردن صدام حسين بيندازند. گفتنی است که در جريان محاکمه صدام حسين مسئله بسيار مهم حمله عراق به ايران به ميان آورده نشد شايد به اين دليل که آمريکا نمی خواست به صدام فرصت بدهد که در باره نقش آمريکا و متحدانش در جنگ ايران و عراق سخن بگويد.
اگر آمريکا برای حمله به ايران به عراق چراغ سبز نشان نداده بود عراق که مساحتش يک چهارم ايران و جمعيتش يک سوم جمعيت ايران بود جرأت نمی کرد که به ايران حمله کند. اما به فرض محال هم که آمريکا در به راه انداختن جنگ نقشی نداشت و صدام نه به خاطر تحريکات آمريکا بلکه صرفاً به خاطر انزوای ايران به ايران حمله کرد بايد گروگانگيری را به خاطر آن که موجب انزوا و تضعيف ايران شد از عوامل بروز جنگ دانست و آن را محکوم کرد. (5)
 
13 آبان 1390
 
1. محسن میردامادی: اشتباه مهم دانشجویان پیرو خط امام، افشاگری‌های آنها در مورد افراد بود: کلمه Kaleme.com
 
2. کمک های آمريکا به عراق در جنگ ايران و عراق http://fa.wikipedia.org
 
3. Said Aburish, Saddam Hussein: The Politics of Revenge
 
4. Missing U.S.-Iraq History, In These Times http://www.inthesetimes.com/
 
5. برای ديدن تحليلی مفصلتر رجوع کنيد به اصلاح طلبان و معضل گروگان گيری، عصر نو 20 مهر 1390
 

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی