وبلاگ سهيل روحانی

۱۳۹۰ آذر ۶, یکشنبه


تعارض راهبرد پرهيز مطلق از خشونت با اعتقادات مذهبی

 سهيل روحانی

مير حسين موسوی در تيرماه 1388 در ديدار با جمعی از اساتيد دانشگاه تربيت مدرس گفت: «کل زندگی امام حسین برای ما الگو می باشد. آنچه در جامعه مذهبی ما جا افتاده برگرفته از زیارت عاشوراست، شعار سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم است که یعنی ایستادگی برای اینکه جامعه از ظلم و جور به سمت عدل و راستی برود.» وی همچنين گفت: «این شعار جنبش سبز است که برگرفته از روحیه آزادی خواهی حماسه سازان کربلا و در راس آنان امام حسین و ابالفضل العباس می باشد که در مقابل کژی ها باید ایستاد و برای بازگشت به حق و عدالت تلاش کرد.» (1)

شخصيت های اصلاح طلب پيغمبر اسلام، امام علی و امام حسين را بهترين نمونه های انسانيت می دانند و به پيروی از آنها به خود می بالند. پرسش اين است که چرا در مسئله استفاده از خشونت از آنها پيروی نمی کنند؟

زندگی محمد در دوران 23 ساله پيامبری اش با خونريزی و خشونت توأم بود. پيامبر بارها مسلمانان را برای نبرد با مخالفانش اعزام داشت و خود نيز در بسياری از اين نبردها، که به غزوات معروف اند، شرکت کرد.

از 11 امام شيعه دو تن، يعنی امام علی و پسرش امام حسين، 9 امام ديگر را کاملاً تحت الشعاع قرار داده اند و اين دو امام شهرتشان را در درجه اول مديون اعمال خشونت هستند. 14 قرن است که نام علی خشونت و ذوالفقار معروفش را به ياد مسلمانان و غير مسلمانان می اندازد. علی برای پيروزی اسلام هزاران تن از مخالفان پيامبر را کشته است. به گفته  آيت الله خمينی «مولای ما اميرالمؤمنين سلام الله عليه، مرد نمونهً عالم، آن انسان به تمام معنا، ... در عبادت آنطور بود، در برابر مستكبرين و كسانی كه توطئه می كردند شمشير را می كشيد و هفتصد نفر را در يك روز چنانكه نقل می كنند از يهود بنی قريظه كه نظير اسرائيليها بودند و شايد اينها از نسل انها باشند، از دم شمشير می گذراند.» (سخنرانی آيت الله خمينی در 27 مرداد 1358)

امام حسين 54 سال داشت که واقعه کربلا رخ داد. روضه خوانها و مداحان اهل بيت در باره زندگی امام حسين تا پيش از واقعه کربلا چيزمهمی نمی دانند يا اگر هم می دانند آن را قابل عرضه کردن نمی بينند. اما واقعه کربلا، يعنی توسل امام حسين به خشونت برای دست يابی به خلافت، را بزرگترين حماسه تاريخ بشر می دانند و به امام حسين به خاطر شرکت در اين واقعه افتخار می کنند. ده روز توأم با خشونت تمام زندگی 54 ساله امام حسين را تحت الشعاع قرار داده است.

امام دوازدهم هم  که جندی و اهل خشونت است و قرار است که از کشته پشته بسازد و جوی خون به راه بياندازد.

منظور از ذکر موارد فوق توجيه خشونت های اعمال شده توسط حضرت محمد و امام علی و امام حسين نيست. اما از آنجا که اين سه تن الگوی رفتاری برای شخصيت های متدين اصلاح طلب هستند به جا است بپرسيم که نظر اين شخصيت ها، که خشونت عليه ولی فقيه را محکوم می کنند، نسبت به خشونت های غير قابل انکار پيامبر و امام علی و امام حسين چيست و آيا حاضرند که استفاده از خشونت توسط پيامبر و اين دو امام را هم محکوم کنند؟

اگر پاسخ اين است که محمد و علی و حسين در شرايط ديگری قرار داشتند و استفاده از خشونت در آن شرايط جايز بود پس بايد روشن کنند که خشونت در چه شرايطی جايز است چون تا آنجا که از اعلاميه ها و بيانيه ها و سخنان رهبران اصلاح طلب بر می آيد آنها به کلی با اعمال خشونت مخالفند.

شيعيان معتقدند که امام حسين برای پايان دادن به خلافت خليفه ظالمی که از مسير درست اسلامی خارج شده و دين اسلام را به خطر انداخته بود دست به شمشير برده است. سئوال اين است که اگر امام حسين استفاده از خشونت عليه خليفه ظالم را مجاز دانسته است چرا اصلاح طلبانی که به پيروی از امام حسين افتخار می کنند استفاده از خشونت عليه خامنه ای را مجاز نمی دانند؟
در فرهنگ شيعه يزيد نماد تمام پليدی ها و زشتی ها است. هنگامی که سخن از بی رحمی و شقاوت به ميان می آيد بی اختيار به ياد يزيد می افتيم. بنابراين شايد کسانی مقايسه کردن خامنه ای با يزيد را قياس مع الفارق ببينند و آن را نپسندند و جفا در حق خامنه ای بدانند و بگويند که يزيد مظهر تبهکاری و جنايت و خباثت بود و دين اسلام را به خطر انداخته بود و بنا بر اين خشونت عليه او لازم و قابل توجيه بود اما خامنه ای، به رغم تمام بدی هايش، به پای يزيد نمی رسد که خشونت عليه او لازم باشد. آيا واقعاً اين طور است؟

يزيد زمانی که در سال 680 هجری به جای پدرش معاويه بر تخت خلافت نشست تنها 35 سال داشت. از زمان به قدرت رسيدن يزيد تا قيام امام حسين فقط چند روز فاصله بود. يزيد در اين مدت کوتاه فرصتی نداشت که دين جد امام حسين را به خطر اندازد و يا مرتکب چنان جنايات شنيعی عليه اسلام و مسلمين شود که سرنگونی اش حتی با توسل به خشونت مجاز باشد. يزيد فقط سه سال خلافت کرد و در سن 38 سالگی مرد. جناياتی هم که از قبيل حمله به مدينه و کشتن گروهی از ساکنان اين شهر به او نسبت می دهند همه در پی واقعه کربلا رخ داده و ربطی به عملکرد او پيش از اين واقعه ندارد.

وقايع نگارانی که قرنها پيش در باره يزيد نوشته اند گناهان او را بازی با سگ و ميمون، خوردن مشروب و گوش دادن به موسيقی ذکر کرده اند. اگر واقعاً گناهان يزيد در اين حد بوده که بايد در برابرش سر تعظيم فرود آورد. سگها در جهان اسلام نجس محسوب شده و همواره قربانی تعصبات کور و جاهلانه بوده اند. در قرن بيست و يکم، در جمهوری اسلامی، امامان جمعه عليه سگها سخنرانی می کنند و نمايندگان مجلس در پی وضع قوانين برای ممنوع کردن نگهداری سگها و گرداندن آنها در خيابانها و پارکها هستند. حال اگر يزيد در 14 قرن پيش به سگ و ميمون مهربانی می کرده آيا نبايد او را به خاطر حمايتش از حيوانات ستود؟ ايکاش دولتمردان سگ ستيز جمهوری اسلامی هم به پيروی از يزيد دست از اذيت و آزار سگها بر می داشتند.

لذت بردن از موسيقی هم امری طبيعی و فطری است و زيانی به کسی نمی زند. اگر يزيد بن معاويه، بنا بر فطرت انسانی اش، و بر خلاف دستورات اسلامی، به موسيقی گوش میداده است آيا نبايد از او به خاطر ناديده گرفتن دستوری که هيچ توجيه علمی ندارد ستايش کرد؟ مسلماً دولتمردان موسيقی ستيز جمهوری اسلامی ايران در اين مورد هم می توانند از يزيد چيز ها ياد بگيرند.

سئوال اين است که اگر استفاده از خشونت عليه يزيدی که گناهانش در حد سگ بازی و ميمون بازی و لذت بردن از موسيقی و خوردن مشروب است مجاز و اقدامی حماسی است چرا استفاده از خشونت عليه علی خامنه ای و دار و دسته کودتاچی اش که بيش از بيست سال است که مردم را می زنند و مورد تجاوز قرار می دهند و شکنجه می کنند و می کشند مجاز نيست؟

برخی می گويند که گناه بزرگ يزيد اين بود که خلافت را که حق امام حسين بود غصب کرده بود و بنابراين امام حسين حق داشت عليه او از خشونت استفاده کند. ولی خلافت به چه دليل حق امام حسين بود؟ مگر دليلش غير از اين است که امام حسين و هوادارانش، که شمارشان چندان هم زياد نبود وگرنه امام حسين آنطور در صحرای کربلا دست تنها نمی ماند، چنين می پنداشتند؟ اگر اعتقاد امام حسين و ياران معدودش به برحق بودن او توسل امام حسين به خشونت برای کسب خلافت را مجاز و اقدامی حماسی می کند چرا اعتقاد مير حسين و ياران انبوهش به بر حق بودن او نبايد توسل ميرحسين به خشونت برای کسب رياست جمهوری را مجاز و حتی اقدامی حماسی کند؟

اصلاح طلبان متدينی که استفاده از خشونت عليه رژيم ولايت فقيه را در هر شرايطی محکوم می کنند بهتر است که به تعارض ميان اعتقادات سياسی و مذهبی شان هم کمی بينديشند.

 26 نوامبر 2011

 پانویس ها

۱۳۹۰ آبان ۱۳, جمعه

گروگانگيری و جنگ ايران و عراق

 
سهيل روحانی
محسن ميردامادی در مصاحبه ای که به مناسبت سی و دومين سالگرد اشغال سفارت آمريکا با نشريه کلمه انجام داده است می گويد: «این ادعا که اشغال سفارت امریکا باعث شروع جنگ و ترغیب امریکا برای این اقدام شده ادعایی بدون پشتوانه و فاقد شواهد تاریخی است». وی برای اثبات فرضيه خود به سخنان يکی از مقامات دولت آمريکا متوسل می شود و می گويد: «فکر می کنم سخنان اخیر ریچارد مورفی، معاون اسبق سازمان سیا که از سال ۱۹۸۳ سفیر آمریکا در عربستان سعودی بود، در این زمینه به اندازه کافی گویا باشد. وی در مصاحبه با بی بی سی فارسی (در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۳۹۰) در مقابل این سؤال که گفته می شود آمریکا از حمله عراق به ایران اطلاع داشته و برای این کار به عراق چراغ سبز نشان داده است، آن را رد می کند و می گوید «جنگ همه را غافلگیر کرد … این خطر وجود داشت که جنگ به کشورهای منطقه خلیج فارس بکشد و ما نمی خواستیم شاهد [گسترش] چنین تهدیدی به منافعی باشیم که در این کشورها داریم». (1)
توسل به ادعای يک فرد، يعنی يکی از مأموران سيا، برای نفی نقش آمريکا در به راه انداختن جنگ ايران و عراق قانع کننده نيست. اين شخص ممکن است که از حقيقت ماجرا بی اطلاع باشد و يا دروغ بگويد. ادعای اين شخص داير بر اين که حمله عراق به ايران آمريکا را غافلگير کرد هم منطقی به نظر نمی رسد. آمريکا در سال 1980، يعنی زمانی که جنگ ايران و عراق شروع شد، با هواپيماهای شناسايی و ماهواره های جاسوسی مناطق حساس جهان، و به ويژه خليج فارس، را به طور منظم تحت نظر داشت و از تحرکات نظامی کشورهای منطقه مطلع بود. بنابراين، دليلی وجود ندارد که تمرکز ارتش عراق در مرز ايران از چشم آمريکا پنهان مانده باشد؟ از اين گذشته، اسرائيل، عربستان، انگلستان و ديگر متحدان آمريکا هم تحرکات عراق را زير نظر داشتند و آمريکا را در جريان اين تحرکات قرار می دادند.
محسن ميردامادی همچنين می گويد که «با گذشت ۳۰ سال از شروع جنگ هیچ سندی که نشان دهنده نقش امریکا در شروع حمله عراق به ایران باشد ارائه نشده است». محسن ميردامادی نمی گويد که  چه سندی می تواند ايشان را قانع کند. البته اعترافات رئيس جمهور آمريکا می تواند سند خوبی باشد اما تقريباً محال است که جيمی کارتری که جايزه صلح نوبل گرفته است اعتراف کند که صدام حسين را به جنگ با ايران تشويق کرده است. ممکن است که اصلاً سندی تهيه نشده باشد. کارتر ممکن است که شفاهاً به صدام پيام داده باشد که صدام می تواند از هر راه که بخواهد اختلافات مرزی اش را با ايران حل کند. اگر هم سندی در اين مورد تهيه شده باشد بعيد است که تا ده ها سال ديگر از طبقه بندی خارج شود و در اختيار عموم قرار بگيرد.
با اينهمه، شواهدی داير بر نقش آمريکا در تحريک عراق به جنگ وجود دارد. گری سيک، که در زمان گروگان گيری عضو شورای امنيت ملی آمريکا بود، می گويد: «پس از واقعه گروگانگيری در تهران، ديدگاه بسيار غالبی در آمريکا و به ويژه از طرف شخص برژينسکی وجود داشت که ايران را بايد بطور همه جانبه تنبيه کرد. بيانيه های عمومی که او صادر می کرد بر اين مضمون تأکيد داشتند که آمريکا مانعی بر سر تحرکات عراق بر ضد ايران نمی بيند.» (2). سعيد ابوريش، نويسنده فلسطينی، در کتابی که در باره صدام حسين نوشته است، می گويد که صدام در سال 1979 به عمان رفت و با پادشاه اردن و مأموران سازمان سيا در باره حمله به ايران گفتگو کرد. (3).  الگزندر هيگ، وزير خارجه آمريکا در دولت ريگان، در آوريل 1981، يعنی حدود 8 ماه پس از حمله عراق به ايران، به خاور ميانه رفت و با انور سادات رئيس جمهور مصر و ملک فهد پادشاه عربستان سعودی ديدار کرد. در اين ديدار، ملک فهد به هيگ گفت که رهبران عربستان صدام حسين را به حمله به ايران تشويق کرده و به او اطلاع داده بودند که آمريکا هم با حمله عراق به ايران موافق است.هيگ در گزارش محرمانه ای در باره اين ديدار نوشت: «تأييد اين مطلب که کارتر از طريق فهد به ايران برای حمله به عراق چراغ سبز نشان داده بود برای من جالب بود.» (4) اين گفته ها، و نيز شرايط ايران و عراق و خشم و استيصال آمريکا از گروگانگيری ترديدی باقی نمی گذارد که آمريکا در تحريک عراق به حمله به ايران نقش داشته است.
گفتنی است که دانشجويان پيرو خط امام برای آن که اشغال سفارت و گروگانگيری را توجيه کنند آمريکا را مظهر شر و تباهی جلوه می دادند و بی آن که سندی ارائه دهند ادعا می کردند که آمريکا برای نابودی نظام اسلامی حاضر است که به هر جنايتی و از جمله کودتا، مسلح کردن گروه های ضد انقلاب و حمايت از تجزيه طلبان دست بزند. اما همين دانشجويان وقتی که سخن از نقش آمريکا در تحريک عراق به حمله به ايران به ميان می آيد ناگهان يادشان می آيد که نمی توان «شيطان بزرگ» را بدون ارائه «سند» به جنگ افروزی عليه ايران متهم کرد. اين موضوع البته تعجبی ندارد: اگر گروگانگيرها بپذيرند که آمريکا به تلافی کار آنها صدام حسين را به جان ملت ايران انداخته است مسئوليت  مرگ و خانه خرابی صدها هزار تن از هموطنانشان تا اندازه ای بر دوش آنها می افتد. آن گاه گروگانگيرها با اين اين کار غير ممکن رو به رو می شوند که برای مردم ايران توضيح بدهند که چرا چنين هزينه سنگينی روی دست ملت ايران گذاشته اند. بنابراين، بسود گروگانگيرها است که آمريکا را از اتهام تحريک عراق به جنگ برهانند و با اين کار رابطه گروگانگيری با بروز جنگ را از بين ببرند و بر پی آمدهای ويرانگر گروگان گيری سرپوش بگذارند. در ضمن، آمريکا هم که مايل نيست که به جنگ افروزی متهم شود خواهد کوشيد که از افشای اسنادی که ممکن است موجب محکوميت آمريکا بشود خودداری کند. بنابراين، بهترين کار برای  آمريکا و گروگانگيرها اين است که مسئوليت حمله عراق به ايران را صرفاً به گردن صدام حسين بيندازند. گفتنی است که در جريان محاکمه صدام حسين مسئله بسيار مهم حمله عراق به ايران به ميان آورده نشد شايد به اين دليل که آمريکا نمی خواست به صدام فرصت بدهد که در باره نقش آمريکا و متحدانش در جنگ ايران و عراق سخن بگويد.
اگر آمريکا برای حمله به ايران به عراق چراغ سبز نشان نداده بود عراق که مساحتش يک چهارم ايران و جمعيتش يک سوم جمعيت ايران بود جرأت نمی کرد که به ايران حمله کند. اما به فرض محال هم که آمريکا در به راه انداختن جنگ نقشی نداشت و صدام نه به خاطر تحريکات آمريکا بلکه صرفاً به خاطر انزوای ايران به ايران حمله کرد بايد گروگانگيری را به خاطر آن که موجب انزوا و تضعيف ايران شد از عوامل بروز جنگ دانست و آن را محکوم کرد. (5)
 
13 آبان 1390
 
1. محسن میردامادی: اشتباه مهم دانشجویان پیرو خط امام، افشاگری‌های آنها در مورد افراد بود: کلمه Kaleme.com
 
2. کمک های آمريکا به عراق در جنگ ايران و عراق http://fa.wikipedia.org
 
3. Said Aburish, Saddam Hussein: The Politics of Revenge
 
4. Missing U.S.-Iraq History, In These Times http://www.inthesetimes.com/
 
5. برای ديدن تحليلی مفصلتر رجوع کنيد به اصلاح طلبان و معضل گروگان گيری، عصر نو 20 مهر 1390