وبلاگ سهيل روحانی

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه

حمایت تمام قد از هاشمی



سهیل روحانی

سرانجام انتظارها به پایان رسید و هاشمی رفسنجانی در روز شنبه 21 اردیبهشت 1392 (11 مه 2013)، در دقایق پایانی مهلت قانونی برای ثبت نام، به وزارت کشور رفت و برای شرکت در انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری ثبت نام کرد. این اقدام شجاعانه شاید مهمترین و دشوارترین تصمیمی باشد که هاشمی در زندگی سیاسی اش گرفته است. 

ورود هاشمی به عرصه رقابت های انتخاباتی اصولگرایان را سخت بر اشفته کرده و به چاره جویی واداشته است. علی اکبر ولایتی اندکی پس از ثبت نام هاشمی رفسنجانی گفت: «به هیچ وجه از عزم خود کوتاه نمی آییم و تصمیم گرفته ایم نگذاریم آنهایی که با رهبری نظام زاویه دارند امور کشور را به دست بگیرند.» به بیان دیگر، چون هاشمی با رهبری زاویه دارد، حتی اگر در انتخابات برنده شود، نباید رئیس جمهور بشود. علیرضا زاکانی هم پیش بینی کرده که هاشمی «توفیقی نخواهد داشت، مگر این‌که در تفرقه اصولگرایان بخواهد به پیروزی برسد.» به دیگر سخن، اگر اصولگرایان با کاندیدای واحد به میدان بیایند  هاشمی شکست خواهد خورد. 

در روزهای قبل از نام نویسی برای شرکت در انتخابات، ایادی خامنه ای بر حمله های لفظی شان به  هاشمی افزوده بودند تا او را مرعوب و از نامزد شدن در انتخابات ریاست جمهوری منصرف کنند. مصلحی وزیر اطلاعات در 12 اردیبهشت گفت که هاشمی «در فتنه دست داشته است» و هشدار داد که «چشمان بیدار نظام حرکات وی را رصد می کند و به هیچ عنوان اجازه نخواهد داد اتفاقی مانند سال 88 در کشور رخ دهد.» اما مهمترین حمله به هاشمی دو روز بعد، در 14 اردیبهشت، توسط آیت الله محمد خامنه ای، برادر بزرگتر علی خامنه ای،  صورت گرفت. محمد خامنه ای هاشمی را به دست داشتن در «فتنه» 1388متهم کرد و ادعا کرد که هاشمی صلاحیت نامزد شدن در انتخابات ریاست جمهوری را ندارد. به ادعای او «طراحان و اتاق فکر آمریکا و مشاوران داخلی آنها که سردمداران فتنه سال 88 بودند» تصمیم گرفته اند که برای ضربه زدن به نظام و انقلاب اسلامی «شخصی را مطرح کنند که امکان بیشتری برای شرکت و گردآوری رأی داشته باشد و از منظر فکری نزدیکی بیشتری با آن ها داشته باشد. آن طور که از شواهد برمی آید،احتمالاً آقای هاشمی رفسنجانی بهترین فرد برای این برنامه است.» (خبرگزاری فارس، 14 اردیبهشت 1392)

به هر حال، هاشمی مرعوب نشد و به میدان آمد و روحی تازه در کالبد بی رمق انتخابات دمید و موجی از شور و امید به راه انداخت. واقعیت این است که هیچ کدام از رقیبان انتخاباتی هاشمی وزن سیاسی مهمی ندارند و نمی توانند شور و هیجانی در میان رأی دهندگان ایجاد کنند. از این گذشته، اکثر مردم ایران به دلیل  برنامه های غلط اقتصادی دولت احمدی نژاد و فساد گسترده دولتی از اوضاع ناراضی اند و به کسی رأی می دهند که بتواند نظام سیاسی و اقتصادی موجود را به چالش بکشد و دگرگون کند. در میان نامزدها فقط هاشمی رفسنجانی قادر به این کار است. تردیدی نیست که هاشمی در انتخابات آزاد با اکثریت بزرگی برنده خواهد شد.

برخی از تحلیلگران می گویند که چون هاشمی در سال 1384 به احمدی نژاد باخت پس آرای منفی بسیاری دارد و باز هم می بازد. این تحلیل نادرست است. اول این که انتخابات سال 1384 انتخاباتی مهندسی شده بود و احمدی نژاد مسلماً بدون دخالت سپاه پاسداران در انتخابات برنده نمی شد. دوم این که در انتخابات سال 1384 بخش بزرگی از اصلاح طلبان به جای حمایت از هاشمی از دو کاندیدای اصلاح طلب یعنی مهدی کروبی و مصطفی معین حمایت می کردند. سوم این که در آن زمان بسیاری از رأی دهندگان هاشمی را به عنوان عالیجناب سرخ پوش می شناختند و به او بدبین بودند. اما اکنون کثیری از ایرانیان نظر مثبت تری نسبت به هاشمی دارند. در روز 21 اردیبهشت، هنگامی که اتومبیل هاشمی به وزارت کشور رسید، جمعیت خود جوشی که در آنجا جمع شده بودند شعار می دادند که «صل علی محمد/ ناجی ایران آمد.» روشن است که هاشمی به دولتمردی پرطرفدار و رقیبی نیرومند برای کاندیداهای خامنه ای تبدیل شده است.اکنون تنها عاملی که می تواند به شکست هاشمی بیانجامد تقلب بیت رهبری در انتخابات است. بنابراین، اگر هاشمی رد صلاحیت نشود مسئله تأمین سلامت انتخابات بزرگترین چالش برای اصلاح طلبان خواهد بود.
 
به میدان آمدن هاشمی، که به تعبیر صادق زیبا کلام «باعث زلزله در جبهه اصولگرایان» شده است، رژیم ولایت فقیه را با سه گزینه رو به رو کرده است. اول این که هاشمی را توسط شورای نگهبان رد صلاحیت کنند. دوم این که به هاشمی اجازه شرکت در انتخابات را بدهند اما انتخابات را مهندسی و او را بازنده اعلام کنند. سوم این که انتخاباتی آزاد برگزار کنند و اجازه بدهند که هاشمی بر کرسی ریاست جمهوری بنشیند. اکنون معلوم نیست که رژیم ولی فقیه از کدام گزینه پیروی خواهد کرد و هاشمی چه واکنشی در برابر گزینه رد صلاحیت و تقلب در انتخابات نشان خواهد داد اما یک چیز مسلم است: ولی فقیه و یارانش با تمام توان خواهند کوشید که از پیروزی هاشمی در انتخابات جلوگیری کنند.

به نظر می رسد که دوستی خامنه ای و هاشمی که در سالهای اخیر روز به روز ضعیف تر میشد و در آستانه انتخابات تنها به مویی بند بود با ثبت نام هاشمی در انتخابات به پایان رسیده است. اکنون این دو دولتمرد در رأس دو اردوی متخاصم قرار دارند و در گیر نبردی نابرابر اند. خامنه ای به درآمد نفت و نیروهای امنیتی متکی است و هاشمی به حمایت های مردمی. هاشمی با ورود به میدان انتخابات از جان و مال و خانواده اش مایه گذاشته است. هاشمی در 4 سال گذشته از جنبش سبز حمایت کرده و به خاطر این کار هزینه داده است و هر چه باشد از جلیلی، قالیباف، حداد عادل، ولایتی و دیگر کاندیداهای اصولگرایان و همچنین از مشائی بهتر است. اصلاح طلبان باید تمام قد پشت سر هاشمی بایستند و از او حمایت کنند. این فرصت تاریخی را نباید از دست داد.

سه شنبه، 14 مه 2013

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۵, یکشنبه

آقای خاتمی و پریدن از روی آتش

 
 
 
سهیل روحانی
 
5 مه 2013
 
تا آغاز ثبت نام نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری 2 روز بیشتر باقی نمانده است اما هنوز معلوم نیست که محمد خاتمی و هاشمی رفسنحانی در رقابت های انتخاباتی شرکت خواهند کرد یا نه. تا کنون پیام آقای خاتمی این بوده است که: نمی گذارند بیایم. اگر نگذارند بیایم و هواداران من برای آوردن من وارد میدان شوند هم رژیم اسلامی و هم هواداران من هزینه می دهند و من نمی خواهم چنین اتفاقی بیفتد. اگر من کاندیدا بشوم آنهایی که نمی خواهند که من بیایم اختناق را بیشتر می کنند و امکانات و آزادیهای مختصری را هم که اصلاح طلبان دارند از دستشان می گیرند. این ها به کنار، به فرض هم که بیایم و رئیس جمهور بشوم نمی گذارند که کار کنم. سخنان آقای خاتمی به هوادارانش را می توان اینطور خلاصه کرد: مجبورم نکنید که با پریدن از روی آتش خودم و شما را بسوزانم در حالی که می توانم در کنار آتش سالم بمانم و به موقع برای جنبش سبز مفید واقع شوم.
 
سخنان آقای خاتمی پرسش های بسیاری را مطرح می کند: آیا اخلاقی است که کسی را که نمی خواهد بیاید این همه تحت فشار گذاشت که بیاید؟ آیا خردمندانه است که شخصی را که دوست دارد مسائل سیاسی را از طریق «گفتگوی تمدنها» با اندیشمندان جهان حل کند به مصاف کسانی فرستاد که می خواهند مسائل را با توسل به چماق و گلوله حل کنند؟ آیا عاقلانه است که شخصی که دشمن را چنان نیرومند و خود و هوادارانش را چنان ضعیف می پندارد به مصاف دشمن برود؟
 
ماجرای فشار بر محمد خاتمی برای کاندیدا شدن و امتناع ایشان از این کار یادآور فیلم کوتاهی به نام «ترسو» (Yellow) است. قبل از این که به ماجرای فیلم بپردازم باید بگویم که من آقای خاتمی را فرد ترسویی نمی دانم اگر چه ترسیدن احساسی طبیعی و در بسیاری موارد غیر قابل سرزنش است. اگر آقای خاتمی از نامزد شدن در انتخابات در هراس باشد گناهی مرتکب نشده است.


باری، این فیلم، که با شرکت هنرمند نامدار عالم سینما کِرک داگلاس ساخته شده است، رابطه یک پدر و پسر را در جنگ جهانی اول به تصویر می کشد. پدر ژنرالی است جنگجو و پسر ستوانی است بیزار از جنگ. روزی گروهبانی به ژنرال می گوید که پسرت ترسو است. پدر با پسر در این باره گفتگو می کند و پسر می گوید «من، نه می توانم کسی را بکشم، و نه می خواهم کشته شوم» و از پدر که فرمانده او است می خواهد که او را از خدمت در ارتش معاف کند. اما پدر می گوید که ما وظیفه ای داریم که باید انجام بدهیم. پدر که می خواهد فرزندش را شجاع ببیند به او قول می دهد که اگر یک مأموریت کوچک نظامی را انجام بدهد او را از خدمات جنگی معاف و به پشت جبهه منتقل خواهد کرد. پسر، به دلیل اصرار پدر، ناگزیر به مأموریت می رود اما همینکه چشمش به سربازان دشمن می افتد دچار هراسی عظیم می شود و افرادش را به کشتن می دهد و می گریزد. پدر پسرش را محاکمه و به اعدام  محکوم می کند. در پی محاکمه، پدر بر سر پسر فریاد می کشد که «تو شرافت سربازی ات را لکه دار کرده ای» و پسر جواب می دهد که «من نمی خواستم سرباز باشم، تو می خواستی. من برای خوشحال کردن تو به دانشکده افسری رفتم».


هنگامی که غرش تفنگهای جوخه اعدام فرو می نشیند و جسد غرق در خون افسر جوان در گودالی می افتد و فیلم به پایان می رسد تماشاچی با این پرسش رنج آور رو به رو می شود که مسئول این فاجعه کیست؟ آیا مسئول این فاجعه ستوان جوانی است که به دلیل اعتقادات و ویژگیهای شخصی اش نمی خواهد و نمی تواند بجنگد و یا پدری که او را مجبور به کاری می کند که قادر به انجام آن نیست؟ شاید هم مقصر اصلی این تراژدی جنگ خونینی است که سرنوشت پدر و پسر را از پیش تعیین کرده است.
 
و حالا ما، در انتخابات ریاست جمهوری، اصرار داریم که دولتمردی را که اهل «درگیری و براندازی» نیست به شرکت در انتخاباتی بکشانیم که می تواند به سرعت به درگیری خونینی شبیه عاشورای سال 1388، یا حتی بدتر از آن، تبدیل شود. آیا اینهمه اصرار به آقای خاتمی برای ورود در این معرکه کار درستی است؟
 
من قبلاً در مقاله «چرا محمد خاتمی باید کاندیدای ریاست جمهوری بشود؟» دلایل خود را برای ورود ایشان به صحنه انتخابات ذکر کرده ام و آنها را در اینجا تکرار نمی کنم. واقعیت این است که ملت ایران در موقعیت دشواری قرار گرفته است. علی خامنه ای و همدستانش، که اقلیت کوچکی را تشکیل می دهند، نمی خواهد به اکثریت جامعه اجازه شرکت در سرنوشتشان را بدهند. «مقام معظم رهبری» می خواهد انتخاباتی کاملاً کنترل شده برگزار کند. اگر کاندیداهای ریاست جمهوری به طور مساوی مورد تأییدش باشند و برایش فرقی نکند که  کدام یک از آنها برنده شود ممکن است اجازه بدهد که انتخابات بدون تقلب برگزار شود. اما اگر یکی از کاندیداها را بر دیگران ترجیح بدهد با مهندسی انتخابات او را برنده اعلام خواهد کرد حتی اگر بازنده باشد. آقای خاتمی می تواند با شرکت در رقابت های انتخاباتی نقشه «مقام معظم رهبری» و یاران کودتاچی اش را نقش بر آب و یا دست کم برای آنها پرهزینه کند. افزون بر این، ایران، به دلیل بی کفایتی ولی فقیه و دولت احمدی نژاد، با هزاران مشکل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی رو به رو است و به قدرت رسیدن محمد خاتمی می تواند گامی در راه حل این مشکلات باشد.
 
اما با آن که تا انتخابات ریاست جمهوری فقط 40 روز باقی مانده است آقای خاتمی ظاهراً هنوز برای شرکت در رقابت های انتخابابی مردد است. آقای خاتمی دیروز هم نگرانی های سابقش را تکرار کرد و به جمعی از صنعتگران کشور گفت: «من دارم فکر می کنم، آنچه که مهم است این است که می توانم خدمت کنم یا نه؟ می گذارند یا نه؟ با آمدنم دل ها از هم دورتر می شوند یا خیر؟ اما یک مسأله شخصی هم ذهن مرا به خود مشغول کرده است و آن این که من تا وقتی که آقایان موسوی و کروبی در حصر هستند و نیروهای ارزنده فراوانی در زندان و محدودیت آیا می توانم خودم را راضی کنم که در عرصه مسؤولیت اعلام آمادگی کنم؟» (جرس، 14 اردیبهشت). بنابراین، توصیه من به آقای خاتمی این است: «آقای خاتمی عزیز: فعلاً نگران این که بگذارند خدمت بکنی یا نکنی نباش. در حال حاضر، مسئله اصلی برای شما باید شرکت و پیروزی در انتخابات باشد. ولی فقیه و دستگاه امنیتی اش نمی خواهند که شما وارد رقابت های انتخاباتی بشوی. اگر توانستی ولی فقیه را مجبور کنی که به شما اجازه شرکت در انتخابات را بدهد و در انتخابات هم تقلب نکند مطمئن باش که وقتی هم که رئیس جمهور شدی می توانی با اتکا به مردم با کارشکنی هایش مقابله کنی و برنامه های اصلاحی ات را به پیش ببری. در مورد  دورتر شدن دلها هم باید بگویم که اگر کاندیدا نشوی دلهای خامنه ای، مصباح یزدی، عزیز جعفری و همدستانشان به شما نزدیکتر اما دلهای میلیونها ایرانی از شما دورتر خواهد شد. نکته آخر این که شما نباید بگذارید که خامنه ای با گروگان گرفتن زندانیان سیاسی شما را از شرکت در انتخابات باز دارد. اگر رئیس جمهور بشوید قدرت و امکانات شما برای آزاد کردن زندانیان سیاسی بسیار بیشتر خواهد شد.»
  
بعضی ها می گویند که خاتمی نباید بیاید چون اگر بیاید و رد صلاحبت بشود به دلیل دلبستگی اش به نظام ولایت فقیه و دیگر ملاحظات میدان را ترک خواهد کرد. به نظر من، حتی اگر این اتفاق هم بیفتد، آمدن خاتمی بهتر از نیامدن ایشان است. اگر خاتمی نیاید رژیم اسلامی راحت تر می تواند ادعا کند که انتخاباتی آزاد برگزار کرده است. اما اگر خاتمی بیاید و رد صلاحیت بشود آنگاه ادعای رژیم مبنی بر آزادی انتخابات با تردیدهای جدی رو به رو و ماهیت استبدادی و ضد دموکراتیک اش بیشتر آشکار می شود و این هزینه ای است که خاتمی می تواند با شرکت در انتخابات بر رژیم تحمیل کند. به هر حال، اگر آقای خاتمی نخواهد کاری را که موسوی و کروبی کردند بکند نمی توان او را سرزنش کرد. انسانها محصول میلیونها تصادف هستند و بسته به اعتقادات شخصی و محیطی که در آن پرورش می یابند از توانائی های متفاوتی برخوردار می شوند و از راههای متفاوتی با مسائل سیاسی برخورد می کنند. آقای خاتمی هم حق دارد که همچون دیگر انسانها نکات ضعف و قوت خودش را داشته باشد و از راهی که صلاح می داند و متناسب با توانائی هایش است مسائل را حل کند.
 
کاندیدا شدن محمد خاتمی می تواند هزینه هایی برای او و هوادارانش داشته باشد اما بدون دادن هزینه و فداکاری نمی توان با استبداد مذهبی مبارزه کرد و برنامه های اصلاحی را به پیش برد. آقای خاتمی بهتر است که تردیدهایش را به کناری بگذارد و از روی آتش بپرد.