وبلاگ سهيل روحانی

۱۳۹۰ آذر ۲۹, سه‌شنبه

از اين ايستگاه ديگر پيامی مخابره نخواهد شد!


سهيل روحانی

در 22 خرداد سال 1391، مخالفان استبداد مذهبی، در پاسخ به فراخوان های شخصيت های جنبش سبز،  در بسياری از شهرهای ايران به خيابانها می آيند و با دادن شعارهايی ملايم خواهان آزادی زندانيان سياسی و رعايت حقوق شهروندی می شوند. رژيم اسلامی هم نيروهايش را به ميدان می فرستد تا با استفاده از تجارب گرانبهائی که در خيابان های ايران و سوريه اندوخته اند معترضان را به شهروندانی مطيع و سر به راه تبديل کنند و به خانه هايشان بفرستند. شب که می شود حکم ولی فقيه در سراسر ايران نافذ است جز در شيراز.
در شيراز حوادث به گونه ديگری پيش می رود. در اين روز تاريخی، شيرازی ها، همچون ديگر هم ميهنانشان، با سر دادن شعار «يا حسين مير حسين» به خيابان ها می آيند. در آغاز، همه جا آرام است. فالوده بند ها، لبو فروش ها و فروشندگان دو پيازه آلو کارشان سکه است. کسی به دلش بد راه نمی دهد. تظاهرکنندگان فکر می کنند که بدترين چيزی که ممکن است اتفاق بيفتد اين است که باتومی بخورند يا هدف گاز اشک آور قرار بگيرند. اما سير حوادث سرنوشت ديگری برای مردم صلح جوی شيراز و شهر قشنگشان رقم زده است. نزديکی های ظهر يکی از کاميون های سپاه شماری از دانشجويان را زير می گيرد و له می کند. تظاهرکنندگان از ديدن اين حادثه به خشم می آيند و برخی از آنها تسليم «گفتمان خشونت» می شوند و با سر دادن شعار های ساختارشکنانه با مأموران رژيم درگير می شوند. ساعتی بعد تمام ساختمانهای دولتی به دست معترضان می افتد. مردم زندانيان سياسی را آزاد می کنند و عوامل رژيم ولايت فقيه را به زندان می اندازند.
در جريان حمله به زندان عادل آباد شيراز آخوندی که در زير زمين زندان پنهان شده است به چنگ مردم می افتد. زندانيانی که با بدنهای مجروح تازه از سلولهای تنگ و تاريک بيرون آمده اند شهادت می دهند که اين آخوند بازجوی زندان است و به کثيری از زندانيان تجاوز کرده و برخی را زير شکنجه کشته است. آخوند به التماس می افتد و گريه کنان طلب بخشش می کند و در دفاع از خود می گويد که تجاوز نکردم صيغه کردم اما مردم خشمگين با مشت و لگد به جانش می افتند. زنی فرياد می زند که نزنيد، ما برای کسب حقوق شهروندی قيام کرده ايم، نبايد مثل رژيم ولايت فقيه عمل کنيم اما صدايش در ميان غوغای مردم گم می شود. مردم عمامه آخوند را دور گردنش می پيچند و او را از تير چراغ برق آويزان می کنند. هنوز بدن اين شخص بر سر دار سرد نشده است که فيلم ويديوئی اين اعدام در سراسر جهان در برابر ديد گان ميليون ها بيننده قرار می گيرد وموجب شادی عظيم اکثر ايرانيان و خشم طرفداران ولی فقيه می شود.
معترضان که از پيروزی نسبتاً آسان خود شگفت زده شده اند عکسهای ميرحسين موسوی و مهدی کروبی و زندانيان و شهدای جبش سبز را در دست می گيرند و شادی کنان در خيابان ها به راه می افتند. مردم از پير و جوان به خيابان می آيند. تنور بحث های سياسی هر لحظه داغ تر می شود. در جلو خانه ای خانم مسنی بدون روسری ايستاده است و با چند دختر دبيرستانی صحبت می کند. زن می گويد که شوهرم در زمان شاه سالها در دهات فارس درس می داد و هزاران بچه مسلمان را با سواد کرد. با اين وجود، بعد از انقلاب اسلامی به خاطر اعتقادات مذهبی اش به زندان افتاد و حقوقش قطع شد. بچه هايم را از دانشگاه بيرون کردند و سالها ممنوع الخروج بودند. بسياری از دوستان بهايی ام زندانی و شکنجه و اعدام شده اند. وی سپس به مردی که کنارش ايستاده است اشاره می کند و می گويد اين پسرم است که به اتهام بهائی بودن در زندان بود و چند لحظه پيش به همت مردم آزاد شد. زن می گويد که بهائيان شيراز را بسيار دوست دارند چون اين شهر زادگاه حضرت اعلی و دين بابی است. وی با غرور تمام می گويد که روزی شيراز مهمترين شهر عالم خواهد شد و جهانيان گروه گروه برای زيارت بيت مبارک به شيراز خواهند آمد. سپس با هيجان شعر می خواند: «شيراز پر غوغا شود، شکر لبی پيدا شود، ترسم ز آشوب لبش، بر هم زند بغداد را». زن با شيفتگی عکسی را که در دست دارد می بوسد و می گويد که اين عکس پيشوای دينی ما حضرت عبدالبها است. چند لحظه بعد فيلم اين گفت و گوی کوتاه در اينترنت ظاهر می شود.
در کوچه ای ديگر مردی که سه دختر مجاهدش به دست رژيم اعدام شده اند عکس دخترهايش و مريم رجوی را در دست گرفته و با جوانهای کنجکاو سرگرم گفت و گو است. فيلم اين گفت و گو هم به اينترنت راه می يابد. اما بجز اين دو مورد و چند عکس از مصدق تقريباً تمام عکسهايی که در دست مردم است به شهدا و زندانيان جنبش سبز تعلق دارد. بسياری از زنها روسری هايشان را در خيابان ها آتش می زنند و در کنار مردان به رقص و پايکوبی می پردازند. عکسهای خامنه ای طعمه آتش می شود و عکسهای موسوی و کروبی ديوارها را می پوشاند. سيل فيلم های ويديوئی به اينترنت سرازير می شود. شيراز ناگهان يکی از معروفترين شهرهای جهان می شود. شيرازی ها از اين که علاوه بر سعدی و حافظ دليل ديگری هم برای مطرح کردن شهرشان يافته اند از خوشحالی در پوست خود نمی گنجند اما شادی شان چندان طول نمی کشد. 
هوا تازه تاريک شده است که فرمانده سپاه با چهره ای عبوس در تلويزيون دولتی ايران ظاهر می شود تا در باره حوادث شيراز «حقايقی» را به اطلاع امت شهيد پرور ايران برساند. وی می گويد که شيراز در ماه های اخير آرام بود و نشانه ای از فعاليت های ضد انقلابی در اين شهر به چشم نمی خورد. از اين رو مقامات امنيتی استان فارس تصميم می گيرند که واحد های سپاه و بسيج اين استان را برای مقابله با ضد انقلاب و فتنه گران به تهران، تبريز، اصفهان و مناطق مرزی اعزام کنند. در نتيجه در شيراز فقط چند صد نفر سپاهی و بسيجی باقی می ماند. اين موضوع به فتنه گران امکان می دهد که به آسانی بر شهر مسلط بشوند. وی به مردم شيراز هشدار می دهد که فريب تجزيه طلبان و توطئه های استکبار جهانی را نخورند.
گوينده تلويزيون می گويد که مردم شهيد پرور ايران با پديده شوم تجزيه طلبی در آذربايجان و کردستان و خوزستان آشنائی دارند و می دانند که مثلاً تجزيه طلبان کردستانی می خواهند کردستان را از ايران جدا و به کردستان عراق متصل کنند.  اما شايد خيلی از بينندگان از سرايت اين بيماری مسری به شيراز خبر نداشته باشند. ممکن است لطفاً توضيح بدهيد که تجزيه طلبان شيرازی می خواهند چه چيزی را تجزيه کنند.
فرمانده سپاه می گويد که معضل تجزيه طلبی در شيراز بسيار بغرنج تر از جاهای ديگر است. رهبری فتنه گران شيرازی در دست فرقه ضاله بهائی است که با همکاری صهيونيسم خواهان ايجاد دولتی بهائی در شيراز هستند. وی سپس با اشاره به شعری که زن بهايی در شيراز خوانده، و تلويزيون دولتی هم بارها آن را پخش کرده است، می گويد که بهائيان چنان گستاخ شده اند که بی پروا اعتراف می کنند که نه تنها در شيراز «غوغا» به راه انداخته اند بلکه می خواهند بغداد را هم به «آشوب» بکشانند و آرامش آن را «برهم» بزنند و گناهش را به گردن جمهوری اسلامی بيندازند و جمهوری اسلامی را با چالش های جهانی رو به رو کنند. گوينده تلويزيون در باره «شکر لبی» که قرار است بغداد را بر هم بزند می پرسد. فرمانده سپاه می گويد که اين شخص ظاهراً يکی از سر کردگان بهايی است که لبهايش شکری است. فرمانده سپاه بار ديگر به اهالی شيراز هشدار می دهد که فريب عوامل صهيونيسم را نخورند و فتنه گران را نابود کنند. بعد با لحنی تهديد آميز اعلام می کند که «تجربه شيراز» ديگر تکرار نخواهد شد.
در اين هنگام عکس آخوندی که بر چوبه دار آويزان است در کنار عکس زن بهائی و عکس عبدالبها بر صفحه تلويزيون ظاهر می شود. گوينده تلويزيون با اشاره به جسد آخوند می گويد اگر زنده ياد جلال آل احمد امروز زنده بود مسلماً می گفت که من نعش اين بزرگوار را بر سر دار به مثابه پرچمی می دانم که پس از يک قرن و نيم کشمکش ميان اسلام و بهائيت به نشانه استيلای بهائيت و صهيونيسم بر فراز شيراز برافراشته شده است.
چند لحظه بعد ولی فقيه که فرماندهان سپاه پشت سرش صف کشيده اند در تلويزيون ايران ظاهر می شود و فتنه گران شيرازی را عوامل صهيونيسم و محارب می نامد. آخوندهای سرشناس دولتی يکی پس از ديگری بر صفحه تلويزيون ظاهر می شوند و با تأکيد بر خطری که بهائيت برای جهان اسلام دارد از نيروهای اسلام می خواهند که با فتنه گران شيرازی همان کنند که در عمليات مرصاد با منافقين کردند.  ظرف چند ساعت هزاران پاسدار و بسيجی و ارتشی از سراسر ايران روانه شيراز می شوند. آخوندهای دولتی که بسيجيان را همراهی می کنند در گوش آنها زمزمه می کنند که «ضعيفه های» شيرازی، به ويژه آنهايی که مرتکب گناه کبيره برداشتن روسری شده و به روی نظام مقدس اسلامی مسلسل کشيده اند، در پی اسارت، کنيز محسوب می شوند و به عنوان غنيمت بين رزمندگان ايثارگر تقسيم خواهند شد و بايد از رزمندگان تمکين کنند. بسيجی ها از شنيدن وازه تمکين سخت به هيجان می آيند و با شعار «شيراز را، سراسر، کهريزک، می کنيم» کوه و دشت را پشت سر می گذارند و هر لحظه به زادگاه سعدی و حافظ نزديکتر می شوند. هنوز از سقوط رژيم اسلامی در شيراز چند ساعت نگذشته است که طلايه داران ارتش ولی فقيه به دروازه های شيراز می رسند و چون نمی توانند از سد مدافعان بگذرند شهر را محاصره می کنند و راه ورود مسافر و غذا و سوخت و دارو را به روی آن می بندند. هواپيماهای رژيم دائماً بر بر سر شيرازيان اعلاميه می ريزند و مؤمنان را تشويق می کنند که شهر را از چنگال بهائيان نجات دهند و محاربان را به سزای اعمالشان برسانند.
در شيراز رهبران معترضان کميته 9 نفره ای به نام «کميته آزادی» برای دفاع از شهر تشکيل می دهند و در حافظيه مستقر می شوند. کميته آزادی، در نخستين بيانيه اش، قيام مردم شيراز را بخشی از جنبش سبز می خواند و از حقوق شهروندی، و به ويژه آزادی بيان و مطبوعات، دفاع می کند. کميته خواستار آزادی زندانيان سياسی و به ويژه ميرحسين موسوی و همسرش و مهدی کروبی می شود، از شخصيت های اصلاح طلب می خواهد که از جنبش مردم شيراز حمايت کنند و از مردم سراسر ايران می خواهد که به اعتراضات خيابانی ادامه بدهند تا کودتاچيان نتوانند نيروهايشان را برای سرکوب آزاديخواهان به شيراز بفرستند. کميته آزادی سوخت و مواد خوراکی و داروئی را جيره بندی می کند و دستور می دهد که راههای ورودی به شهر را ببندند و خيابان ها را سنگر بندی کنند. به دستور کميته، ارتش کوچکی از جوانان داوطلب، به نام ارتش آزادی بخش ايران، تشکيل و با سلاح های به غنيمت گرفته شده مسلح می شود. معترضانی که سربازی کرده اند به ديگران طرز کار با سلاحها و فنون رزمی را آموزش می دهند.
اما کميته آزادی با مشکلات بزرگی رو به رو است. اعضای کميته در مخالفت با استبداد دينی وحدت نظر دارند اما در اين که چه چيزی را به جايش بگذارند با هم اختلاف دارند. برخی می خواهند جمهوری دموکراتيک اعلام کنند. گروهی می گويند که بايد با سران اصلاح طلب در تهران تماس گرفت و از آنها کسب تکليف کرد. برخی از معترضان از تهديدهای رژيم مرعوب می شوند و خانه نشينی را به مبارزه با رژيم اسلامی ترجيح می دهند. تلاشهای رژيم اسلامی برای دامن زدن به تعصبات مذهبی مردم هم بی نتيجه نمانده است. متعصبان مذهبی و اوباش خانه های بهائيان را در محله سعدی شيراز غارت می کنند و يک بهائی را می کشند. کميته با معضل بزرگی رو به رو می شود: اگر غارتگران را مجازات کند به حمايت از بهائيان متهم می شود. اگر هم آنها را مجازات نکند به بی کفايتی و چه بسا همدستی با متعصبان مذهبی متهم می شود و ادعايش داير بر دفاع از حقوق شهروندی رنگ می بازد. اعضای کميته پس از ساعت ها بحث و مشاجره اعلام می کنند که مسئوليت حمله به خانه بهائيان متوجه زنی است که در شرايط حساسی که مردم شيراز برای احقاق حقوق شهروندی شان به پا خواسته بودند برای بهائيت تبليغ می کرده است. کميته اعلاميه ای صادر می کند و ضمن محکوم کردن صهيونيسم به اعضای فرقه های به ظاهر مذهبی هشدار می دهد که کاری نکنند که در آتش خشم مردم متدين شيراز بسوزند.
مردم شيراز بی صبرانه منتظر حمايت شخصيت های اصلاح طلب هستند اما انتظار آنها بيهوده است. نمايندگان ولی فقيه سخت به تکاپو افتاده اند و مرتب با روحانيون اصلاح طلب در تهران و قم ديدار و مذاکره می کنند. کارشناسان وزارت اطلاعات با شتاب و با استفاده از کامپيوتر در عکس آخوند معدوم دستکاری کرده و عکس جديدی توليد کرده و در اختيار نمايندگان رهبر قرار داده اند. در عکس جديد مردی که عکس مريم رجوی را در دست دارد و همچنين زن بهايی و چند نفر ديگر که همگی عکس عبدالبها را در دست دارند و لب يکی از آنها شکری است با قيافه های خندان کنار روحانی به دار آويخته شده ايستاده اند. نمايندگان رهبر اين عکس را به روحانيون اصلاح طلب نشان می دهند و با مطرح کردن سخنان زن بهايی تأکيد می کنند که مسئله ای که اکنون نظام اسلامی با آن رو به رو است مسئله دعوای اصلاح طلبی و اصول گرايی نيست بلکه مسئله دعوای اسلام و بهائيت و از همه مهمتر آينده نهاد روحانيت است. بهائيان تحت لوای اصلاح طلبی به ميدان آمده اند تا کار اسلام را تمام کنند. اگر امروز که هنوز قدرت چندانی ندارند جلوشان را نگيريم وقتی قدرتشان را تحکيم کردند چطور می خواهيم از پس آنها برآئيم. اگر امروز که يک روحانی بی گناه را شهيد کرده اند آنها را سر جايشان ننشانيم دير يا زود همه روحانيون را به دار خواهند آويخت. نمايندگان رهبر روی راهبرد پرهيز از خشونت هم انگشت می گذارند و به شخصيت های اصلاح طلب می گويند شما همواره گفته ايد که جنبش سبز جنبشی مسالمت آميز است اما اصول گرايان حرفتان را باور نکرده اند. حالا خداوند اين فرصت را به شما داده است که با محکوم کردن حرکت خشونت آميز فتنه گران شيرازی صداقتتان را برای مقام معظم رهبری و بزرگان نظام و اقشار متدين جامعه و روحانيون و حوزه ها ثابت کنيد.
روحانيون اصلاح طلب که سالها اجازه حضور در صدا و سيمای جمهوری اسلامی ايران را نداشتند و بعضاً ممنوع التصوير بودند و حسرت يک مصاحبه تلويزيونی به دلشان مانده بود يکی پس از ديگری در تلويزيون ظاهر می شوند تا در باره واقعه شيراز مصاحبه و اظهار نظر کنند. برخی از آنها می گويند که جنبش سبز جنبشی مسالمت آميز است و کسانی که در شيراز به خشونت متوسل شده اند به اين جنبش تعلق ندارند. کسانی هم می گويند که با خشونت از هر طرف که باشد مخالفند. همه آنها در مورد توطئه های فرقه های به ظاهر مذهبی و استکبار جهانی به مردم هشدار می دهند. در اين اوضاع، شايع می شود که شماری از اصلاح طلبان زندانی با ارسال نامه ای از زندان اوين از قيام مردم شيراز حمايت کرده اند اما رژيم اسلامی اين شايعه را بی اساس می خواند. صدا و سيما در باره مبارزات آيت الله بروجردی و روح الله خمينی با بهائيت برنامه های مفصلی پخش می کند. برخی از مراجع تقليد هم واقعه شيراز را با «فتنه باب» مقايسه و آن را بشدت محکوم می کنند.
يکی از روزنامه های معتبر غربی از قول برخی از مقامات اطلاعاتی آمريکا که نخواسته اند نامشان فاش بشود می نويسد که جمهوری اسلامی از آن بيم دارد که شيرازی ها دولتی موقت تشکيل بدهند و از آمريکا تقاضای کمک کنند و از پشتيبانی نظامی آمريکا برخوردار شوند. به نوشته اين روزنامه، نمايندگان آيت الله خامنه ای محرمانه با دولت آمريکا تماس گرفته و گفته اند که اگر آمريکا در ايران مداخله نکند جمهوری اسلامی تمام اورانيوم غنی شده اش را به آمريکا می فروشد و تمام تأسيسات هسته ای اش را در حضور نمايندگان آمريکا تعطيل يا حتی منهدم می کند. جمهوری اسلامی همچنين گفته است که حاضر است به حمايتش از حماس و حزب الله لبنان پايان بدهد و سپاه قدس را منحل کند و يا به افغانستان بفرستند تا تحت فرماندهی افسران آمريکايی با طالبان بجنگند. دولتهای آمريکا و ايران نسبت به اين خبر واکنشی نشان نمی دهند.
در شيراز اما نبرد در دروازه قرآن آغاز می شود و به تدريج گسترش می يابد. مدافعان که اکثراً زن هستند از اين مزيت برخوردارند که که از شهرشان دفاع می کنند، با منطقه نبرد آشنايی دارند و چون به جنگی دفاعی دست زده اند مجبور نيستند که از پشت خاکريزها خارج شوند و خود را در معرض آتش دشمن قرار بدهند. مدافعان با رشادت می جنگند اما در برابر سلاحهای سنگين مهاجمان و بمباران های بی وقفه هوايی لحظه به لحظه ضعيف تر می شوند. يک هفته پس از شروع درگيری ها نيمی از شيراز به دست مهاجمان افتاده است. پزشکان به سبب تمام شدن داروهايشان قادر به مداوای مجروحان نيستند. مدافعان فقط برای حدود يک هفته ديگر مهمات دارند. گذشت زمان به سود مدافعان  نيست. فاجعه ای انسانی در راه است.
کميته آزادی که در آغاز با هر گونه دخالت خارجی در امور ايران مخالفت کرده بود اکنون خواستار دخالت فوری سازمان ملل برای پايان دادن به محاصره شيراز می شود اما اتفاقی نمی افتد. وضع لحظه به لحظه بحرانی تر می شود. روز بعد کميته آزادی در جلسه ای اضطراری که زير باران گلوله در يکی از کلاسهای های دانشگاه شيراز تشکيل شده است به اتفاق آراء تصميم می گيرد که دست کمک به سوی آمريکا دراز کند. کميته اعلام می کند که يگانه راه نجات مدافعان بمباران گسترده نيروهای سرکوبگر رژيم اسلامی و اعزام فوری چتربازان آمريکايی به شيراز است. کميته آزادی در پيامی خطاب به رئيس جمهور آمريکا خواهان مداخله فوری نظامی آمريکا در ايران می شود و از ايرانيان مقيم خارج می خواهد که آمريکا و متحدانش را به مداخله در ايران تشويق کنند.
يکی از روزنامه های اسرائيل در گزارشی با عنوان «دولت آمريکا از درخواست کميته آزادی ناخشنود است» می نويسد: «بحران شيراز بهانه خوبی برای مداخله نظامی آمريکا در ايران پديد آورده است اما چون آمريکا و متحدانش هنوز در مورد تغيير رژيم در ايران به تفاهم نرسيده اند عمليات نظامی عليه ايران در دستور کار دولت آمريکا قرار ندارد. از اين گذشته، امسال سال انتخابات رياست جمهوری در آمريکا است و رئيس جمهور آمريکا نمی خواهد با حمله به ايران از سوی رقيبانش به جنگ افروزی متهم بشود. در اين اوضاع، استمداد کميته آزادی از دولت آمريکا اين دولت را در موقعيت دشواری قرار داده است. دولت آمريکا همواره در پاسخ به منتقدانش، که اين دولت را به عدم حمايت جدی از جنبش اعتراضی مردم ايران متهم می کردند، گفته است که ايرانيان خواهان دريافت کمک نظامی آمريکا برای در هم شکستن نظام ولايت فقيه نيستند. اما حالا که کميته آزادی تقاضای کمک نظامی کرده است دولت آمريکا در موقعيت دشواری قرار گرفته است و بايد بهانه ديگری برای عدم مداخله نظامی در ايران پيدا کند. کاخ سفيد فعلاً در باره تقاضای کميته آزادی سکوت کرده است اما سرانجام مسئوليت عدم حمايت دولت آمريکا از مردم شيراز را به گردن رهبران اصلاح طلب خواهد انداخت.»
چند ساعت بعد سخنگوی وزارت خارجه آمريکا در کنفرانسی مطبوعاتی به خبرنگاران می گويد: «مردم بسياری از کشورها از دولت هايشان ناراضی هستند. اين مردم ممکن است کنترل شهری را موقتاً به دست بگيرند و از آمريکا تقاضای کمک نظامی کنند. اگر قرار باشد که آمريکا به تمام اين تقاضاها پاسخ مثبت بدهد بايد دائماً در حال لشکرکشی و جنگ با ديگر کشورها باشد. مردم آمريکا مسلماً از چنين سياستی حمايت نخواهند کرد. کميته آزادی حد اکثر می تواند ادعا کند که نماينده مردم شهر شيراز است و نه تمام مردم ايران. اگر رهبران اصلاح طلب از دولت آمريکا تقاضای مداخله نظامی بکنند دولت آمريکا و متحدانش اين موضوع را به طور جدی مورد بررسی قرار خواهند داد. اما دولت آمريکا  نمی تواند به صرف درخواست کميته ای که از سوی شخصيت های اصلاح طلب هم به رسميت شناخته نشده و حتی مورد انتقاد قرار گرفته است به دولت ايران اعلان جنگ بدهد.» در خاتمه، سخنگوی وزارت خارجه آمريکا دولت ايران را به رعايت حقوق بشر و حل مسالمت آميز بحران شيراز تشويق می کند.
روز بعد جلسه ای با حضور 200 نفر از تحليل گران، روزنامه نگاران و فعالان سياسی ايرانی مقيم اروپا و آمريکا در برلين برای بررسی تقاضای کميته آزادی تشکيل می شود. سخنران اولی می گويد آمريکا نبايد در ايران دخالت نظامی بکند چون اين کار جان نيم تا يک ميليون ايرانی را خواهد گرفت. دومی می گويد مردمی که می خواهند ديگران به آنها آزادی بدهند لياقت آزادی را ندارند. سومی می گويد هرکس که خواهان دخالت نظامی آمريکا در ايران بشود بی شرم است. چهارمی می گويد آمريکا در پی منافع خودش است و دلش به حال دموکراسی در ايران نسوخته است. اگر روزی گربه ای برای رضای خدا موش گرفت آن وقت آمريکا هم به خاطر دموکراسی به ايران کمک خواهد کرد. پنجمی می گويد ايرانيان برای حل مشکلاتشان با رژيم ولايت فقيه احتياجی به کمک های بشر دوستانه آمريکا ندارند. ششمی می گويد اقليتی گمراه می خواهند دروازه های ايران را به روی آمريکا بگشايند همانگونه که اجدادشان 14 قرن پيش دروازه های مدائن را به روی سعد وقاص گشودند. هفتمی می گويد تجربه تاريخی 28 مرداد را فراموش نکنيد. اگر پای آمريکا به ايران باز شد حکومتی دست نشانده مثل حکومت محمد رضا شاه ايجاد می کند و ديگر بيرون نمی رود. هشتمی می گويد رهبران اصلاح طلب يک چيزی می دانستند که از اول گفتند از خشونت پرهيز کنيد. حالا اگر يک مشت «کاکو شيرازی» حرف رهبران را ناديده گرفته و خودسرانه عمل کرده اند بايد عواقبش را هم تحمل کنند. کسی که خربزه می خورد پای لرزش هم می ايستد. نهمی می گويد به مسائل سوق الجيشی هم بايد توجه کرد. اگر اين حادثه در نواحی مرزی تحت ستم مثل آذربايجان يا کردستان يا خوزستان رخ داده بود می شد از کشورهای همجوار کمک گرفت اما شيراز خيلی از مرز دور است. دهمی می گويد من در باره ماهيت حادثه شيراز ترديدهای جدی دارم که تا برطرف نشود نمی توانم در باره تقاضای کميته آزادی نظر بدهم. من قصد توهين به هموطنان شيرازی ام را ندارم. به سعدی و حافظ ارادت دارم و همواره گفته ام که زبان فارسی وامدار اين دو شيرازی نامدار است. اما چرا اين واقعه بايد در شيراز رخ بدهد؟ شيراز کِی در مبارزات اجتماعی پيشتاز بوده است که حالا باشد! اين قضيه خيلی بو می دهد. شايد دست اسرائيل توی کار است تا جنگ به راه بياندازد! شايد يک عده ای می خواهند جنبش سبز را به خشونت بکشانند و آن را سرکوب کنند! در ضمن، اگر «کميته آزادی» واقعاً طرفدار آزادی و حقوق بشر است چرا اون روحانی را بدون محاکمه و رعايت تشريفات قانونی دار زد؟  يازدهمی می گويد: دخالت نظامی آمريکا در ايران حتی اگر به سود ملت ايران هم باشد توجيهش برای مردم ايران مشکل است. ايرانيان مهاجری که می خواهند پس از باز شدن فضای سياسی به ايران برگردند و فعاليت سياسی کنند نمی توانند به اين موضوع بی توجه باشند. دوازدهمی می گويد من هيچ تعصبی نسبت به پيروان مسلک بهائی ندارم. پزشک خانوادگی من که پارسال فوت کرد بهائی بود. خدا رحمتش کند، آدم خوبی بود. ويزيتش از دکترهای مسلمان خيلی کمتر بود. اما حالا که متأسفانه پای بهائی ها به ميان آمده است بايد به حساسيت های مذهبی مردممان هم توجه کنيم. در اين شرايط، حمايت از دخالت نظامی آمريکا می تواند در چشم اقشار متدين جامعه به منزله حمايت از بهائيان تلقی بشود. سيزدهمی می گويد حمله نظامی زيرساخت های اقتصادی را نابود خواهد کرد. چهاردهمی می گويد دخالت نظامی آمريکا در ايران موجب قدرت گرفتن نيروهای تجزيه طلب می شود. پانزدهمی می گويد کردهای ايران سالها تحت ستم قرار داشته و سرکوب شده اند. آنها بارها خواهان دخالت خارجيان برای پايان دادن به ستم جمهوری اسلامی شده اند ولی کسی به درخواست های آنها اعتنايی نکرده است. اما حالا که فارسها همان تقاضا را دارند همه به تکاپو افتاده اند که به آنها کمک کنند. اگر اين تبعيض نيست پس چی است؟ تبعيض قومی که شاخ و دم ندارد. اگر صداقت داريم اول بايد از درخواستهای خلق ستمديده کردستان حمايت کنيم. شانزدهمی می گويد دخالت نظامی آمريکا ايران را ويران می کند و در کشور ويران شده حقوق بشر و دموکراسی رشد نخواهد کرد.
رئيس جلسه متن بيانيه ای را که در مخالفت با مداخله نظامی در ايران تهيه کرده است می خواند و می گويد حالا که همه در اين مورد وحدت نظر داريم می توانيم اين بيانيه را امضا کنيم و به خبرگزاری ها بدهيم و بگوئيم که به اتفاق آراء تصويب شده است.
در اين هنگام زنی از ته سالن فرياد می زند: من با مداخله نظامی بشر دوستانه در ايران مخالفتی ندارم. سالن را سکوت فرا می گيرد. زن پشت تريبون می رود و می گويد:
دوستان! مخالفت با دخالت نظامی کشورهای خارجی در ايران اشکالی ندارد. آنچه اشکال دارد استفاده از دلايل نادرست برای توجيه اين مخالفت است. توجيهات نادرست، به ويژه از سوی مبارزانی که به دليل مخالفتشان با رژيم ولايت فقيه و تحمل زندان در ميان ايرانيان محبوبيت يافته اند و کلامشان تأثيرگذار شده است، می تواند بسيار گمراه کننده و زيانبار باشد.   
بيش از دو قرن پيش مهاجر نشينان آمريکائی که بخشی از امپراتوری انگليس بودند پرچم آزاديخواهی را عليه دولت انگليس بر افراشتند. آمريکائيان حريف دولت نيرومند بريتانيا نبودند. بنابراين خواهان مداخله نظامی فرانسه شدند. دولت فرانسه به انگلستان اعلان جنگ داد و هزاران سرباز برای کمک به آمريکائيان به آمريکا فرستاد. تاريخ نگاران بر اين باورند که بدون کمک فرانسه انقلاب آمريکا پيروز نمی شد. آيا می توان گفت که چون آمريکائيان با کمک خارجيان پيروز شدند پس لياقت آزادی را نداشتند؟ آيا آمريکائيان به سبب دريافت کمک نظامی از فرانسويان نوکر و دست نشانده فرانسه شدند؟
جورج واشنگتن، فرمانده نيروهای آمريکايی در زمان انقلاب آمريکا، يکی از شريف ترين انسان ها در تاريخ بشر است. واشنگتن پس از پيروزی بر ارتش انگليس پرقدرت ترين و محبوب ترين فرد در آمريکا بود. آن زمان جهانيان جز نظام های سلطنتی استبدادی نظام سياسی ديگری را نمی شناختند. واشنگتن می توانست تاج شاهی را بر سر بگذارد و نخستين پادشاه آمريکا بشود اما اين کار را نکرد. آيا می توان اين انسان والا را به صرف هواداری اش از مداخله نظامی فرانسه در کشورش «بی شرم» خواند؟
سالها گذشت. فرانسويان در سال 1940 از آلمان نازی شکست خوردند و اسير آلمانی ها شدند. فرانسويان با اتکا به مبارزات خودشان نتوانستند به اشغال فرانسه پايان بدهند. فرانسه زمانی آزادشد که، در سال 1944، ميليونها سرباز آمريکايی و انگليسی و غيره با هزاران کشتی و هواپيما از کانال مانش گذشتند، در خاک فرانسه پياده شدند، آلمانی ها را در هم شکستند و از فرانسه بيرون راندند. آيا می توان گفت که فرنسويان به دليل آن که با ياری ديگران به آزادی دست يافتند لياقت آزادی را ندارند؟ آيا فرانسويان نوکر آمريکا و انگليس شدند؟
می گوئيد دخالت نظامی آمريکا ايران را ويران می کند و در کشور ويران شده حقوق بشر و دموکراسی رشد نخواهد کرد. اين گفته ادعايی به ظاهر آراسته اما نادرست و گمراه کننده است. در جنگ جهانی دوم انگليس و آمريکا، از اواسط سال 1942، شهرهای آلمان را به طور منظم بمباران و يکی پس از ديگری به معنای واقعی کلمه ويران کردند. به عنوان مثال، در فوريه 1945، حدود سه ماه پيش از پايان جنگ، نيروی هوايی آمريکا و انگليس شهر دِرِسدِن، هفتمين شهر بزرگ آلمان، را به مدت حدود 14 ساعت با بمب های معمولی و آتش زا بمباران و آن را با خاک يکسان کردند. با اينهمه، در پی جنگ جهانی دوم، آلمان ويران شده با کمک آمريکا به يکی از مراکز مهم رشد دموکراسی و حقوق بشر تبديل شد.
ژاپن هم تجربه مشابهی را پشت سر گذاشت. در جنگ جهانی دوم، نه تنها بسياری از شهرهای ژاپن به سبب بمبارانهای استراتژيکی آمريکا با خاک يکسان شدند بلکه شهرهای هيروشيما و ناکازاکی هم هدف بمب هسته ای قرار گرفتند و به کلی نابود شدند. با اينهمه، دموکراسی و حقوق بشر در ژاپن ويران شده هم، با کمک آمريکا، رشد کرد و شکوفا شد.
برخی از شما نگرانيد که اگر پای آمريکا به ايران باز بشود ممکن است رژيمی دست نشانده شبيه رژيم محمد رضا شاه پهلوی بر ايران تحميل کند. فرض کنيم که هراس شما تحقق يابد و آمريکا رژيمی شبيه رژيم پهلوی بر ايران حاکم کند. آيا وضع ما از اين که هست بدتر خواهد شد؟ می گويند محمد رضا پهلوی از 28 مرداد 1332 تا زمان سقوطش در سال 1357 دست نشانده آمريکا بود. شاه دست نشانده، در دوران 25 ساله سلطنت استبدادی اش، در کنار ده ها تباه کاری، دست کم سه تحول بزرگ و مثبت در ايران ايجاد کرد: با اصلاحات ارضی به نظام فئودالی پايان داد، با تأسيس کارخانه ذوب آهن صنايع سنگين را پی ريزی کرد، و با دادن حق رأی به زنان و تصويب قوانين مترقی گامی بزرگ در راه رهايی زنها که نيمی از جمعيت ايران را تشکيل می دهند برداشت. به من بگوئيد که رژيم «مستقل» اسلامی در سی و چند سال اخير چه کاری کرده که با دستاوردهای محمد رضای «دست نشانده» قابل مقايسه باشد؟ محمد رضای «دست نشانده» مستبد و خونريز بود، خامنه ای «غير دست نشانده» هم مستبد و خونريز است. اما در زمان شاه گرچه از استبداد رنج برديم اما اسير تحريم های اقتصادی و جنگ و ده ها مصيبت ديگر نبوديم. روشن است که به ميهن پرستی ايرانيان و توانائی شان برای حفظ استقلال ايران ايمان نداريد وگرنه اين همه از همکاری با خارجيان در هراس نبوديد. بيائيد به جای آن که دائماً ملتمان را از خارجيان بترسانيم عشق به آزادی و استقلال و حقوق بشر را در دل خود و آنها تقويت کنيم. در آن صورت، در برابر هر استيلاگری، چه داخلی و چه خارجی، خواهند ايستاد.
اکثر ايرانيانی که در ايران زندگی می کنند خواهان رهائی از زندان ولی فقيه اند و برايشان فرقی نمی کند که چه کسی آنها را از اين زندان نجات بدهد. ما ايرانيان می توانيم سرانجام، حتی بدون کمک خارجی، پشت رژيم ولايت فقيه را به خاک بماليم اما آن روز هنوز فرانرسيده است. اکنون ما با مسئله مرگ و زندگی هم ميهنانی رو به رو هستيم که به آرزويی که ما برای سراسر ايران داريم در يک شهر جامه عمل پوشانده اند. اگر شما نگران حضور سربازان آمريکايی در ايران هستيد دست کم فقط خواهان بمباران هوايی نيروهای رژيم اسلامی که در اطراف شيراز مستقر شده اند بشويد تا اين نيروها پراکنده بشوند و حلقه محاصره شيراز شکسته بشود. بمباران هوايی مسلماً به مرگ گروهی از پاسدارها و بسيجی ها می انجامد. من خواهان مرگ پاسدارها و بسيجی ها نيستم. اما اگر قرار باشد که بين مرگ ستمگران و ستمديدگان يکی را انتخاب کنم ترجيح می دهم که شاهد مرگ ستمگران باشم، نه ستمديدگان.
در اين هنگام يکی از حاضران از جا بلند می شود و لپ تاپش را سر دست بلند می کند و عکسهايی را به حاضران نشان می دهد و با خشم بسيار فرياد می زند: خانم طرفدار مداخله نظامی. تو که لالائی می گی چرا خوابت نمی بره. من الان تو اينترنت دِرِسدِن را که گفتی پيدا کردم. نوشته شمار کشته شدگان درسدن را تا نيم ميليون نفر تخمين می زنند. بيا به اين اجساد سوخته شده نگاه کن. بيا به عکس اين دختر چند ماهه که تو بغل مادرش ذغال شده نگاه کن. بيا به اين جسدهای روی هم تلمبار شده نگاه کن. بيا به اين ماتمکده نگاه کن. اين اون چيزی هست که برای ملت ايران می خواهی؟ آيا آدمی که يک ذره شرافت داشته باشد و از حقوق بشر بوئی برده باشد از حمله خارجی به کشورش حمايت می کند؟  
سخنران می خواهد به معترض پاسخ بدهد اما ناظم جلسه دخالت می کند و برای جلوگيری از درگيری از سخنران خواهش می کند که سر جايش بنشيند. ناظم می پرسد آيا کس ديگری می خواهد در دفاع از تجاوز بيگانگان به ايران حرفی بزند. کسی چيزی نمی گويد. ناظم می گويد: به نظر می رسد که همه حاضران، جزيک نفر، با دخالت نظامی خارجيان مخالفند. من بيانيه ای را که در مخالفت با دخالت نظامی نوشته ام  روی ميز می گذارم. خواهش می کنم بيانيه را قبل از رفتن امضا کنيد تا همين امشب برای خبرگزاری ها بفرستيم. حاضران برای امضا به سوی ميز هجوم می آورند. وقتی همه می روند ناظم جلسه امضاها را می شمارد. 65 نفر امضا کرده اند.

آخرين خبرها حاکی از نبرد های سنگين در اطراف حافظيه و دانشکده ادبيات شيراز است. ارتباط تلفنی و اينترنتی با شيراز به کلی قطع شده است. کميته دفاع از آزادی، چند لحظه پيش، توسط دستگاه مخابراتی کهنه ای که در حمله معترضان به پادگان های شيراز به دست آورده است، پيام زير را مخابره کرده است: «هم ميهنان: نبرد ما به زودی به پايان می رسد اما شما نبردهای بيشماری در پيش داريد. ايکاش می توانستيم  در اين نبردها در کنارتان باشيم. روشنائی بر تاريکی پيروز خواهد شد. آزاد باشيد! از اين ايستگاه ديگر پيامی مخابره نخواهد شد.»

روز بعد خبرگزاری های جمهوری اسلامی از شکست کامل فتنه گران خبر می دهند. در شيراز به مدت سه ماه حکومت نظامی اعلام می شود و رفت و آمد به شهر بشدت کنترل می شود. حکومت در باره واقعه شيراز سکوت می کند و می کوشد که با گذشت زمان اين موضوع فراموش شود. اما چند ماه بعد يکی از روزنامه های غربی جزئيات بيشتری در باره قيام نوزده روزه شيراز منتشر می کند. اين روزنامه می نويسد: قيام شيراز رژيم اسلامی را با چالش بزرگی رو به رو کرده بود. رژيم که نگران بروز ناآرامی های مشابه در ديگر شهرها و به ويژه در تهران بود جرأت نمی کند که نيروهايی را که در اين شهرها متمرکز کرده بود به شيراز بفرستد. رژيم اسلامی شتابان چند هزار بسيجی و سپاهی از روستاها جمع می کند و به شيراز می فرستد اما اين نيرو برای در هم شکستن مدافعان کافی نبوده است. رژيم اسلامی، از طريق سپاه قدس، با چند شرکت خصوصی ارائه دهنده خدمات نظامی در اروپا و روسيه تماس می گيرد و حدود بيست هزار سرباز مزدور استخدام می کند و برای جنگ به شيراز می فرستد. اکثر مزدوران اهل روسيه، اروپای شرقی و آفريقا بودند و بسياری از آنها در جنگهای داخلی کشورهای آفريقايی، افعانستان و عراق جنگيده بودند. رژيم اسلامی ميلياردها دلار برای استفاده از مزدوران هزينه کرده است.
به نوشته اين روزنامه، تمام اعضای کميته آزادی کشته شده اند. رهبری کميته با زنی با نام مستعار طاهره بوده است که پس از زخمی شدن به دست مهاجمان می افتد. مهاجمان طنابی دور گردنش می اندازند و از دو طرف می کشند و به زندگی اش پايان می دهند و جسدش را در چاهی می اندازند. گفته می شود که آخرين پيام را او مخابره کرده بوده است. اکنون شمار روز افزونی از ايرانيان زاد روز طاهره را به عنوان روز زن برگزيده اند و به اين مناسبت در خانه هايشان مخفيانه جشن می گيرند. رژيم اسلامی می کوشد که اين نام را از حافظه ايرانيان محو کند اما تاکنون بسيج و سپاه و سربازان مزدور خارجی نتوانسته اند به رژيم برای حل اين معضل کمکی کنند.

آمريکا، کاليفرنيا، 16 دسامبر 2011

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی