وبلاگ سهيل روحانی

۱۳۹۲ فروردین ۳۱, شنبه

گروگانگیری، آرگو و معصومه ابتکار

 
سهیل روحانی
18 آوریل 2013
 با آن که از فاجعه حمله به سفارت آمریکا و گروگانگیری بیش از سه دهه گذشته و پیامدهای زیانبار آن تا اندازه زیادی آشکار شده است گروگانگیرها هنوز با تعصبی شدید از آن دفاع می کنند و حاضر به محکوم کردن آن نیستند. این موضوع دلایل گوناگونی دارد. تجاوز به سفارت آمریکا به چند صد نفر جوان گمنام که در عرصه سیاسی ایران مطرح نبودند هویت منحصر به فرد و ممتازی بخشید و نردبانی برای صعود به قله های شهرت، قدرت و ثروت در اختیار آنها گذاشت و به آنها امکان داد که ره صد ساله را یک شبه طی کنند و وزیر، معاون وزیر، نماینده مجلس، فرمانده سپاه پاسداران و مدیران ارشد نظام بشوند. روشن است که محکوم کردن گروگانگیری از سوی گروگانگیرها این نردبان را از زیر پای آنها بیرون می کشد و منافع شخصی آنها را به خطر می اندازد و این هزینه ای است که گروگانگیرها حاضر به پرداخت آن نیستند.
عامل دیگری که گروگانگیرها را از محکوم کردن گروگانگیری باز می دارد این توهم است که با تجاوز به سفارت آمریکا کاری ارزشمند و حماسی و «ضد استکباری» کرده اند. بیش از سی سال است که گروگانگیرها خود و مردم ایران را با این سخن نادرست خمینی که گروگانگیری «انقلابی بزرگتر از انقلاب اول» است فریفته اند. ایرانیان برای پیروزی انقلاب 1357 دست کم به مدت یک سال تلاش و جانفشانی کردند و هزاران کشته و معلول دادند در حالی که اشغال سفارت آمریکا کار آسانی بود که ظرف چند ساعت با بالارفتن از یک دیوار کوتاه، شکستن چند در و پنجره، و بستن دست و چشم 66 دیپلمات انجام شد و خطر و هزینه ای هم برای مهاجمان نداشت. با اینهمه، خمینی تجاوز به سفارت آمریکا را از انقلاب اسلامی بزرگتر خواند و با این حرف در واقع انقلاب اسلامی را بی ارزش جلوه داد. روح الله خمینی حرفهای نادرست بسیاری زده است اما هیچ کدام از آنها در نادرستی به پای این حرف - که گروگانگیری انقلابی بزرگتر از انقلاب اول بود - نمی رسد. گروگانگیرها به خاطر ستایشهای خمینی از آنها دچار خود بزرگ بینی شده اند و نمی توانند، یا نمی خواهند، این واقعیت را بپذیرند که با تجاوز به سفارت آمریکا و نقض قوانین بین المللی حماسه ای نیافریده اند بلکه کاری نابخردانه و ویرانگر کرده اند که هنوز پس از سی و چند سال دودش به چشم مردم ایران می رود.
گروگانگیرها، در سی و چند سالی که از گروگانگیری گذشته است، از هیچ تلاش و تحریفی برای توجیه گروگانگیری دریغ نورزیده اند. نمونه ای از این توجیهات را می توان در واکنش خشم آلود معصومه ابتکار به فیلم آرگو، که ماجرای نجات شش دیپلمات آمریکایی از ایران را به تصویر کشیده است، مشاهده کرد. معصومه ابتکار، که در زمان گروگانگیری به دلیل آشنایی با زبان انگلیسی به عنوان مترجم گروگانگیرها عمل می کرد و اکنون عضو شورای شهر تهران است، در مصاحبه ای با خبرگزاری مهر، با عنوان «آرگو یک تحریف تاریخی است/ فیلم سفارش CIA است»، می گوید: «حسی که فیلم ایجاد می کند این است که یک عده افراد هیجان زده و عصبانی که هیچ شباهتی به دانشجو ندارند ناگهان به سفارت حمله می کنند. آرگو از فیلم مستند و معروف حرکت آرام و منظم تعداد محدودی از دانشجویان مقابل سفارت آمریکا استفاده نکرده تا به بیننده اینگونه القا کند که این حرکتی دانشجویی نبوده و تلاش کرده ماهیت دانشجویی این حرکت انعکاس نیابد؛ تا آنجا که در دیالوگی درباره اشغال کنندگان می گوید: آنها خواندن و نوشتن می دانند.» (1)
خانم ابتکار ادعا می کند که حمله به سفارت «آرام و منظم» انجام شده و هیجانی در کار نبوده است. اما دیگران روایت متفاوتی از حمله به سفارت آمریکا ارائه داده اند: «همه وارد شده بودند به جز يك نفر و آن هم طراح تسخير سفارت بود. ابراهيم اصغر زاده در ميان ازدحام جمعيت نتوانسته بود خود را به داخل پرتاب كند و بنابراين پشت در باقى مانده بود. نيرو هاى سپاهى مستقر در خارج از سفارتخانه كه حفظ امنيت دانشجويان را عهده دار و به دستور محسن رضايى با لباس شخصى در آنجا حاضر بودند به او اطمينان دادند كه همه چيز به خوبى پيش مى رود.» (2) می بینیم که ورود به سفارت آمریکا با چنان بی نظمی و غوغایی انجام شده است که حتی فرمانده اشغالگران سفارت نتوانسته خود را به داخل سفارت پرتاب کند. حبیب الله بیطرف، از سران دانشجویان اشغالگر که بعدها وزیر نیرو شد، هم می گوید که «نحوه ورود» به سفارت که شامل «پریدن دانشجویان از روی نرده ها و بستن چشمهای گروگانان در روزهای اول» می شد «کمی خشن» بود. (3)
خانم ابتکار معنی جملات انگلیسی آرگو را هم تحریف می کند و مثلاً می گوید که منظور از جمله «آنها خواندن و نوشتن می دانند»، که در فیلم آرگو گفته می شود، خدشه دار کردن «ماهیت دانشجوئی» گروگانگیرها است. البته واژه ای که در آرگو به کار رفته «جمع زدن» است و نه «نوشتن». ماجرا از این قرار است که تقریباً در دقیقه هیجدهم فیلم، هنگامی که مقامات آمریکایی در باره راههای مختلف نجات شش دیپلمات فراری مشورت می کنند، یک نفر پیشنهاد می دهد که گروگانها با دوچرخه تا مرز ترکیه بروند و در آنجا از مرز خارج بشوند. تونی مندز، مأمور سازمان سیا که در جلسه حضور دارد، با این پیشنهاد مخالفت می کند و می گوید که حالا زمستان است و دیپلماتها نمی توانند در زمستان با دوچرخه تامرز ترکیه که 300 میل (حدود 490 کیلومتر) تا تهران فاصله دارد بروند. مندز می گوید اگر دیپلمات ها بخواهند با دوچرخه بروند  باید تا بهار صبر کنند اما تا آن موقع گروگانگیرها به فهرست کارمندان سفارت آمریکا دست یافته و با خواندن آن و جمع زدن تعداد گروگانها متوجه غیبت دیپلمات های فراری شده اند. مندز می گوید اگر گروگانگیرها بتوانند بخوانند و جمع بزنند به زودی می فهمند که تعدادی از دیپلمات ها در سفارت نیستند. معنای حرف مندز این نیست که گروگانگیرها نمی توانند بخوانند و جمع بزنند. برعکس، معنای حرف او این است که چون گروگانگیرها می توانند بخوانند و جمع بزنند بزودی کشف خواهند کرد که بعضی از دیپلمات ها فرار کرده اند. بنابراین، دولت آمریکا نباید تا بهار صبر کند و باید همین حالا برای نجات گروگانها اقدام کند.
سخنان مندز در باره «خواندن و جمع زدن» نام گروگانها هیچ ارتباطی به این که گروگانگیری حرکتی دانشجویی بود یا نبود ندارد و با هیچ ترفندی نمی توان مفهوم مورد ادعای خانم ابتکار را از سخنان مندز استنباط کرد. ظاهراً خانم ابتکار تصور می کند که صِرف دانشجویی بودن یک حرکت امتیازی برای آن حرکت محسوب می شود و آن حرکت را توجیه می کند و به آن حقانیت و قداست می بخشد. واقعیت این است که تجاوز به سفارت آمریکا توسط شمار معدودی از دانشجویان دانشگاه تهران، آریامهر (شریف)، پلی تکنیک و ملی (بهشتی) انجام شد و به هیچ وجه یک حرکت فراگیر دانشجویی با شرکت نمایندگان دانشجویان دانشگاههای سراسر کشور نبود. تجاوز به سفارت آمریکا روند استقرار استبداد دینی را سرعت بخشید، جنگ خونینی روی دست ملت ایران گذاشت و ضربه هولناکی به منافع ملی مردم ایران زد. این حرکت - به فرض هم که بتوان آن را حرکتی دانشجویی نامید - فقط می تواند مایه شرمساری جنبش دانشجویی باشد.
قبل از این که به بقیه سخنان معصومه ابتکار بپردازم بجا است که سخنان ابراهیم یزدی، وزیر خارجه دولت بازرگان، را در باره محاکمه عباس امیر انتظام نقل کنم. عباس امیر انتظام، معاون نخست وزیر، سخنگوی دولت بازرگان و از مخالفان گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی بود. روح الله خمینی و دیگر روحانیون تشنه قدرت، و از جمله موسوی خوئینی ها که گروگانگیرها را از پشت صحنه هدایت می کرد، کینه او را به دل گرفتند و از اشغال سفارت آمریکا استفاده کردند تا این دولتمرد آزادیخواه شجاع را از سر راه خود بردارند. اندکی پس از گروگانگیری، گروگانگیرها ادعا کردند که در سفارت آمریکا به اسنادی در باره ارتباط امیر انتظام با دولت آمریکا دست یافته اند. امیر انتظام بر پایه این اسناد دستگیر و زندانی شد و با محاکمه ای قلابی محکوم و به خاک سیاه نشانده شد. ابراهیم یزدی می گوید: «یکی از شواهد دادگاه در اثبات آنچه که خیانت آقای امیرانتظام خوانده شد، نامه ای از سفارت آمریکا خطاب به او بود که با عبارت (Dear Amir Entezam) آغاز می شد. ترجمه تحت اللفظی کلمه dear "عزیز" است و این واژه در نامه های رسمی به زبان انگلیسی برای خطاب قرار دادن افراد مرسوم است. اشغال کنندگان سفارت آمریکا، این نامه را به عنوان یکی از شواهد رابطه آقای امیرانتظام با بیگانگان در رسانه ها منتشر کردند.» (4) همانطوری که می بینیم تحریف و سوء استفاده از معنی جمله های انگلیسی از سوی «فاتحان» سفارت آمریکا سابقه ای طولانی و ویرانگر دارد و به تحریف جمله های فیلم آرگو محدود نمی شود.
خانم ابتکار می گوید که «آرگو سعی دارد به وسیله صحنه هایی در فیلم، رفتار ایرانیان با گروگان ها را خشن جلوه دهد. در حالی که هیچ کدام از دانشجوها نظامی نبودند و به هیچ وجه آنچه در فیلم نشان داده می شود که ایرانی ها مسلح وارد شدند حقیقت ندارد. همه دانشجوها دستور داشتند بدون هر گونه وسیله نظامی و در یک حرکت کاملا آرام و بدون خشونت عملیات را انجام دهند.» (5)
اما آیا می شود به سفارت خانه ای که درهایش را قفل کرده اند وارد شد، دست و چشم افرادی که مطابق قوانین بین المللی مصونیت دیپلماتیک دارند را بست و آن ها را به گروگان گرفت و همه این کارها را «کاملا آرام و بدون خشونت» انجام داد؟
برخلاف ادعای خانم ابتکار، تجاوز به سفارت آمریکا اقدامی خشونت بار بود. دختران دانشجو زیر چادرهایشان آهن بر حمل می کردند تا با آنها قفل و زنجير درهای سفارت را بشکنند. برخی از مهاجمان چماق در دست داشتند. مهاجمان به سوی پنجره ها سنگ پرتاب می کردند، درها را به زور می گشودند و به ساختمان ها و اموال داخل آنها صدمه می زدند. در ضمن، مهاجمان از سوی افراد مسلح سپاه پاسداران حمایت می شدند تا بتوانند آزادانه هر کاری که می خواهند بکنند. به فرمان محسن رضایی نيروهاى سپاه پاسداران با لباس شخصی در اطراف سفارت مستقر شده بودند «تا از حمله افراد غريبه به آنها [گروگانگیرها] ممانعت به عمل آورند و همچنين نگذارند كميته هاى انقلاب اقدامى عليه آنها به انجام برسانند». (5) در روز گروگانگیری، ریچارد کوئین (Richanr Queen)، کارمند کنسولگری آمریکا، از در کنسولگری که به خیابان پشت سفارت باز می شد خارج می شود اما اشغالگران او را تعقیب و به سویش تیراندازی می کنند. مهاجمان او را محاصره می کنند، فریاد زنان او را متهم می کنند که مأمور سیا است، او را به سفارت برمی گردانند و دست هایش را طوری می بندند که زخم می شود. در فیلمی که به هنگام حمله اشغالگران به سفارت گرفته شده است یکی از حمله کنندگان که بازوبندی بر بازو دارد و ظاهراً از رهبران اشغالگران است هفت تیر به دست دیده می شود. (6)
به خاطر داشته باشیم که گروگان ها در سفارت آمریکا در محاصره هزاران نفر تظاهر کننده ای قرار داشتند که هر روز به تحریک رهبران رژیم اسلامی و گروگانگیرها در اطراف سفارت آمریکا جمع می شدند و فریاد مرگ بر آمریکا سر می دادند. گروگان گیرها هم می گفتند اگر آمریکا بخواهد گروگانها را نجات بدهد آنها را می کُشیم. در آن اوضاع، مسلماً گروگان ها با این هراس زندگی می کردند که هر لحظه ممکن است توسط گروگانگیرها و یا جمعیت تحریک شده ی خشمگین قتل عام شوند. این موضوع مسلماً نوعی شکنجه روحی برای گروگانها بود.
در این جا خوب است به بخشی از مصاحبه ای که خانم ابتکار در زمان گروگانگیری با یک خبرنگار خارجی انجام داده است توجه کنیم تا به فضای دلهره آوری که خانم ابتکار و همدستان گروگانگیرش برای گروگان ها و خانواده های آنها پدید آورده بودند بهتر پی ببریم. معصومه ابتکار، که نوجوان 18 ساله ای بیش نبود، در یکی از مصاحبه های تلویزیونی اش گفت: «ما گروگان ها را در اختیار داریم و از آنها بشدت مراقبت می کنیم و آماده ایم که در صورت هر گونه مداخله نظامی آنها را نابود کنیم.» روز بعد خبرنگاری از او پرسید: «شما دیروز در مصاحبه مطبوعاتی تان گفتید که اگر به سفارت حمله بشود گروگان ها را نابود می کنید. آیا واقعاً این کار را می کنید؟»
ابتکار: «بله، حتماً می کنیم.»
خبرنگار: «یعنی شما حاضری که شخصاً تفنگ بر داری و بر سر یکی از گروگان ها بگذاری و او را بکشی؟»
ابتکار: «بله، وقتی من می بینم که مسلسل های آمریکایی خواهر و برادرهای من را در خیابان می کشد البته که من هم می کُشم. ستم و استبداد باید نابود شود.» (7)
خانم ابتکار و دوستان گروگانگیرش که از آرگو به خاطر تصویر خشنی که از گروگانگیرها ارائه داده است انتقاد می کنند بهتر است به سهمی که خود در ایجاد این تصویر خشن داشته اند بیشتر بیندیشند.
خانم ابتکار همچنین می گوید: «برخی منتقدین هم تولید آرگو را 32 سال پس از ماجرایی که به گفته بسیاری از سیاستمداران تحقیرآمیزترین شکست امریکا در مواجهه غیرنظامی با حریفان خود بوده، تلاشی برای جبران این تحقیر از طریق القای موفقیت یک حرکت مداخله جویانه قلمداد کرده اند.»
اگر معصومه ابتکار این سخن را در زمان گروگانگیری، یعنی زمانی که فقط 18 سال داشت، گفته بود آن را به حساب جوانی و ناپختگی اش می گذاشتیم و بر او چندان خرده نمی گرفتیم. اما اکنون که سی و چند سال از گروگانگیری گذشته و خانم ابتکار پا به سن گذاشته و پخته تر شده و تجربه معاونت ریاست جمهوری را هم در کارنامه سیاسی اش دارد چگونه می توانیم سخن نامعقولش را توجیه کنیم؟ جمهوری اسلامی بر طبق پیمانهای متقابلی که با دیگر کشورها بسته بود متعهد بود که امنیت سفارت خانه ها و دیپلمات های خارجی را تأمین کند. شهروندان ایران موظف بودند که این تعهد را محترم بشمارند اما دانشجویان پیرو خط امام، با حمله به سفارت آمریکا، این تعهد را زیر پا گذاشتند. معصومه ابتکار به جای آن که این پیمان شکنی را محکوم کند می کوشد که حمله گروگانگیرها به دیپلماتهایی که قادر به دفاع از خود نبودند را به عنوان «تحقیرآمیزترین شکست آمریکا» جا بزند. اگر دزدان دریائی سومالیایی به یک شناور ایرانی حمله کنند و سرنشینان آن را به گروگان بگیرند و تیغ بر گلویشان بگذارند و اعلام کنند که اگر ایران برای نجات گروگانها اقدام کند گروگانها را می کشیم و ایران هم به خاطر حفظ جان گروگان ها مجبور به مذاکره و مماشات شود آیا می توان این ماجرا را «تحقیرآمیزترین شکست» ایران «در مواجهه غیرنظامی» با دزدان دریائی قلمداد کرد؟
ملت ایران هنوز گرفتار پی آمدهای ماجراجویی زیانباری است که سی و چند سال پیش به تحریک روح الله خمینی انجام شد. گروگانگیرها و روحانیت برندگان این ماجراجویی و گروگانها و خانواده هایشان و ملت ایران بازندگان آن بودند. گروگانگیرها باید مسئولیت کاری را که کرده اند بپذیرند و از مردم ایران و آمریکا عذرخواهی کنند. این عذرخواهی زیانهای عظیم جانی و مالی گروگانگیری را جبران نخواهد کرد اما دست کم به نسل جوان هشدار خواهد داد که اشتباهات نسل گذشته را تکرار نکنند، اسیر کیش شخصیت نشوند و ماجراجوئی ها و حماقت های سیاسی را حماسه نپندارند. (8)
 29 فروردین 1392
پانویس ها
1.      آرگو یک تحریف تاریخی است/ فیلم سفارش CIA است، http://www.mehrnews.com/detail/News/1737330
 
 
 
4.      ابراهیم یزدی: مذاکره با آمریکایی‌ها نه پنهانی بود و نه چیز تازه‌ای داشت، بی بی سی، 27 مارس 2013
 
 
6.      Canadian Caper، https://www.youtube.com/watch?feature=player_detailpage&v=TmVEdeRZL3w#t=402s
 
 
8.      برای دیدن نقد مفصل تر آرگو به مقاله «آرگو و پل رودخانه کوای» در «اخبار روز»، 22 فروردین 1392، مراجعه کنید.
 
 

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی