وبلاگ سهيل روحانی

۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

نقدی بر دیدگاه میر حسین موسوی درباره بحران هسته ای ايران و رفراندوم

 
مير حسين موسوی در يادداشتی که در 16 تير 1389 در وبسايت کلمه منتشر کرد قطعنامه 1929 شورای امنيت سازمان ملل را محکوم و پيشنهاد کرد که برای حل مسئله هسته ای از رفراندوم استفاده شود. مير حسين موسوی نوشت: "چرا باید چند نفر پنهان از نظر مردم در مورد پرونده هائی که به سرنوشت همه ملت مربوط است تصمیم بگیرند؟ مگر قرار نبود مردم حاکم بر سرنوشت خود باشند؟ چرا فکر کنیم که مردم باید با هرچه ما تصمیم گرفتیم موافق باشند؟ آیا اصل مربوط به رفراندوم جنبه زینتی دارد که هر زمان برای حل مسائل مهم کشوربه آن اشاره می شود طوفانی از اتهام و توهین راه می افتد؟ آیا جای آن نیست که در موارد حساس نظر ملت را از این طریق پشت سر تصمیمات مهم قرار دهیم؟"

استفاده از رفراندوم در بسياری از کشورها رويه ای متداول برای تصميم گيری در باره مسائل بحث انگيز اجتماعی است. از اين وسيله در ايران هم می توان و بايد استفاده کرد. با اينهمه، استفاده نادرست يا بی موقع از رفراندوم می تواند عواقب زيانباری داشته باشد و نه تنها مسئله هسته ای را حل نکند بلکه ملت ايران را به باتلاقی بکشاند که خروج از آن به آسانی ممکن نباشد. از اين رو تذکر نکات زير می تواند مفيد باشد.

1. مهمترين پيش شرط يک رفراندوم سالم انتحابات سالم است. در شرايط کنونی هر رفراندومی برگزار شود زير کنترل دولت احمدی نژاد يا شورای نگهبان خواهد بود. اين نهادها در انتخابات دهمين دوره رياست جمهوری در 22 خرداد سال 1388 ماهيت خود را نشان دادند و ثابت کردند که برای حفظ قدرت به هر کاری دست می زنند و احترامی برای رأی مردم قائل نيستند. بنابراين هيچ تضمينی نيست که رفراندوم هسته ای بدون تقلب برگزار شود و نتيجه اعلام شده آن منعکس کننده نظرات ملت ايران باشد. نظارت نمايندگان مير حسين موسوی و کروبی بر جريان رفراندوم هم لزوماً سلامت آن را تضمين نخواهد کرد همانطور که در انتخابات دهمين دوره رياست جمهوری نکرد.

2. بيش از يک سال است که ميليونها ايرانی در سراسر جهان در باره فساد، دروغگويی و تقلبکاری دولت احمدی نژاد افشاگری می کنند. مير حسين موسوی و کروبی هم نقش مهمی در اين افشاگری ايفا کرده اند. اين افشاگری ها و عملکرد دولت احمدی نژاد در عرصه های داخلی و خارجی بسياری از دولتها و مردم جهان را به اين نتيجه رسانده است که دولت احمدی نژاد متقلب و غير قابل اعتماد است. حال اگر رفراندومی توسط اين دولت صورت بگيرد چگونه می توان اعتماد جهانيان را به نتايج آن جلب کرد؟ به فرض هم که رفراندوم بدون تقلب برگزار شود اگر کشورهای خارجی نتيجه آن را مطابق ميل خود نيافتند می توانند ادعا کنند که به نتيجه رفراندوم اعتمادی ندارند و آن را منعکس کننده نظر اکثر ايرانيان نمی دانند.

3. رفراندوم زمانی ارزش دارد که مردم با آگاهی کافی نسبت به موضوعاتی که به رأی گذاشته شده است در آن شرکت کنند. کسب آگاهی نيازمند فضای باز سياسی است. اما چون فضای باز سياسی موجب افشاگری های گسترده در باره نظام ولايت فقيه می شود و پايه های آن را سست تر می کند بسيار بعيد است که دستگاه حاکمه چنين فضايی ايجاد کند. در نتيجه مردم نمی توانند بحران هسته ای و ريشه های آن و راه حلها را آزادانه مورد بررسی و انتقاد قرار دهند و آگاهانه در رفراندوم شرکت کنند.

4. برنامه هسته ای ايران کلاف سر در گمی است و در باره اهداف، وسعت و کيفيت آن نظرات متناقضی ابراز شده است. احمدی نژاد می گويد که نمی خواهد سلاح هسته ای بسازد و صرفاً خواهان استفاده صلح آميز از انرژی هسته ای است. مير حسين موسوی هم همين را می گويد. بنابر اين اختلافی در ميان نيست که حل آن نيازمند برگزاری رفراندوم باشد. می ماند مسئله تبادل سوخت هسته ای که در پائيز سال 1388 مطرح شد و به موجب آن قرار شد که ايران 1200 کيلو گرم اورانيوم 5/3 در صدی را، که 70 در صد از اورانيوم غنی شده ايران را تشکيل می داد، به روسيه بدهد و در مقابل مقدار کمتری اورانيوم غنی تر شده برای استفاده در راکتور تحقيقات پزشکی تهران از فرانسه دريافت کند. مدتی به نظر می رسيد که احمدی نژاد با اين درخواست موافق است اما در نهايت از انجام آن خودداری کرد و اين خودداری به صدور قطعنامه 1929 و وضع تحريمهائی عليه ايران انجاميد.

مير حسين موسوی در باره اين مبادله گفت: "گفتگویی که در زمینه هسته ای در ژنو صورت گرفته است واقعا مورد حیرت است قول و قرارهایی که در ژنو داده شده اگر اجرا شود برباد دادن همه زحمات هزاران دانشمند در کشور است و اگر اجرا نشود زمینه اجماعی را برای تحریم گسترده علیه ایران ایجاد خواهد کرد و اینها نتیجه ماجرا جویی و عبور از اصول و منافع ملی در سیاست خارجی ما است." (1). مير حسين موسوی می گويد که هر دو گزينه زيانبار است اما نمی گويد که کداميک بهتر است، گزينه سومی هم ارائه نمی دهد و مصاديق "ماجراجويی و عبور از اصول و منافع ملی در سیاست خارجی" را هم بر نمی شمارد.

5. بسياری از اصلاح طلبان نگران اند که ولی فقيه و دولت احمدی نژاد که با مخالفت های گسترده داخلی رو به رو هستند به درخواست های هسته ای بيگانگان تن در دهند و با قرارهايی که به زيان منافع ملی است موافقت کنند تا فشار خارجی بر آنها کاهش يابد و دستشان در سرکوب مردم ايران بازتر شود. اين افراد گمان می کنند که می توان از طريق رفراندوم سياست هسته ای مشخصی را به تأييد مردم رسانيد و دولت را به پيروی از آن موظف کرد تا نتواند به دولت های خارجی حق السکوت بدهد. در اين باره چند نکته قابل تأمل است: اول اين که هيچ تضمينی وجود ندارد که مصوبات رفراندوم بهترين گزينه برای حل بحران هسته ای ايران باشد. دوم اين که معلوم نيست که ولی فقيه به خواست مردم احترام بگذارد و از مصوبات رفراندوم پيروی کند.

سوم اين که جهان در حال تحول است و اين تحولات ايجاب می کند که دولت ها در سياست های خود تجديد نظر کنند. اگر با انجام رفراندوم دولت را موظف به پيروی از سياستی خاص کنيم عملا دست دولت را بسته ايم و امکان ابتکار و تجديد نظر در سياست هسته ای را از آن سلب کرده ايم. درضمن اين بهانه را هم به دولت داده ايم که به بهانه پيروی از رفراندوم دست روی دست بگذارد و ابتکاری به خرج ندهد و کاسه و کوزه کم کاريها، ندانم کاريها و بی کفايتی هايش را بر سر پيروی از رفراندوم خرد کند. بهرحال، صرف برگزاری رفراندوم دست ولی فقيه و رئيس جمهورش را برای دادن حق السکوت به بيگانگان نمی بندد. اين را هم بايد گفت که احمدی نژاد به رغم آن که از زمان انتخابات سال 1388 مشروعيت و زمامداری اش با چالشی عظيم رو به رو بوده است در مورد پرونده هسته ای کوتاه نيامده است، گرچه کوتاه آمدن در برابر درخواست های گروه 1+5 لزوماً به معنای شاه سلطان حسين بودن، حق السکوت دادن و زيان زدن به منافع ملی نيست و چه بسا در شرايط موجود کاری وطن پرستانه و شجاعانه باشد.


6. يکی از معايب برگزاری رفراندوم در شرايط کنونی اين است که می توان با برانگيختن احساسات عمومی آن را به سمتی سوق داد که نتيجه اش غير معقول و بر خلاف مصالح ملی باشد. مثلا اگر یکی از گزینه هایی که در رفراندم به رأی عمومی گذاشته می شود غنی سازی با خلوص بالا باشد بسیار محتمل است که طرفداران این گزینه که در هر دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا به وفور یافت می شوند فعاليت های تبليغاتی خود را بر مخالفت اسرائيل با برنامه هسته ای ايران متمرکز کنند و مسئله سلاحهای هسته ای اسرائيل و اشغال سرزمینهای اسلامی به دست اين کشور را با آب و تاب مطرح کنند و با برجسته کردن بدرفتاریها ی اسرائیل نسبت به فلسطینی ها بر موج احساسات ضد اسرائیلی رأی دهندگان سوار شوند و چنان آنها را بشورانند که اسیر احساسات شوند و بدون توجه به عواقب کار اين گزینه را تصویب کنند و چه بسا با تحريم های سنگين تر و شايد هم حمله نظامی رو به رو شوند.


7. مخالفان تحريم های فلج کننده عليه ايران حساب مردم معمولی ايران را از حساب ولی فقيه و دولت احمدی نژاد جدا می کنند و می گويند که مردم عادی ايران نبايد بهای ماجراجوئی ها ی ولی فقيه و دولتش را بپردازند. اين افراد می گويند که تحريمها بايد عليه سران رژيم اسلامی، نيروهای سرکوبگر رژيم و صنايع نظامی و هسته ای باشد و نه عليه مردم عادی. اما اگر ايرانيان در رفراندومی عمومی گزينه رويارويی با کشورهای 1+5 را برگزينند آنگاه در چشم جهانيان در ماجراجويی های احمدی نژاد شريک به حساب می آيند. در نتيجه، دست طرفداران تحريم های سنگين ترو فلج کنند تر بازتر خواهد شد. در ضمن، اگر کار به رو يا رو يی نظامی کشيد کشور های مهاجم بهتر می توانند افکار عمومی جهانيان را برای بمباران گسترده ايران جلب و وارد کردن تلفات سنگين به غير نظاميان را توجيه کنند.

8. مير حسين موسوی پیشنهاد می کند که "دایره مشاوران پرونده هسته ای گسترده تر شود"، " از تجربیات و منزلت شخصیت هائی چون جنابان هاشمی و خاتمی و روحانی و آقازاده و لاریجانی" استفاده شود و "تصمیم گیری در مورد اصول حاکم بر سیاست هسته ای کشور به تصویب مجلس برسد". البته استفاده از اين شخصیت ها می تواند راهکارهای بيشتری در برابر دولت قرار دهد و امکان ارتکاب اشتباهات را کاهش دهد اما بسيار بعيد است که این شخصيت ها، به رغم دانش و تجارب گسترده شان، بتوانند گره کور پرونده هسته ای را بگشایند. بحران هسته ای ايران ريشه در سياست ضد اسرائيلی جمهوری اسلامی دارد. اين سياست اسرائيل را نسبت به امنيت خود بيمناک کرده و بر آن داشته است که ائتلافی از مقتدرترين کشورهای جهان عليه ايران تشکيل دهد.

از آنجا که اين کارشناسان خواهان تغيير سياست خارجی ايران در قبال اسرائيل نشده اند گمان نمی رود که بتوانند کمک مهمی به حل بحران هسته ای ايران کنند. استفاده از اين شخصيت ها برای انجام مذاکرات هسته ای هم چندان ثمر بخش نيست. گیرم که مثلاً آقای خاتمی مامور مذاکره با ائتلاف ضد برنامه هسته ای ایران شود و صادقانه به آنها اطمینان بدهد که مقاصد برنامه هسته ای ايران صلح آميز است و اگر اين کشورها موافقت کنند که اورانیوم 5/3 در صدی در ایران بماند وی تضمين می دهد که سپاه پاسداران مخفیانه به غنی ترسازی آن ادامه ندهد و سلاح هسته ای نسازد. آيا اين کشورها باور می کنند که خاتمی بتواند تضمين هايی را که داده است اجرا کند؟ اين کشورها مسلما فراموش نکرده اند که سپاه پاسداران حتی زمانی که خاتمی رئيس جمهور بود او را ناديده می گرفت و بی احترامی به او را به آنجا رسانيد که روزی که خاتمی در حضور مقامات ايرانی و مهمانان خارجی می خواست فرودگاه امام خمينی را افتتاح کند برنامه اش را به هم زد تا به همه نشان دهد که خاتمی کاره ای نيست و بدون موافقت ولی فقيه و فرماندهان سپاه نمی تواند يک مراسم تشريفاتی ساده هم برگزار کند.

حالا هم که از مسافرت او "برای استفاده از تريبونی که می توانست در آن از حقوق ملت در زمينه هسته ای دفاع نمايد" جلوگيری می شود. پس چطور انتظار داريم که خارجيان روی ايشان حساب کنند؟ در گير کردن مجلس در تدوين اصول حاکم بر سیاست هسته ای کشور هم چندان راه گشا نیست. بسياری از نمايندگان مجلس صرفاً به دليل سر سپردگی به ولی فقيه به مجلس راه يافته اند و از دستورات رهبر پيروی می کنند حتی اگر اين دستورات خلاف منافع ملی باشد. مجلس چنان بی قدرت شده است که به قول مير حسين موسوی در همان یاداشت " یک عده عربده کش چماقدار که به جان و مال و آبروی مردم در روز روشن افتاده اند به عنوان طرفداری از دولت در روز روشن از به توپ بستن مجلس سخن می گویند."

9. مير حسين موسوی می گويد که قول و قرارهای ژنو مبنی بر معاوضه اورانيوم کمتر غنی شده با اورانيوم بيشتر غنی شده به معنای "برباد دادن همه زحمات هزاران دانشمند ايرانی است." اگرچه اجرای قول و قرارهای ژنو می تواند دامنه تحقيقات دانشمندان هسته ای ايران را محدودتر کند اما همه زحمات اين دانشمندان را بر باد نخواهد داد. به عنوان مثال، سالهاست دانشمندان ايرانی با زحمات بسيار عمليات اکتشاف، استخراج و تصفيه نفت را انجام میدهند تا بنزين اتومبيل توليد کنند. حال اگر ایران این بنزین را به فرانسه بفروشد و در مقابلش مقدار کمتری بنرین هواپیما بگیرد زحمات دانشمندانی که بنزين اتومبيل توليد کردند بر باد نرفته است. اين استدلال در مورد معاوضه اورانيوم هم صادق است. ايران اورانيوم می دهد و اورانيوم می گيرد.

تجربه و دانشی هم که دانشمند ان ایرانی در جريان غنی سازی اورانیوم اندوخته اند بسبب معاوضه اورانيوم از بين نمی رود و با آنها می ماند و می تواند در تحقیقات هسته ای آتی ايران مورد استفاده قرار بگيرد. زحمات دانشمندان هسته ای ايران در صورتی بر باد میرود که خارجيان در برابر دريافت اورانیوم از ايران به ايران اورانيوم ندهند و از هر گونه تحقیقات هسته ای دانشمندان ايرانی جلوگيری کنند. صادر کنندگان قطعنامه هرگز خواهان چنين چيزی نبوده اند.


10. مير حسين موسوی در محکومیت قطعنامه 1929 می نویسد: "ما در شرایطی محکوم می شویم که به سادگی از جنایات اسرائیل در سرزمینهای اشغال شده فلسطین و بمبهای هسته ای آن غمض عین می شود و حق استفاده صلح آمیز از تکنولوژی هسته ای از ما دریغ می گردد." اين گفته از چند جهت قابل تأمل است: نخست این که بحران خطرناکی را که باید با درایت، خويشتن داری و در نظر گرفتن منافع ملی ایران حل شود با مسئله فلسطین که برای اکثر ایرانیان موضوعی احساسی است پیوند می دهد و راه را برای تصویب گزينه های احساسی و چه بسا زیان بار در رفراندم هموار می کند. دوم اين که "حق استفاده صلح آمیز از تکنولوژی هسته ای" وجه مشترکی با "جنایات در سرزمینهای اشغال شده فلسطین" ندارد که بتوانیم آنها را با هم مقایسه کنیم. مطرح کردن بمبها ی هسته ای اسرائيل هم فقط می تواند احساسات ضد اسرائیلی ایرانیان را تحریک و مواضع آنها را در موضوع پرونده هسته ای سخت تر و گره پرونده هسته ای را کورتر کند.
احمدی نژاد هم سالها از اين ادبيات استفاده کرده و مشکلی را حل نکرده است. اما در مورد اين ادعا که "حق استفاده صلح آمیز از تکنولوژی هسته ای از ما دریغ می گردد" بايد توجه داشت که صادرکنندگان قطع نامه و آژانس بين المللی انژی اتمی همواره بر حق ايران برای انجام تحقيقات هسته ای صلح آميز و استفاده صلح آمیز از تکنولوژی هسته ای تاکيد کرده اند. در ضمن، دليل چشم پوشی صادرکنندگان قطعنامه بر "جنایات اسرائیل در سرزمینهای اشغال شده فلسطین و بمبهای هسته ای آن" هم کاملاً روشن است. صادر کنندگان قطعنامه "جنايات" و "بمبهای هسته ای" اسرائيل را تهديدی عليه امنيت خود نمی دانند و در نتيجه انگيزه ای برای صدور قطع نامه عليه اسرائيل ندارند اما چون نسبت به اهداف برنامه هسته ای جمهوری اسلامی ايران مشکوکند و اين برنامه را تهديدی عليه منافع خود می بينند عليه ايران قطعنامه صادر می کنند.
در ضمن، "ظالمانه" خواندن قطعنامه و انتقاد از شورای امنيت به خاطر آن که ايران را هدف تحريم قرار می دهد اما جنايات اسرائيل را ناديده می گيرد کمکی به حل بحران نمی کند اما به توهمات ايرانيان در باره توطئه های به اصطلاح "استکبار جهانی" عليه ايران دامن می زند، به نظام ولايت فقيه که با سياست های نابخردانه اش ايران را در چنين موقعيت خطرناکی قرار داده است امکان مظلوم نمائی می دهد و کار اطلاع رسانی صادقانه را دشوار می کند.

11. مير حسين موسوی ضمن محکوم کردن قطعنامه 1929 به درستی از لزوم توجه به "تأثير سياست های ما جراجويانه و مغشوش" در ايجاد بحران هسته ای سخن می گويد. "اطلاع رسانی صادقانه به ملت" ایران حکم می کند که ماجراجويی های جمهوری اسلامی در سی سال گذشته که بسياری از کشورها را علیه ايران شورانده است افشا شود. بی انصافی است اگر تنها احمدی نژاد را مقصر بدانیم. سیاست خارجی جمهوری اسلامی همواره ماجراجويانه و مغشوش بوده است گرچه احمدی نژاد با انکار هالوکاست، سخنان نابخردانه علیه اسرائیل و پنهان نگه داشتن فعاليت های هسته ای ايران بر نگرانی های اسرائيل و متحدانش افزوده و تنور مخالفان برنامه های هسته ای ایران را داغ تر کرده است. اکنون دولت کودتا در مهلکه عجیبی گرفتار شده است. اگر با صادرکنندگان قطعنامه کنار بیاید از سوی بسياری از مخالفان و حتی بخشی از هوادارانش به باج دهی به بیگانگان متهم می شود و اگر کنار نيايد با تحریم های روز افزون و چه بسا حمله نظامی رو به رو خواهد شد.

بحران هسته ای ايران ريشه در سياست خارجی نابخردانه جمهوری اسلامی دارد. شرایط حساس کنونی ايجاب می کند که اين سياست بی هيچ ملاحظه ای نقد و برای تغيير آن تلاش شود.

1. http://www.kaleme.com/1388/08/06/klm-1667