وبلاگ سهيل روحانی

۱۳۹۱ مرداد ۹, دوشنبه

اگر بشار اسد سقوط کند و بحران هسته ای پایان یابد...

 
سهیل روحانی
30 ژوئیه 2012
اگر بشار اسد سقوط کند و حکومت اسلامی به خواسته های غرب در باره برنامه هسته ای جمهوری اسلامی تن در دهد جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران در چه موقعیتی قرار خواهد گرفت؟ (1)
جمهوری اسلامی در طول حیات سی و چند ساله اش رابطه بسیار دوستانه ای با سوریه داشته و از این کشور به عنوان پایگاهی برای کمک به حماس و حزب الله لبنان استفاده کرده است. درگیرشدن جمهوری اسلامی در مناقشه اعراب و اسرائیل به رویای فلسطینی ها برای ایجاد میهن فلسطینی یاری نرسانده اما میلیاردها دلار از ثروت ملت ایران را بر باد داده و دشمنی اسرائیل و متحدان اش را علیه ایران برانگیخته است.
اما اکنون سوریه به میدان منازعه قدرت های بزرگ و کوچک جهانی تبدیل شده و رژیم بشار اسد در سراشیبی سقوط قرار گرفته است. آمریکا، عربستان سعودی، ترکیه و متحدانشان در یک سوی این منازعه خونین و روسیه، چین، ایران و حزب الله لبنان در سوی دیگر آن قرار دارند. جمهوری اسلامی رژیم بشار اسد را نخستین خاکریز در برابر هجوم غرب به جمهوری اسلامی می داند و با ارسال پول و اسلحه و پاسدار به سوریه برای حفظ حافظ اسد می کوشد. روسیه و چین هم با وتو قطعنامه های شورای امنیت علیه سوریه می کوشند تا راه را بر مداخله نظامی کشورهای خارجی علیه رژیم اسد ببندند.
اگر رژیم اسد سقوط کند، که خواهد کرد، حکومتی که با حمایت غرب جایگزینش می شود، سیاستی همسو با سیاستهای آمریکا در قبال مسائل خاورمیانه در پیش خواهد گرفت. این حکومت، حتی اگر اسلامی باشد، به احتمال بسیار سنی سلفی خواهد بود نه شیعه دوازده امامی و عربستان را متحد طبیعی خود به شمار خواهد آورد نه جمهوری اسلامی. سوری ها مسلماً حمایت جمهوری اسلامی از رژیم بشار اسد و شرکت عوامل این رژیم در کشتار مردم سوریه را به سادگی فراموش نخواهند کرد و رغبتی برای حفظ نفوذ ایران در سوریه نخواهند داشت. در نتیجه، جمهوری اسلامی دیگر نمی تواند از سوریه به عنوان پایگاهی برای مداخله در لبنان و فلسطین استفاده کند. سقوط رژیم بشار اسد، که منجر به در هم شکستن محور تهران - دمشق می شود، هم به نفع مردم ایران و هم توفیقی اجباری برای جمهوری اسلامی است. با سقوط اسد، جمهوری اسلامی از امکان ماجراجویی و بر باد دادن ثروت ملت ایران در لبنان و فلسطین تا اندازه زیادی محروم می شود و این به سود ملت ایران است. در ضمن، از آنجا که رژیم اسلامی پس از سقوط اسد قادر به دخالت موثر در مناقشه اعراب و اسرائیل نخواهد بود یکی از دلایل مهم دشمنی آمریکا و اسرائیل با رژیم اسلامی از میان خواهد رفت و این می تواند از خصومت غرب نسبت به رژیم اسلامی بکاهد. از آنجا که این تحول برخلاف خواست رژیم اسلامی رخ خواهد داد می توان آن را توفیقی اجباری برای رژیم به حساب آورد.
ادامه مناقشه هسته ای به زیان حکومت اسلامی است. هر چه این مناقشه بیشتر طول بکشد وضع اقتصادی ایران به دلیل تحریم ها وخیم تر می شود و نارضایتی مردم افزایش می یابد. در ضمن، رژیم هم به دلیل کاهش درآمد نفت ضعیف تر می شود. این عوامل می توانند جنبش اعتراضی مردم را در قبال رژیم اسلامی در موقعیت بهتری قرار بدهند. اما اگر رژیم اسلامی با غرب در مورد برنامه هسته ای اش به تفاهم برسد، اقدامات خصمانه غرب علیه ایران، از قبیل تحریم های اقتصادی، حملات سایبری و خرابکاری های صنعتی پایان و یا کاهش می یابد. این موضوع از فشار اقتصادی بر مردم می کاهد و از این جهت به سود مردم ایران است اگر چه در کوتاه مدت بر امکانات حکومت اسلامی برای مقابله با جنبش اعتراضی مردم ایران می افزاید.
اگر دست ایران از مداخلات گسترده در فلسطین و لبنان کوتاه شود و مسئله هسته ای هم مطابق میل آمریکا و متحدانش حل شود تحریم ها از میان می روند و یا کاهش می یابند. آن گاه، جمهوری اسلامی می تواند با افزایش فروش نفت بر درآمدهایش بیفزاید و با تأمین بخشی از نیازهای معیشتی مردم از نارضایتی آنها بکاهد. در ضمن، توانائی رژیم برای بذل و بخشش به هوادارانش هم افزایش می یابد. رژیم، با اتکا بر درآمد نفت، می تواند با دادن امتیازات مالی کسان بیشتری را در ولایت ذوب و حتی بخشی از اصلاح طلبان را به حامیان رژیم و یا به مخالفانی منفعل تبدیل کند.
در ضمن، توانائی رژیم اسلامی برای سرکوب هواداران دموکراسی افزایش می یابد. در نتیجه، دستگیری فعالان سیاسی و اخراج دانشجویان دگر اندیش از دانشگاهها گسترش می یابد، حجاب اجباری با سبعیت بیشتری بر زنها تحمیل می شود، جدا سازی جنسیتی سرعت بیشتری می گیرد و مجلس دست نشانده قوانین بیشتری علیه زن ها تصویب می کند. حکومت اسلامی ممکن است به دلیل اعتماد به نفسی که در پی لغو تحریمها به دست می آورد به حریم خصوصی مردم بیشتر تجاوز کند، خرافات را گسترش دهد و به اسم دین زخمهای بیشتری بر پیکر مجروح ملت ایران بزند. این عوامل، شمار بیشتری از دینداران را به ضرورت جدایی دین از حکومت واقف خواهد کرد و تنور گفتمان های گفتاری و نوشتاری ایرانیانی را که تباهکاری های رژیم را ناشی از خصیصه اسلامی اش می دانند با دینداران نواندیشی که حساب اسلام را از عملکرد رژیم ولی فقیه جدا می کنند داغ تر خواهد کرد.
در پی حل مناقشه هسته ای، حمایت جهانی از جنبش اعتراضی مردم ایران کاهش خواهد یافت. مهم ترین دلیل خصومت آمریکا و متحدانش با ایران سیاست خارجی و برنامه هسته ای رژیم اسلامی است. اگر این دو مشکل از میان برداشته شود آمریکا و متحدانش انگیزه کمتری برای حمایت از مخالفان این رژیم خواهند داشت. این  موضوع می تواند به کاهش کمکهای مالی دولتهای غربی به رسانه های برونمرزی مخالف رژیم اسلامی و سازمان های مدافع حقوق بشر بشود و حتی به کاهش بودجه برنامه های فارسی بنگاههای سخن پراکنی دولتی از قبیل بی بی سی و صدای آمریکا بیانجامد. صدای آمریکا و به ویژه بی بی سی در طول حیات جمهوری اسلامی نقش مهمی در آگاهی بخشی به ایرانیان ایفا کرده اند. از آنجا که رادیو و تلویزیون دولتی ایران به دلیل سانسور شدید، بی کفایتی مسئولان، برنامه های خسته کننده و کم محتوا و عدم ارائه ی گفتمان های آزاد در چشم میلیونها ایرانی بی اعتبار شده اند صدای آمریکا و به ويژه بی بی سی به مهمترین منبع اطلاع رسانی در  باره مخالفان رژیم اسلامی تبدیل شده اند. اما اگر جهان غرب مشکلاتش را با حکومت اسلامی حل کند ممکن است بودجه و در نتیجه ساعات برنامه های این رسانه ها هم کاهش یابد و این البته به سود جنبش اعتراضی مردم ایران نخواهد بود.
میزان موفقیت رژیم اسلامی در سرکوب آزادیخواهان البته تا اندازه ای بستگی به عملکرد مخالفان رژیم دارد. متاسفانه حبس خانگی آقایان موسوی و کروبی و زندانی کردن کثیری از فعالان اصلاح طلبان جنبش سبز را از رهبران مورد اعتماد مردم محروم کرده است. در ضمن، مخالفان رژیم اسلامی در مورد برنامه، استراتژی و تاکتیکهای مبارزه با رژیم به تفاهم نرسیده اند و رهبرانی که حرکات اعتراضی مردم را در غیاب دو رهبر اصلی جنبش سبز هدایت کنند پدید نیاورده اند. بنابراین، حکومت اسلامی به احتمال زیاد در کوتاه مدت با چالش مهمی رو به رو نخواهد شد.
مشکل دیگری که باید در نظر گرفت زیرکی رژیم اسلامی در مقابله با جنبش اعتراضی است. این رژیم گرچه در عرصه های اقتصادی، اجتماعی و سیاست خارجی عملکرد سفیهانه ای داشته که نتیجه اش انزوای ایران در جهان، گرانی سر سام آور، بیکاری، فحشا، افسردگی جوانان و بسیاری مصائب دیگر بوده است در سرکوب جنبش اعتراضی مردم ایران با هوشیاری عمل کرده است. رژیم در پی انتخابات ریاست جمهوری در خرداد 1388با جنبشی عظیم رو به رو شد که از حمایت اکثر ایرانیان برخوردار بود، توسط کادر با تجربه ای از دولتمردان اصلاح طلب هدایت می شد و حتی در تمام ارگانهای سرکوبگر رژیم هواداران بسیاری داشت. اما حکومت اسلامی با مهارت و صبر و حوصله و توسل به تمهیدات گوناگون این نهضت عظیم را زمین گیر کرد. رژیم در جریان تظاهرات خیابانی شمار نسبتاً کمی از معترضان را کشت تا آنها را مرعوب کند و از شرکت در تظاهرات باز دارد اما کنترل اعصابش را از دست نداد و حتی زمانی که با تظاهرات میلیونی مردم تهران رو به رو شد کشتار وسیعی به راه نیانداخت. رژیم گروهی از اصلاح طلبان پرتجربه را به زندان انداخت اما آنها را اعدام نکرد و حتی گاهی به برخی از آنها چند روزی مرخصی داد. رژیم اسلامی فعالان اصلاح طلب را با چهره هایی در هم شکسته که هنوز آثار شکنجه بر آنها هویدا بود در دادگاههای استالینی به نمایش گذاشت اما این نمایش تهوع آور را زیاد کِش نداد و پس از چند جلسه آن را تعطیل کرد. خانه آیت الله صانعی را غارت و فعالیتش را محدود کرد اما او را به زندان نیانداخت. مهدی خزعلی و محمد نوری زاد را دستگیر و زندانی کرد اما سرانجام این دو رزمنده شجاع را آزاد کرد و حتی مصاحبه های گزنده و بی پروای خزعلی و نامه های انتقاد آمیز نوری زاد به رهبر را باخشم و اکراه تحمل کرد. روشن است که رژیم در برابر معترضان از سیاست چماق و هویج استفاده می کند؛ چماقی سنگین و کوه پیکر و هویجی بسیار کوچک و لاغر.
این سیاست رژیم به سیاستهای خشن تر و بی رحمانه تر برتری دارد زیرا جانهای کمتری را تباه و خانواد های کمتری را متلاشی می کند اما در عین حال موجب تشتت و سردرگمی در میان مخالفان و منتقدان رژیم می شود. اگر رژیم اسلامی باخشونت بیشتری عمل کرده و تمام روزنه های اعتراض را بسته بود در آن صورت شمار بیشتری از مردم از حکومت رویگردان می شدند و شمار بسیار بیشتری از معترضان به این باور می رسیدند که رژیم ولایت فقیه اصلاح ناپذیر است و فقط زبان زور را می فهمد و باید آن را از هر راه که شده، حتی به شیوه های قهر آمیز و با کمک نظامی خارجیان، سرنگون کرد. این که برخی از شخصیت های اصلاح طلب هنوز هم به انجام اصلاحات در چارچوب رژیم ولایت فقیه دل بسته اند شاید تا اندازه ای ناشی از همین سیاست چماق و هویج رژیم باشد.
اکنون نشانه ای از واقع بینی در رفتار جمهوری اسلامی در مورد بحران هسته ای دیده نمی شود و ملت ایران با خطر حمله نظامی خارجی رو به رو است. واقع بینی حکم می کند که جمهوری اسلامی با ائتلاف ضد برنامه هسته ای سازش کند چرا که  رویارویی با این ائتلاف قدرتمند نشانه بی بصیرتی و بی اعتنایی به زندگی و سرنوشت 75 میلیون ایرانی و نسلهای آینده ایران است. رهبران جمهوری اسلامی مسلماً به خاطر سیاستهای نابخردانه ای که ملت ایران را به چنین باتلاق خطرناکی کشانده است سزاوار سرزنش اند اما در شرایط خطرناک کنونی هیچ انسان عاقل و منصفی آنها را به خاطر تسلیم شدن در برابر ائتلافی از مقتدرترین کشورهای عالم و از میان بردن خطر جنگ سرزنش نخواهد کرد. اما متاسفانه در گفتار و کردار رهبران رژیم اسلامی نشانه ای از واقع بینی به چشم نمی خورد. علی خامنه ای در تازه ترین سخنانش بر ادامه خط مشی هسته ای رژیم تأکید کرده و حرفهای دیگری هم که ناشی از عوام فریبی و نا آگاهی ایشان از بدیهی ترین حقایق جهان است بر زبان رانده است (2). ظاهراً تجربه هزاران ساله نظام های خودکامه فردی دارد در ایران تکرار می شود: دیکتاتور به دلسوزانی که خواهان سربلندی ملت هستند میدان نمی دهد و آنها را از در می راند و در عوض خود را با چاپلوسانی کم مایه و فرصت طلب محاصره می کند که حقایق را از او پنهان می کنند، به خود بزرگ بینی اش دامن می زنند، تصمیمات ویرانگرش را به مثابه رهنمودهایی پیامبرگونه جلوه می دهند و به اجرا در می آورند و بدینسان آتشی روشن می کنند که شعله هایش هزاران انسان بی گناه را به نابودی می کشاند. کافی است که به رفتار دیکتاتور پیشین عراق که شباهت بسیاری به رفتار فرمانروای خودکامه ایران دارد نگاه کنیم. در اوت 1990 صدام حسین به کویت حمله و این کشور را تصرف کرد. در پی این تجاوز، ائتلافی از مقتدرترین کشورهای جهان، به رهبری آمریکا، علیه عراق پدید آمد. شورای امنیت سازمان ملل، با صدور قطعنامه 678، به آمریکا و متحدانش اجازه داد که اگر عراق تا 15 ژانویه 1991 از کویت خارج نشود عراق را با استفاده از زور از کویت بیرون کنند. روشن بود که عراق که در جنگ هشت ساله با ایران کار مهمی از پیش نبرده بود علیه آمریکای ابر قدرت و متحدانش هم کاری از پیش نخواهد برد. این را همه می فهمیدند بجز دیکتاتور عراق و چاپلوسانی که او را احاطه کرده بودند. صدام به قطعنامه شورای امنیت اعتنایی نکرد، کار به جنگ کشید و ده ها هزار عراقی بهای تکبر و حماقت دیکتاتور را با جان خود دادند. آیا خامنه ای هم همچون صدام عمل خواهد کرد و خود را به سرنوشت صدام و ایران را به سرنوشت عراق دچار خواهد کرد؟ 
آنچه گفته شد شرح اوضاعی است که ممکن است در پی سقوط بشار اسد و سازش حکومت اسلامی با غرب پدید آید. اما اگر کار به جنگ بکشد و یا معلوم شود که رژیم اسلامی به سلاح هسته ای دست یافته است در آنصورت سیر حوادث به گونه دیگری خواهد بود. اکنون معلوم نیست که رژیم اسلامی از دو گزینه همکاری یا برخورد نظامی با غرب کدام را انتخاب خواهد کرد. اما یک چیز مسلم است و آن این که برای مردم ایران و جنبش دموکراسی خواهی روزهای سخت و سرنوشت سازی در پیش است.
  
(1). ظاهراً حکومت اسلامی نه اسد را در سراشیبی سقوط می بیند و نه خیال سازش بر سر مسئله هسته ای دارد. خامنه ای در روز سه شنبه، سوم مرداد، گفته است که «آنها [کشورهای مخالف برنامه هسته ای] به صراحت می گويند بايد با تشديد فشارها و تحريم ها، مسئولان ايران را وادار کرد که در محاسبات خود تجديد نظر کنند اما ملاحظه واقعيات باعث می شود که ما نه تنها در محاسبات خود تجديد نظر نکنيم بلکه با اطمينان بيشتر به راه مورد نظر ملت ادامه دهيم.» رادیو فردا، 25 ژوئیه 2012 علی اکبر صالحی وزیر خارجه ایران هم گفته است که سوریه «این شرایط را پشت سر می گذارد."
 
(2). خامنه ای گفته است: «مشکلات ما همانند مشکلات گروه کوهنوری است که در حال حرکت به سمت قله، دچار مشکلاتی می شود، اما حرکتش همچنان ادامه دارد، در حالی که مشکلات اقتصادی غرب همانند اتوبوسی است که زیر بهمن مانده است.» بی بی سی، 25 ژوئیه 2012


۱۳۹۱ تیر ۲۲, پنجشنبه

همه پرسی هسته ای


 

سهیل روحانی

عبدالله نوری، وزیر کشور ایران در دولت خاتمی، در دیدار با گروهی از فعالان دانشجویی گفته است که  «آسیب ها، زیان ها و فشارهایی که به بهانه پرونده هسته ای به ایران وارد می شود از حد گذشته است و حکومت باید برای خروج از این بن بست به یک تصمیم منطقی و مدبرانه که حافظ منافع کلی کشور باشد، برسد». به گفته او: «همچنان که امیر مومنان به مالک اشتر توصیه کرده اند، تصمیم گیری باید بر مبنای رضایت عمومی باشد. در قانون اساسی نیز برگزاری رفراندوم به عنوان راه کاری برای موضوعات مهم و سرنوشت ساز پیش بینی شده است. مناسب است که ابتدا کارشناسان مختلف، بدون گزینش های جناحی و سیاسی با مردم در خصوص نقاط مثبت و منفی ادامه چالش هسته ای با غرب و امتیازها و محدودیت هایی که ادامه آن در پیش خواهد داشت صحبت کنند و مردم در باره چگونگی تصمیم در مورد مناقشه موجود میان ایران و غرب نظر نهایی را اعلام نمایند». (1)

ظاهراً عبدالله نوری بر این باور است که اگر «کارشناسان» چند روزی آزادانه در باره برنامه هسته ای و پی آمدهای آن برای مردم صحبت کنند ایرانیان با شرکت در یک همه پرسی علیه برنامه هسته ای رژیم اسلامی رأی خواهند داد و گره معضل هسته ای را خواهند گشود. اما آیا کار به همین سادگی است؟

مهمترين پيش شرط يک همه پرسی سالم انتخابات آزاد است. در شرايط کنونی هيچ تضمينی نيست که همه پرسی هسته ای بدون تقلب برگزار شود و نظرات ملت ايران را منعکس کند. از این گذشته، همه پرسی زمانی ارزش دارد که مردم با آگاهی کافی نسبت به موضوعاتی که به رأی گذاشته شده است در آن شرکت کنند. عبدالله نوری به این موضوع واقف است و به درستی می گوید که ابتدا باید «کارشناسان مختلف، بدون گزینش‌های جناحی و سیاسی»  با مردم در باره چالش هسته ای صحبت کنند. اما آیا حکومت اسلامی اجازه چنین کاری را خواهد داد؟ واقعیت این است که معضل هسته ای را نمی توان در خلأ، یعنی بدون بررسی ماهیت رژیم و سیاست های خارجی و داخلی آن در 33 سال گذشته، برای مردمی که قرار است در همه پرسی شرکت کنند توضیح داد. بررسی همه جانبه عملکرد رژیم اسلامی نيازمند فضای باز سياسی است. اما چون فضای باز سياسی موجب افشاگری های گسترده در باره نظام ولايت فقيه می شود و پايه های آن را سست تر می کند بسيار بعيد است که دستگاه حاکمه چنين فضايی را ايجاد کند.

عبد الله نوری هم باید این ها را بداند. بنابراین، این پیشنهاد ممکن است تا اندازه ای برای این ارائه شده باشد که نشان دهد که اصلا ح طلبا ن به رغم تحمل سرکوبهای حکومتی در حیات سیاسی حضور و برای مشکلات کشور راه حل هایی دارند. این پیشنهاد همچنین می تواند به مثابه حس نیت اصلاح طلبانی تلقی شود که می خواهند به حاکمیت امکان دهند که با سرافکندگی کمتری به درخواست های غرب تمکین کند تا تحریمها پایان یابد و از حمله نظامی احتمالی به ایران و تلفات سنگین جانی و مالی ناشی از آن جلوگیری شود.

اگر حکومت اسلامی به همه پرسی تن در دهد اصلاح طلبان می خواهند چه گزینه ای را در برابر مردم قرار بدهند؟ معلوم نیست که اصلاح طلبان موضع واحدی در باره برنامه هسته ای حکومت اسلامی داشته باشند اما به فرض که خواهان تسلیم شدن در برابر خواسته های غرب باشند - و این چیزی است که از صحبت های عبدالله نوری استنباط می شود- موضع خود را چگونه می خواهند برای مردم ایران توجیه کنند؟ یکی از مهمترین پرسش ها مردم ایران این است که چرا در حالی که اسرائیل و پاکستان سلاح هسته ای دارند غرب و متحدانش نمی خواهند که ایران حتی اورانیوم 20 درصد غنی شده داشته باشد؟ اصلاح طلبان می خواهند چه جوابی به این سئوال بدهند؟

بحران هسته ای ايران ريشه در سیاست های ماجراجویانه جمهوری اسلامی دارد که موجب بدبینی بسیاری از کشورها نسبت به این رژیم شده است. کافی است به دو مورد یعنی تجاوز به سفارت آمریکا و اسرائیل ستیزی کور اشاره کنیم. تجاوز به سفارت امريکا و گروگان گرفتن کارمندان آن در سال 1358 دولت و مردم آمریکا را علیه ایران برانگیخت و ایران را با حمله نظامی عراق و تحریم های گوناگون رو به رو کرد. جمهوری اسلامی از آن زمان سیاست ضد آمریکایی بی حاصلی دنبال کرده است که جز زیان برای ملت ایران ثمری نداشته است.

ماجراجویی دیگر جمهوری اسلامی اسرائيل ستيزی کور است. بیش از 30 سال است که مؤمنان، به تحريک رژيم اسلامی، در نمازهای جمعه در سراسر ايران فریاد مرگ بر اسرائیل سر می دهند و پرچم این کشور را آتش می زنند و لگد مال می کنند. جمهوری اسلامی جنگ با عراق را تحت شعار «راه قدس از کربلا میگذرد»  ادامه ميداد و توجيه ميکرد. احمدی نژاد با انکار هالوکاست و سخنرانی های عوامفريبانه اش عليه اسرائيل آتش بيار معرکه شده است. عملکرد جمهوری اسلامی اسرائيل را نسبت به امنيت خود بيمناک کرده و بر آن داشته است که ائتلافی از مقتدرترين کشورهای جهان عليه ايران تشکيل دهد.

اگر قرار باشد که مردم ایران آگاهانه در همه پرسی شرکت کنند باید سیاست های جمهوری اسلامی در سی و چند سال اخیر نقد شود. اما آیا اصلاح طلبان ظرفیت چنین کاری را دارند؟ به عنوان مثال، نقد و محکوم کردن گروگانگیری می تواند گامی بزرگ در راستای آگاهی بخشی به ایرانیان باشد و آنها را با یکی از دلایل خصومت آمریکا نسبت به ایران آگاه کند اما متاسفانه اصلاح طلبان هنوز هم از تجاوز به سفارت آمریکا دفاع می کنند. مثلاً، محسن ميردامادی، از رهبران اصلاح طلب، که در زمان حمله به سفارت امريکا و گروگان گيری از رهبران دانشجویان پيرو خط امام بود، در روز 12 آبان 1388، در آستانه سی امين سالگرد تجاوز به سفارت امريکا، با ارسال بیانیه ای از زندان اوین گفت: «روز سیزده آبان 1358 یکی از سر فصل های مهم تاریخ سیاسی ایران است. به تعبیر امام خمینی(ره) آن رویداد سر آغاز انقلاب دوم در کشور ماست.» (2) ميرحسين موسوی هم در ۱۹ مهر 1388، چهار ماه پس از انتخابات رياست جمهوری، از اشغال سفارت امريکا به عنوان «حماسه» ياد کرد. (3)

در مورد اسرائیل هم تحول مثبتی در دیدگاههای اصلاح طلبان دیده نمی شود. مهدی کروبی در ديدار با میر حسین موسوی در روز 19 مهر 1388 گفت: «اولا من باید تاکید کنم که نگاه ما به رژیم صهیونیستی تغییر نکرده است. فلسطین همچنان مسأله ماست و روز قدس نیز روز حمایت از مردم مظلوم فلسطینی و تبری از رژیم صهیونیستی است.»

اصلاح طلبان با این طرز تفکر و ادبیات ضد امریکایی و اسرائیلی، که نتیجه اش تحریک بیشتر مردم به اتخاذ موضع سرسختانه در برابر قدرت های مخالف برنامه هسته ای ایران است، چگونه می خواهند مردم را قانع کنند که در همه پرسی به گزینه ای رأی بدهند که در واقع گزینه آمریکا و اسرائیل است؟

اما به فرض هم که کارشناسان مختلف چند روز، یا چند هفته، در مناظرات تلویزیونی شرکت و با آزادی کامل در باره برنامه هسته ای گفتگو کنند این کار لزوماً به معنای آن نیست که اکثر مردم پس از شنیدن صدای موافقان و مخالفان با برنامه هسته ای رژیم مخالفت کنند. از آنجا که اسرائیل تعزیه گردان اصلی ائتلاف ضد برنامه هسته ای ایران است موافقان برنامه هسته ای می توانند مسئله هسته ای بودن اسرائيل و اشغال سرزمینهای اسلامی به دست اين کشور را مطرح کنند و با سوء استفاده از احساسات ضد اسرائیلی ایرانیان چنان آنها را بشورانند که از گزینه رویارویی با غرب، به رغم هزینه های سنگین آن، حمایت کنند. گفتنی است که پیوند دادن برنامه هسته ای ایران با مسئله بمب های هسته ای اسرائیل و مسئله فلسطین به اصول گرایان محدود نمی شود. به عنوان مثال، مير حسين موسوی در سال 1389 در محکومیت قطعنامه 1929 نوشت: «ما در شرایطی محکوم می شویم که به سادگی از جنایات اسرائیل در سرزمینهای اشغال شده فلسطین و بمبهای هسته ای آن غمض عین می شود و حق استفاده صلح آمیز از تکنولوژی هسته ای از ما دریغ می گردد.» بنابراین، حتی اگر همه پرسی به درستی و بدون تقلب برگزار شود، نتیجه آن ممکن است حمایت از برنامه هسته ای جمهوری اسلامی باشد. در آن صورت، رژیم ولی فقیه بهانه نیرومند تری برای ادامه مخالفت با غرب خواهد یافت. ایرانیانی هم که با این برنامه مخالفت کنند به مخالفت با اراده مردم، که در یک همه پرسی آزاد تجلی یافته است، متهم خواهند شد.

یکی از معایب همه پرسی این است که اگر ايرانيان در آن از سیاست هسته ای رژیم حمایت کنند آنگاه در چشم جهانيان در ماجراجويی های حکومت اسلامی شريک به حساب می آيند. در نتيجه، دست طرفداران تحريم های سنگين ترو فلج کنند تر علیه مردم ایران بازتر خواهد شد. در ضمن، اگر کار به درگیری نظامی کشيد کشور های مهاجم بهتر می توانند افکار عمومی جهانيان را برای بمباران گسترده ايران جلب و وارد کردن تلفات سنگين به غير نظاميان را توجيه کنند.

این امکان هم وجود دارد که رژیم اسلامی به این نتیجه برسد که چاره ای جز تسلیم در برابر غرب ندارد  اما برای حفظ آبرو بخواهد این طور وانمود کند که به دلیل این که مردم در یک همه پرسی با برنامه هسته ای اش مخالفت کرده اند به این کار تن در داده است. اما اگر، بر خلاف انتظار رژیم و اصلاح طلبان، اکثر مردم در همه پرسی از برنامه هسته ای رژیم حمایت کردند چه خواهد شد؟ اگر رژیم با مهندسی آراء، یعنی با تقلب، نتیجه همه پرسی راعوض کرد و اصلاح طلبان از آن اطلاع پیدا کردند اصلاح طلبان می خواهند چه بکنند؟ آیا می خواهند چشمشان را به روی این تقلب ببندند و دموکراسی را فدای مصالح عملی کنند و یا با شعار «برنامه هسته ای دنبال باید گردد» به خیابانها بریزند و خواهان اجرای برنامه ای شوند که به خاطر تعطیل کردنش خواهان همه پرسی شده بودند.

واقعیت این است که حکومت اسلامی برای سازش با جهان غرب و پایان دادن به تحریم ها و از بین بردن خطر حمله نظامی به ایران نیازی به همه پرسی ندارد. این حکومت تنها در صورتی به همه پرسی هسته ای رضایت می دهد که که از نتیجه اش مطمئن باشد و آن را به نفع تحکیم رژیم بداند. بنابراین، آیا درست است که اصلاح طلبان با مطرح کردن گزینه همه پرسی عملاً آب به آسیاب رژیم ولی فقیه بریزند و برایش کسب حیثیت کنند و در شرایطی که رهبران اصلاح طلب صرفاً به دلیل اعتراض به دستبرد رژیم به آرای مردم در انتخابات 1388 در زندان به سر می برند به رژیم امکان بدهند که ادعا کند که به دلیل احترام به آرای مردم برنامه هسته ای اش را تعطیل کرده است؟
 
آمریکا، 12 ژوئیه 2012
 
 
پا نویس ها

1. بی بی سی، 11 ژوئیه 2012

2. پیشنهاد برگزاری همه پرسی هسته ای تازگی ندارد و قبلاً هم توسط میرحسین موسوی مطرح شده است. مير حسين موسوی در تير 1389 نوشت: "چرا باید چند نفر پنهان از نظر مردم در مورد پرونده هائی که به سرنوشت همه ملت مربوط است تصمیم بگیرند؟ مگر قرار نبود مردم حاکم بر سرنوشت خود باشند؟ چرا فکر کنیم که مردم باید با هرچه ما تصمیم گرفتیم موافق باشند؟ آیا اصل مربوط به رفراندوم جنبه زینتی دارد که هر زمان برای حل مسائل مهم کشوربه آن اشاره می شود طوفانی از اتهام و توهین راه می افتد؟ آیا جای آن نیست که در موارد حساس نظر ملت را از این طریق پشت سر تصمیمات مهم قرار دهیم؟" وبسایت کلمه، 16 تیر 1389

3. همان جا