وبلاگ سهيل روحانی

۱۳۹۲ تیر ۲, یکشنبه

پیروزی حسن روحانی

 
 
خوانده شدن آرای برنده ی انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم را به هموطنانی که در سال 1388 در اعتراض به تقلب در شمارش آرا به پا خواستند و به ویژه به خانواده های ندا آقا سلطان، سهراب اعرابی، محسن روح الامینی، اشکان سهرابی و دیگر شهیدانی که با خون پاکشان نهال مردمسالاری را آبیاری کردند، تبریک می گویم. اگر این انسانهای شریف، که چیزی جز این نمی خواستند که خروجی صندوق های رأی با ورودی آنها یکی باشد و جای برنده با بازنده عوض نشود، در برابر کودتا چیان نایستاده بودند شاید در انتخابات دوره یازدهم هم رأی مردم به حساب نمی آمد و بازنده ای به جای برنده رهسپار کاخ ریاست جمهوری می شد. 
سلامت رأی گیری برای تحقق مردمسالاری لازم است اما کافی نیست. در نظام های دموکراتیک مردم از آزادی بیان و مطبوعات و تشکیل احزاب سیاسی برخوردارند و صرفنظر از این که دین، اعتقادات سیاسی و جنسیت شان چه باشد می توانند در رقابت های انتخاباتی شرکت کنند. در ایران اما از این آزادی ها خبری نیست و انتخابات صرفاً بین نامزدهایی که از سوی بیت رهبری دست چین شده اند صورت می گیرد. آزادیخواهان ایران فعلاً توان پایان دادن به استبداد مذهبی و برگزاری انتخابات به راستی دموکراتیک را ندارند اما دست کم می توانند خشنود باشند که آرایی را که در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم به صندوق ها ریختند مورد دستبرد قرار نگرفته است. این که برنده انتخابات، یعنی حسن روحانی، مستحق اعتماد مردم بود یا نبود پرسش مهمی است که فقط گذشت زمان می تواند به آن پاسخ بدهد.
 
برد و باخت برای همه
 
در انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری، غیر از حسن روحانی، هیچ کدام از نقش آفرینان اصلی به تمام خواسته هایشان دست نیافتند و همه شان از جهاتی برنده و از جهاتی بازنده شدند.
علی خامنه ای از این جهت برنده شد که توانست از حضور محمد خاتمی و هاشمی رفسنجانی در رقابت های انتخاباتی جلوگیر کند و با خودداری از دستبرد به صندوق های رأی برای خود تا اندازه ای کسب حیثیت کند. بسیاری از ایرانیان، در عین حال که با رژیم ولایت فقیه مخالفند، از خامنه ای، به خاطر این که جلو پیروزی روحانی را نگرفت، سپاسگزارند. حسن روحانی هم، در همایش تجلیل از فعالان سیاسی، اهمیت کار خامنه ای را مورد تأکید قرار داد: «همچنین باید سپاس بگویم از تدابیر مقام رهبری که اگر کلمات، جملات و رهنمودهای ایشان و حتی کلام آخرشان در روز رای ‌گیری که گفتند رای مردم امانت و حق‌ الناس است، نبود معلوم نبود که امروز شاهد چنین پیروزی برای ایران بودیم». (1)
محمد نوری زاد هم در وبسایت رسمی اش نوشت: «من صمیمانه از رهبر بخاطر فرصت مجددی که به مردم دادند تا از میان آن هشت نفر به فرد مورد وثوق خود رأی دهند تشکر می کنم. از رهبر تشکر می کنم که هم خودشان و هم بیت مکرم و هم سرداران سپاه، از دخالت در رأی مردم و جانبداری از یک فرد خاص پرهیز فرمودند. تشکر می کنم بخاطر این که بنا به وعده ای که داده بودند، به همان یک رأی خود بسنده کردند. تشکر می کنم بخاطر تحمل شادی مردم و پرهیز مأموران و بسیجیان و لباس شخصی ها از درگیری با مردم.» (2)
بااینهمه، سیر رویدادها و نتیجه انتخابات مطلوب خامنه ای نبود. خامنه ای مسلماً خشنود نیست که پیروزی حسن روحانی به حساب رقیبانش، یعنی هاشمی رد صلاحیت شده و خاتمی اصلاح طلب، گذاشته شود. نارضایتی رهبر را می توان در تلاش های سخنگویانش برای انکار و یا کمرنگ جلوه دادن نقش اصلاح طلبان در پیروزی روحانی مشاهده کرد. بیائید به نوشته های مهمترین سخنگوی خامنه ای، یعنی حسین شریعتمداری، نگاه کنیم.
حسین شریعتمداری، در یادداشتی با عنوان «همراهان ناهمراه» که در 27 خرداد در کیهان چاپ شد، به اصلاح طلبانی که از انتخاب حسن روحانی ذوق زده شده بودند یادآوری کرد که قدرت کماکان در دست مقام معظم رهبری است: «تعيين سياست‌های کلی و کلان نظام مطابق اصل 110 قانون اساسی از اختيارات رهبری است. بنابراين برخلاف هياهوی دشمنان بيرونی و دنباله‌ های داخلی آنها، با انتخاب آقای دکتر روحانی، سياست‌های کلان نظام تغييری نکرده و نخواهد کرد.» شریعتمداری همچنین ادعا کرد که اصلاح طلبان در پیروزی روحانی نقشی نداشته اند: «همزمان با انتخاب آقای روحانی، سه جريان جبهه اصلاحات، اطرافيان آقای هاشمی رفسنجانی و اصحاب فتنه تلاش گسترده و از قبل پيش‌ بينی شده‌ای را برای مصادره آرای ايشان به نفع خود آغاز کردند... مدعيان اصلاحات ... اصرار داشته و دارند که انتخاب آقای دکتر روحانی را پيروزی اصلاح ‌طلبان قلمداد کنند و ايشان را وامدار و مديون خود بدانند [اما] آقای روحانی نه فقط مديون آنها نيست، بلکه مدعيان اصلاحات به ايشان بدهکار هستند، چرا که آنان در پوشش حمايت از نامزدی آقای روحانی فرصت حضور و خودنمايی در عرصه سياسی کشور را يافته بودند.» به ادعای شریعتمداری پیروزی حسن روحانی ناشی از روحانی بودن او، تعدد نامزدهای اصولگرا و عدم انصراف آنها به نفع یکی از آنها، شرایط ناهنجار اقتصادی کشور و تأکید روحانی بر پیروی از ولی فقیه بوده است. (3)  
کیهان به تلاش برای بی اعتبار کردن اصلاح طلبان ادامه داد و روز بعد نوشت: «اين اصلاح ‌طلبان اگر رأی داشتند چرا نامزد اصلی خودشان را کنار گذاشتند؟!» و ادامه داد که «موز را زور و قوتی گر بود / کمر خويش راست می ‌فرمود!» (4)
کیهان همچنین با سوء استفاده از سخنان محمد رضا عارف، که در مصاحبه ای با ماهنامه مدیریت ارتباطات گفته بود که برخی از اصلاح طلبان در سال 1391 خواهان تحریم انتخابات بودند، نوشت: «شاکله اصلی جريان اصلاح طلبی برخلاف ادعای امروز که به بهانه پيروزی آقای روحانی، از دولت جديد سهم می‌ خواهد، اساسا هيچ سهمی در انتخابات نداشته و دنبال تحريم انتخابات بوده‌ اند. آنها در اين راه آنقدر مصمم بودند که حتی معاون اول دولت خاتمی را اصلاح ‌طلب قلابی و بدلی معرفی کردند چرا که خط تحريم را شکسته و نامزد انتخابات شده بود. با اين وصف خيلی وقاحت می ‌خواهد که حالا همان طيف،‌ مدعی سهم از انتخابات و پيروزی آقای روحانی باشند.» (5) 
کیهان در 29 خرداد نوشت که رأی اصلاح طلبان در انتخابات حداکثر 10 در صد کل آرا بود و روز بعد هم محمد خاتمی را متهم به «تلاش ... برای مصادره رأی مردم» کرد. حسین شریعتمداری سپس در یادداشتی با عنوان «از پلاک شروع کن» ادعا کرد که «در هیچ یک از مواضع و پاسخ ‌های دکتر روحانی کمترین نشانه ‌ای از مواضع افراطیون مدعی اصلاحات - بخوانید افراطی متمایل به آمریکا- دیده نمی‌ شد، بنابراین رئیس جمهور منتخب همانگونه که خود اعلام کرده است نامزد جبهه اصلاحات نیست.» (6)
به رغم ادعاهای کیهان، تردیدی نیست که اصلاح طلبان نقش تعیین کننده ای در پیروزی حسن روحانی ایفا کرده اند. حسن روحانی که به اهمیت حمایت اصلاح طلبان از خود واقف بود در پیامی به خاتمی گفت: «بر خویش فرض و بایسته می‌ دانم تا از حسن نظر و قبول خاطر شریفتان نسبت به دوست و یار دیرین خود، عرض امتنان و حق ‌شناسی نموده و از تدبیر، تلاش و حمایت همه‌ جانبه و مستمری که در عرصه رقابت انتخاباتی فرارو در جهت انسجام فرهیختگان، جمعیت‌ها و تشکل‌های سیاسی و دوستداران حقیقی نظام جمهوری اسلامی در قامت جریان «عقلانیت و اعتدال و اصلاحات» مبذول و اهتمام فرمودید، قدردانی ‌نمایم.» (7)
در پی اعلام پیروزی حسن روحانی شمار زیادی از هواداران جنبش سبز به خیابانها آمدند و به شادمانی پرداختند که این خود نشانگر وسعت حمایت اصلاح طلبان از حسن روحانی بود. وزارت کشور آرای روحانی را 7/50 درصد کل آرا، یعنی فقط اندکی بیش از حد نصاب لازم برای پیروزی در دور اول، اعلام کرد. بنابراین، اگر اصلاح طلبان از روحانی حمایت نکرده بودند مسلماً در دور اول برنده نمی شد و اگر به دور دوم راه می یافت سرنوشتش نامعلوم بود.
انتخابات برای اصلاح طلبان نیز برد و باخت بود. اصلاح طلبان از این که نتوانستند هاشمی و نامزد واقعی شان یعنی محمد رضا عارف را به قدرت برسانند بازنده محسوب می شوند اما از این جهت که توانستند گزینه دومشان را به قدرت برسانند، فضا را اندکی بازتر کنند و نشان بدهند که هنوز هم می توانند نقش مهمی در عرصه سیاسی ایران ایفا کنند برنده محسوب می شوند. این که در نخستین نشست رسانه‌ای حسن روحانی خبرنگار روزنامه اعتماد از برنامه رئیس جمهور برای «رفع محدوديت از بعضی چهره‌های سياسی که از سران انقلابی بودند» پرسید نشان از تغییر فضا است. آیا اگر سعید جلیلی رئیس جمهور شده بود کسی جرأت می کرد که چنین سئوالی را بپرسد؟

هاشمی رفسنجانی هم، که در مرحله احراز صلاحیت شکست خورده بود، با پیروزی نامزد مورد حمایتش به پیروزی چشمگیری دست یافت و چنان خرسند شد که گفت: «اگر دشمنان جمهوری اسلامی ايران ذره ‌ای انصاف داشته باشند، بايد بپذيرند که ايران دموکرات ‌ترين انتخابات دنيا را برگزار کرد و هيچ شبهه ‌ای نمی ‌توانند به آن وارد کنند.»

 معضل صیانت از آرا

در پی اعلام حمایت هاشمی و خاتمی از حسن روحانی یگانه نگرانی مردم مسئله صیانت از آرایشان بود. این نگرانی با توجه به تجربه تلخ انتخابات انتخابات 1388 و فضای امنیتی حاکم بر کشور بی پایه نبود. به هر حال، کلید تقلب یا عدم تقلب در انتخابات در دست رهبر بود. خامنه ای با احراز صلاحیت روحانی نشان داده بود که با رئیس جمهور شدن او مشکلی ندارد اما کناره گیری عارف و حمایت تمام قد هاشمی و خاتمی از حسن روحانی ناگهان این نامزد اصولگرا را عملاً به نامزد اصلاح طلبان تبدیل کرده بود. اکنون پیروزی حسن روحانی به منزله پیروزی هاشمی و خاتمی و اصلاح طلبان تلقی می شد. بنابراین، این هراس وجود داشت که بیت رهبری جلو پیروزی حسن روحانی را بگیرد اما بیت رهبری در شمارش آرا تقلب نکرد و اگر هم کرد به آن اندازه نبود که جای برنده با بازنده عوض شود. حسن روحانی در دور اول انتخابات با کسب اکثریت مطلق آرا رئیس جمهور شد. راستی چرا بیت رهبری نتیجه آرا را به نفع نامزدهای اصولگرا تغییر نداد؟
کثیری از مخالفان رژیم اسلامی بر این باورند که خامنه ای برای جلوگیری از فروپاشی رژیم ولایت فقیه و مقابله با فشارهای داخلی و خارجی به پیروزی حسن روحانی نیاز داشت و به این دلیل از مهندسی انتخابات جلوگیری کرد. به عنوان مثال، محمد نوری زاد می گوید: «احتمال می‌دهم که چون آقای خامنه‌ ای به بن ‌بست رسیده، چون سرداران سپاه به بن‌ بست رسیده‌ اند و در همه‌ ی جهان درها دارد به روی آن‌ها بسته می‌شود، خودشان شرایطی فراهم کرده‌ اند که فردی در اندازه‌ ی آقای روحانی بیاید و این درها را یک به یک برایشان باز کند.»
آقای نوری زاد یکی از شجاع ترین و صادق ترین مدافعان حقوق بشر در ایران است و به خاطر مبارزه با استبداد مذهبی متحمل صدمات فراوانی شده است. من به این رزمنده بزرگ راه آزادی درود می فرستم و به ایشان احترام می گذارم اما با تحلیل ایشان در باره انتخاب حسن روحانی موافق نیستم. این تحلیل، که اتفاقاً طرفداران بسیاری هم دارد، این تصور نادرست را القا می کند که خامنه ای و سرداران سپاه دریافته اند که قادر به اداره کشور نیستند و کشور را در حال سقوط می بینند در حالی که در سخنان و رفتار خامنه ای نشانه ای از این موضوع به چشم نمی خورد. در واقع، همانگونه که هاشمی در اواخر فروردین 1392 به برخی از استانداران پیشین گفت، خامنه ای « طور دیگری فکر می کند و اشکالات موجود را قبول ندارد». (8)
اشکال دوم این تحلیل این است که ولی فقیه و اصولگرایان را دست کم می گیرد و در عین حال تصویر اغراق آمیزی از توانائی های حسن روحانی ارائه می دهد. حسن روحانی چه دری را می تواند به روی اصولگرایان بگشاید که اصولگرایان خودشان قادر به گشودن آن نیستند؟ مسئله هسته ای و سیاست های کلان خارجی در اختیار خامنه ای است. حل نشدن مسئله هسته ای دقیقاً به این خاطر است که خامنه ای و سپاه و مقامات امنیتی رژیم خواهان حل آن نیستند. خواسته های جهان غرب از ایران روشن است. اگر ولی فقیه بخواهد به بحران هسته ای و سیاست خارجی پایان بدهد کافی است که به غنی سازی پایان بدهد و یا آن را محدود بکند، به بازرسان بین المللی اجازه بازدید از تأسیساتی را که می خواهند بدهد، فعالیت های هسته ای اش را شفاف کند، به مداخله در سوریه و لبنان پایان دهد و با آمریکا رابطه سیاسی برقرار کند. خامنه ای برای انجام این کارها نیازی ندارد که حسن روحانی یا هیچ کس دیگری را رئیس جمهور کند. اگر خامنه ای مایل به حل معضل هسته ای و بهبود رابطه با جهان غرب باشد کافی است که به مذاکره کننده گان هسته ای اش دستور بدهد که خواسته های طرف مقابل را بپذیرند و به سپاه قدس فرمان بدهد که نیروهایش را از سوریه و لبنان خارج کند. اما اگر بیت رهبری نخواهد که این معضلات را حل کند حسن روحانی هم نمی تواند آنها را حل کند. به فرض هم که قبول کنیم که حسن روحانی مذاکره کننده خوبی است و خامنه ای می خواهد از استعداد او استفاده بکند خامنه ای مجبور نبود که او را رئیس جمهور کند بلکه می توانست او را مسئول مذاکرات هسته ای بکند و یا از او به عنوان مشاور استفاده کند. بنابراین، مطرح کردن حسن روحانی به عنوان ناجی رژیم نادرست است. 
آنچه گفته شد به معنای نادیده گرفتن نقش رئیس جمهور در حل معضل هسته ای و سیاست خارجی نیست. مسلماً رئیس جمهوری که خواهان حل این معضلات باشد می تواند با ارائه ی نظرات خود به خامنه ای بر عملکرد او تأثیر بگذارد.
به باور من، خامنه ای و سپاه پاسداران حسن روحانی را روی کار نیاوردند و برخلاف آنچه برخی از تحلیلگران می گویند بین بیت رهبری و اصلاح طلبان برای روی کار آوردن حسن روحانی «سازشی» صورت نگرفته است. ­خامنه ای که با تمام توان مانع حضور رهبران اصلاح طلب در انتخابات شده بود دلیلی نداشت که بر سر حسن روحانی، که یار دیرینه هاشمی است و پیروزی اش پیروزی هاشمی را تداعی می کند، با اصلاح طلبان و هاشمی سازش و با این کار برای رقیبانش کسب حیثیت کند. واقعیت این است که انصراف عارف رشته کار را تا اندازه ای از دست بیت رهبری خارج کرد. بیت رهبری از این که هاشمی و خاتمی ناگهان با زیرکی جامه ی اصلاح طلبی بر تن روحانی کردند و او را به مثابه نماینده اصلاح طلبان و هاشمی به میدان فرستادند بشدت ناخشنود شد و حتی احساس خطر کرد اما این ناخشنودی و احساس خطر به آن اندازه نیرومند نبود که خامنه ای را بر آن دارد که در شرایطی که کشور با تحریم های اقتصادی و مشکلات گوناگون دست به گریبان بود هزینه سنگین تقلب در انتخابات را متحمل شود. 
خوانده شدن آرای حسن روحانی دلایل گوناگونی داشت. خامنه ای آن اندازه که از میرحسین موسوی و مهدب کروبی در هراس بود از حسن روحانی در هراس نیست. خامنه ای قوه مقننه و قوه قضائیه و نیروهای نظامی و امنیتی را به طور کامل در اختیار دارد و می تواند حسن روحانی را توسط این نهادها کنترل کند. حسن روحانی حزب و تشکیلاتی که بتواند برای رویارویی با خامنه ای و سپاه بر آن تکیه کند در اختیار ندارد و مجبور است که عمدتاً روی حمایت های خاتمی و هاشمی حساب کند اما این دو رهبر، و به ویژه خاتمی، نشان داده اند که خواهان رویارویی جدی با خامنه ای نیستند. بنابراین، حس روحانی، به فرض هم که بخواهد، نمی تواند با اتکا بر این نیروها به جنگ خامنه ای و سرداران سپاه برود.
عامل دیگری که رژیم را از مهندسی آرا باز داشت مشکلات اقتصادی ایران است. رژیم اسلامی بخش بزرگی از درآمد های نفتی اش را بسبب تحریم ها از دست داده است و اکنون امکانات کمتری برای تأمین معاش مردم، گرداندن چرخ کارخانه ها، جلوگیری از گسترش بیکاری و حتی راضی کردن هوادارانش دارد. اقتصاد ایران در 24 خرداد 1392 از اقتصاد ایران در 22 خرداد 1388 بسیار ضعیف تر شده بود. تحریم های اقتصادی وضعیت نابسامان صنایع جمهوری اسلامی را که رژیم، با تکیه بر درآمدهای سرشار نفت، سالها بر آنها سرپوش گذاشته بود بیش از پیش برملا کرده بود. به عنوان مثال، رژیم اسلامی صنایع خودرو سازی را به مثابه یکی از دستاوردهایش جلوه داده است. اما با کاهش واردات قطعات اتومبیل که به دلیل تحریم ها رخ داده است بخش مهمی از صنعت خودرو سازی از کار افتاده است. اکنون بسیاری از ایرانیان با حیرت و خشم و سرخوردگی دریافته اند که صنعت خودرو سازی ایران، همچون دوران شاه، کماکان صنعت مونتاژ است و به تکنولوژی، خدمات و قطعات خارجی متکی است. کاهش شدید درآمدهای نفتی، بیکاری گسترده و گرانی سرسام آور رژیم اسلامی را در موقعیت دشواری قرار داده است. در این شرایط، دستبرد رژیم به آرای مردم می توانست به اعتراضات گسترده طبقه متوسط و پیوستن کارگران به آنها بیانجامد و رژیم را با مشکلات بزرگی رو به رو کند.  
افزون بر مشکلات اقتصادی، بی اعتبار شدن ولی فقیه مهندسی آرا را برای او کاری پر هزینه کرده بود. خامنه ای با کودتای سال 1388 مشروعیت خود را در چشم میلیونها ایرانی از دست داد. کثیری از ایرانیان دیگر او را فصل الخطاب نمی دانند و حاضر نیستند که کورکورانه از او پیروی کنند. نارضایتی از سیاستهای خامنه ای حتی در میان اصولگرایان هم دیده می شود. به عنوان مثال، علی اکبر ولایتی اصولگرا که در نزدیک بودنش به خامنه ای تردیدی نیست در مناظره تلویزیونی به سعید جلیلی گفت: «ببینید جناب آقای دکتر جلیلی! بحث دیپلماسی کلاس فلسفه نیست که شما برید اونجا بگید که منطق ما قوی بود اونا محکوم شدند. اونی که مردم می بینند این است که شما چند سال مسئول کار هسته ای هستید یک قدم پیش نرفتیم و هر روز تحریم ها بیشتر شده و فشارش بر روی مردم میاد.» از آنجا که سیاست هسته ای ایران توسط رهبر جمهوری اسلامی تعیین می شود حمله به این سیاست در واقع حمله به علی خامنه ای بود. در این شرایط که سیاست های خامنه ای حتی از سوی اصولگرایان مورد حمله قرار گرفته بود مهندسی آرای مردم کاری پر مخاطره بود چون اگر این دستبرد به اعتراضات عمومی می انجامید خامنه ای نمی توانست روی اعتبار نداشته اش برای قانع کردن مردم به این که دستبردی رخ نداده است حساب کند.  
مجموعه این عوامل موجب شد که خامنه ای پیروزی حسن روحانی را، به رغم آن که پیروزی هاشمی و خاتمی هم به شمار می آمد، بپذیرد تا با اعتراضاتی مشابه اعتراضات سال 1388 رو به رو نشود.

دلایل پیروزی حسن روحانی

 پیروزی حسن روحانی دلایل گوناگونی داشت. اشتیاق مردم برای تغییر اوضاع و گشودن روزنه ای هر چند کوچک به سوی آزادی و بهبود معیشت عمومی، نفرت مردم از خامنه ای به دلیل نقش او در کودتای انتخاباتی سال 1388 و عدم احراز صلاحیت هاشمی، اشتیاق مردم برای انتقام گیری از خامنه ای از طریق حمایت از نامزد مورد تأیید هاشمی و خاتمی، بی اعتبار شدن اصولگرایان به دلیل فساد و بی کفایتی دولت اصولگرای احمدی نژاد، حمایت هاشمی و خاتمی از حسن روحانی، ضعف نامزدهای اصولگرا و انصراف عارف از عواملی بودند که نقش مهمی در پیروزی حسن روحانی بازی کردند.
 کناره گیری عارف به ویژه سرنوشت ساز بود. اگر عارف کنار نرفته بود اصلاح طلبان دچار انشعاب می شدند و بخشی از آنها به عارف و بخش دیگری، در پیروی از خاتمی و هاشمی، به روحانی رأی می دادند و در نتیجه هیچ کدام از این دو نامزد در مرحله اول موفق به کسب اکثریت مطلق آرا نمی شدند. آنگاه، حسن روحانی، حتی اگر به مرحله دوم می رسید و برنده می شد، در چشم اصلاح طلبانی که به عارف رأی داده بودند نماینده آنها به شمار نمی رفت و باعث خشنودی آنها نمی شد.
شورای نگهبان هم، که از دستورات بیت رهبری پیروی می کرد، بی آن که خود بخواهد، با احراز صلاحیت سعید جلیلی عملاً آب به آسیاب حسن روحانی ریخت. پایگاه خبری تحلیلی اول نیوز، در مقاله ای با عنوان «8 نفری که در پیروزی روحانی نقش مهمی داشتند»، به درستی به نقش جلیلی در پیروزی روحانی اشاره می کند: «حضور سعید جلیلی به عنوان کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری ، باعث ترغیب بخش های مهمی از جامعه برای شرکت در انتخابات و رأی دادن به گزینه جریان مقابل شد. بسیاری از مردم ، نگران آن بودند جریانی که به تندروی معروف است ، بر سر کار بیاید و راه و روش احمدی نژاد ، به سبکی جدید استمرار یابد. اگر جلیلی کاندیدا نبود ، خیلی ها اساساً دچار نگرانی نمی شدند که بر اساس آن نگرانی به پای صندوق ها بروند و به روحانی رأی بدهند.» (9)  
بخشی از موفقیت روحانی ناشی از عملکرد او در مناظره های تلویزیونی بود. موفقیت در مناظره تلویزیونی تا اندازه زیادی به حضور ذهن و قدرت بیان بستگی دارد. حسن روحانی آخوند است و همچون دیگر هم لباسی هایش چرب زبان و حرّاف است. حسن روحانی توانست در مناظره ها با زبان بازی بر ضعفهای خود سرپوش بگذارد و رقیبان را از میدان بیرون کند.
حسن روحانی در جریان مناظره های تلویزیونی از خود تصویر دولتمردی که همواره آزادیخواه و میانه رو بوده است ارائه داد. این تصویر واقعیت نداشت اما رقیبان اصولگرای او از به چالش کشیدن او ناتوان ماندند. رقیبان حسن روحانی که می دانستند که او تحت لوای آزادیخواهی و اعتدالگرایی به میدان آمده است باید قبل از مناظره عملکرد و سخنان او را بررسی می کردند و نمونه هایی از سخنان او را که در تضاد با موضع گیری های انتخاباتی او بود با خود به جلسه مناظره می آوردند تا در صورت لزوم از آن استفاده کنند. اما اصولگرایان، و به ویژه قالیباف که رقیب اصلی روحانی بود، از انجام این کار، که الفبای هر مناظره موفق به شمار می رود، غافل ماندند و هزینه سنگینی به خاطرش دادند.  
بیائید به مشهورترین سخن روحانی در مناظره نگاه کنیم و ببینیم که اصولگرایان چگونه می توانستند با آن برخورد کنند. حسن روحانی به قالیباف حمله کرد و گفت: «هیچ ‌وقت پادگانی فکر و عمل نکردم. جزو افرادی هستم که حقوق خواندم. من سرهنگ نیستم، حقوقدان هستم. حواسمان باشد چگونه حرف می‌زنیم. هرچه اطلاعات لازم باشد در ذهنم دارم که بگویم. همیشه روبروی افراطیون ایستادم و طرفدار آزادی بیان و مخالف افراط و تفریط بوده‌ام.»  
حسن روحانی، با ادعای اعتدلال و آزادیخواهی، نا خواسته فرصت بزرگی در اختیار رقیبان اصولگرایش گذاشت که ادعای او را به چالش بکشند و او را مردی چند چهره جلوه بدهند اما قالیباف و دیگر نامزدهای اصولگرا این فرصت طلائی را از کف دادند. راستی قالیباف چگونه می توانست از این فرصت استفاده کند؟ قالیباف می توانست به حسن روحانی چیزی شبیه جملات زیر را بگوید:
 «آقای روحانی! شما رشته حقوق خوانده ای اما صِرف خواندن این رشته شما را به فردی معتدل و آزادیخواه تبدیل نمی کند. پرویز ثابتی، مقام امنیتی و رئیس اداره سوم ساواک در زمان شاه هم همچون شما حقوق خوانده بود و ادعا می کرد که حقوقدان است اما کثیری از ایرانیان او را یکی از تبهکار ترین دژخیمان رژیم پهلوی می دانند. از این گذشته، درست است که شما رشته حقوق خوانده ای اما وکیل دادگستری نیستی و کار حقوقی هم انجام نمی دهی. کار اصلی شما کار امنیتی بوده است. شما مقام امنیتی هستی و در چشم کثیری از ایرانیان کارهای امنیتی با گرفتن و زدن و شکنجه دادن و پرونده سازی مترادف است.»
قالیباف همچنین در باره این ادعای روحانی که «همیشه روبروی افراطیون ایستادم و طرفدار آزادی بیان و مخالف افراط و تفریط بوده‌ام» می توانست بگوید:

«آقای روحانی عزیز: لطفاً ادعا نکنید که همیشه طرفدار آزادی و اعتدلال و مخالف فضای پادگانی بوده اید. شما من را متهم می کنید که برای دانشجویان برنامه گازانبری داشته ام. بیائید بخشی از سخنان شما را برایتان تکرار کنم تا معلوم شود که شما برای دانشجویان چه برنامه ای داشته اید و عملکرد شما تا چه اندازه با ادعاهای امروز شما متفاوت است. شما در 23 تیرماه سال 1378، دانشجویان معترض را افرادی شرور، وابسته به گروهک های سیاسی ورشکسته، مزدور، وابسته به قدرت های خارجی، فرصت طلب و غیره خواندید.»  
قالیباف سپس می توانست به سلیقه خود جملاتی از سخنرانی حسن روحانی را نقل کند. حسن روحانی در باره دانشجویان معترض از جمله می گوید:
«افراد شرور، افراد وابسته به گروهک‌های سیاسی ورشکسته و منزوی در جامعه ما، مزدوران و وابستگان به قدرت‌های خارجی از این فرصت خواستند سوء استفاده کنند، البته این گروهک‌ها ماه‌ها در انتظار یک فرصت مناسب بودند و فکر کردند این مقطع فرصت مناسبی برای اهداف شوم و پلید آنهاست. یک حادثه تلخی که با حرکت این عناصر فاسد رخ داد، حرمت‌ شکنی بود.
مردم ما به خوبی می‌دانند مسئله ولایت به عنوان مظهر وحدت ملی جامعه است. مسئله ولایت مظهر اقتدار ملی ما است. اهانت به مقام ولایت، اهانت به ملت است. اهانت به ایران است. اهانت به اسلام است. اهانت به مسلمانان است. اهانت به همه آزادگانی است که قلبشان برای ایران به عنوان ام‌ القرای جهان اسلام می‌ تپد، بنابراین این حرمت شکنی نه برای مردم ما و نه برای عاشقان انقلاب در سراسر جهان قابل تحمل نیست… ولایت،‌ مهم‌ترین رکن حکومت و نظام ما در قانون اساسی کشور ما است.
اگر منع مسئولین نبود مردم ما، جوانان مسلمان، غیور و انقلابی ما با این عناصر اوباش به شدیدترین وجه برخورد می‌ کردند و آنها را به سزای اعمالشان می ‌رسانند.… مطمئن باشید دولت و ارگان‌های امنیتی کاملاً بر کشور مسلط هستند و این گروهک‌ ها و این چند صد نفر اوباش چیزی نیستند که بخواهند برای ملت ما و برای مردم عزیز و قهرمان تهران، نگرانی بوجود آورند.
...اینها خیلی پست‌ تر و حقیرتر از آن هستند که بخواهیم نسبت به آنها تعبیر حرکت براندازی را مطرح کنیم. در کجای دنیا و در کدام کشور و توسط کدام دولت، آشوب، تخریب و بر هم زدن نظم جامعه، تحمل می‌شود. مگر دولت مقتدر جمهوری اسلامی ایران مسئولین امنیتی نظام، این گونه حوادث را تحمل خواهند کرد. این صبر و متانت، در یکی دو روزه برای این بود که ماهیت این چند صد نفر اوباش به خوبی برای مردم ما روشن می‌شود و همه به خوبی بدانند اینها چه کسانی هستند و دارای چه ماهیتی هستند.
... دیروز نسبت به این عناصر دستور قاطع داده شد، دیروز غروب دستور قاطع صادر شد تا هر گونه حرکت این عناصر فرصت ‌طلب، هر کجا که باشد با شدت و با قاطعیت برخورد شود و سرکوب شوند. مردم ما شاهد خواهند بود که از امروز نیروی انتظامی، نیروی قهرمان بسیج حاضر در صحنه، با این عناصر فرصت‌ طلب و آشوبگر – اگر جرات ادامه حرکت مذبوحانه داشته باشند - چه خواهند کرد.
نیروهای امنیتی قدرتمند ما اعم از نیروی انتظامی، بسیج و سایر قوا و پرسنل بیدار وزارت اطلاعات در صحنه مقتدرانه خواهند بود. خوشبختانه اکثر این عناصر در ظرف دیروز و دیشب دستگیر شده‌اند. همه این افراد مورد بازجویی قرار خواهند گرفت. در میان این افرادی که دستگیر شده‌اند افراد شرور، جنایتکار و سابقه‌ دار، وابسته به گروهک‌های معاند و ورشکسته، افرادی که به نوعی از سوی دستهای مشکوک تطمیع شده بودند همه اینها دیده می‌شوند که در فرصت مناسب ماهیت این افراد به مردم معرفی خواهد شد. بی‌تردید آنهایی که به آشوب و تخریب اموال عمومی و تعرض به نظام در این چند روز مشغول بوده‌اند، در دادگاه‌های صالحه ما محاکمه خواهند شد و طبق قوانین و مقررات به مجازات خواهند رسید.» (10) 
قالیباف سپس می توانست به روحانی پاسخی شبیه پاسخ زیر بدهد: «آقای روحانی! شما که ادعا می کنی که همیشه طرفدار آزادی بیان و مخالف افراط و تفریط بوده‌ای سخنان خود در باره دانشجویان معترض، یا به قول شما اوباش، را چگونه توجیه می کنی؟ شما می گویی که هیچ ‌وقت پادگانی فکر و عمل نکردم. حق با شمااست. شما راست می گویی. من که نظامی و به قول شما سرهنگ هستم و طرز فکر پادگانی را می شناسم شهادت می دهم که شما درست می گویید. برخورد شما به دانشجویان معترض پادگانی نبود چون هیچ کسی در پادگان با چنین خشونتی که شما در باره چند دانشجوی معترض سخن گفتید در باره آنها سخن نمی گوید
اما قالیباف و دیگر نامزدهای اصولگرا بازی را به آسانی به حسن روحانی واگذار کردند. اصولگرایان، به جای آن که از خاتمی و هاشمی گله کنند، باید نامزدهای اصولگرا را به خاطر عملکرد ضعیفشان سرزنش کنند. اگر نامزدهای اصولگرا درست عمل کرده بودند حسن روحانی از مناظره ها ضعیف تر بیرون می آمد و اعتبارش در میان اصلاح طلبان لطمه می خورد و جایگاهش در نظرسنجی ها پائین می آمد. در آن صورت، خاتمی و هاشمی ممکن بود از او حمایت نکنند و عارف انصراف ندهد و در میدان بماند و بخشی از آرای حسن روحانی را جذب کند. آنگاه، هیچ نامزدی در دور اول پیروز نمی شد و انتخابات به دور دوم کشیده می شد و چه بسا سرنوشت دیگری می یافت.
یکی از دلایل شکست اصولگرایان عدم هماهنگی میان آنها در مناظرات تلویزیونی بود. آنها می توانستند مثلاً محمد غرضی را، که شانس پیروزی نداشت و در نتیجه برایش فرقی نمی کرد که حسن روحانی چقدر به او حمله بکند، آماده کنند تا اگر لازم شد از حسن روحانی انتقاد کند. در آن صورت، غرضی و روحانی پته یکدیگر را روی آب می ریختند و هر دو ضربه می خوردند اما قالیباف و دیگر نامزدهای اصولگرا از این درگیری سود می بردند. خوشبختانه، نامزدهای اصولگرا ضعیف و ناهماهنگ عمل کردند و این موضوع به سود اصلاح طلبان تمام شد.

ائتلاف اصولگرایان

بسیاری از اصولگرایان شکست نامزدهای اصولگرا را ناشی از عدم ائتلاف آنها می دانند. مسعود ده نمکی می گوید که اصولگرایان «با دست خودشان خودشان را بازنده کردند...اینها برای آمدن احساس تکلیف کردند اما برای کنار رفتن احساس تکلیف نکردند.» (11) 
سایت اصولگرای آهستان هم شکست اصولگرایان را ناشی از عدم ائتلاف نامزدهای اصولگرا می داند و خطاب به آنها می گوید: «چرا نتیجه بصیرت شما، بازگشت دوباره خاتمی و هاشمی شد؟ چرا نتیجه فهم شما، پیروزی کسانی شد که چهار سال تمام به آنها فحش می‌دادید؟ آخر این چه بصیرت و چه حجتی بود که هاشمی رد صلاحیت شده را دوباره به قدرت بازگرداندید؟ اف بر بصیرت شما…به خدا قسم اینها باید پاسخگو باشند. اینهایی که با دست خودشان شکست اصولگراها را رقم زدند. اینهایی که از نظرسنجی‌ها و آرای خودشان خبر داشتند، اما گفتند نظرسنجی ملاک نیست. اینهایی که می گفتند انتخابات برای ما طریقیت ندارد و فقط موضوعیت دارد. اینهایی که موج روزهای آخر را دیدند، اما باز هم کنار نرفتند! اینهایی که با لجاجت و خیانت خود بازی برده را به باخت تبدیل کردند. این کارشان جز خیانت چه اسم دیگری دارد؟» (12)
حسین الله کرم هم می گوید که «ما در روز چهار شنبه به این نتیجه رسیدیم که تنها با انصراف جلیلی ممکن است جریان اصولگرایی بتواند در انتخابات به موفقیت برسد بنابراین به او پیغام دادیم تا به نفع قالیباف کنار بکشد.» (13) اما جلیلی کنار نکشید.

به باور من، ائتلاف نامزدهای اصولگرا کمکی به اصولگرایان نمی کرد. اول این که مجموع آرای این نامزدها به هر حال از آرای حسن روحانی کمتر بود. دوم این که اگر چهار نامزد اصولگرا به نفع نفر پنجم کنار می رفتند بخشی از هوادارانشان یا اصلاً به نفر پنجم رأی نمی دادند و یا به حسن روحانی رأی می دادند. این موضوع باعث می شد که حسن روحانی حتی با آرای بیشتری برنده بشود. سوم این که اگر اصولگرایان بر سر یک نامزد واحد به توافق رسیده بودند این نامزد در چشم مردم به عنوان نامزد علی خامنه ای جلوه گر می شد و شکستش به حساب شکست خامنه ای گذاشته می شد و باعث می شد که شمار بیشتری از اصلاح طلبان، به دلیل نفرتی که از خامنه ای داشتند، به پای صندوق های رأی بروند و به حسن روحانی رأی بدهند. من خوشحالم که اصولگرایان ائتلاف نکردند چون اگر می کردند و با فاصله کمی به نامزد اصلاح طلبان می باختند ممکن بود که وسوسه مهندسی آرا برای رژیم اسلامی بیشتر شود و ما را با فاجعه ای شبیه کودتای انتخاباتی سال 1388 رو به رو کند.
 

احساس دوگانه

پیروزی حس روحانی بسیاری از مخالفان رژیم اسلامی را دچار احساسی دوگانه کرده است. آنها از خوانده شدن آرای مردم در انتخابات سال 1392 خشنودند اما از این که بار دیگر مجبور شدند که از دست یک آخوند به زیر عبای آخوند دیگری پناه ببرند احساس حقارت و استیصال می کنند. آنها از این که حسن روحانی به جای سعید جلیلی رئیس جمهور شده است خشنودند اما از این که رژیم ولایت فقیه بار دیگر ملت ایران را به مرگ گرفت تا به تب راضی بشوند خشمگین اند.
بسیاری از مخالفان رژیم به این دلیل از پیروزی حسن روحانی ناراحتند که گمان می کنند که اصلاحاتی که حسن روحانی وعده  انجام آنها را داده است بر عمر استبداد دینی خواهد افزود. محمد نوری زاد این احساس را در گفتگویش با دویچه وله چنین بیان می کند: «باور من بر این است که انتخاب آقای روحانی برای نظام یک خون تازه بود. برای موجودی که در دم‌ دم‌ های اضمحلال به سر می‌ برد. متاسفانه درست در شرایطی که اوضاع داخلی و خارجی در بن ‌بست بود، مردم ما مجددا به احیای این مرده‌ ی محتضر یا این موجود محتضر پرداختند و به هرحال تا چهار سال خیال آقای خامنه‌ ای و سرداران سپاه راحت است. ما در این شرایط یک ‌بار دیگر به یک آخوند و به یک روحانی، یعنی مضاعف، رای دادیم و امید داریم که انشاالله جناب آقای روحانی بتوانند مطالبات مردم را پی‌گیری کنند... احتمال می‌دهم که چون آقای خامنه‌ ای به بن ‌بست رسیده، چون سرداران سپاه به بن‌ بست رسیده‌ اند و در همه‌ ی جهان درها دارد به روی آن‌ها بسته می‌شود، خودشان شرایطی فراهم کرده‌ اند که فردی در اندازه‌ ی آقای روحانی بیاید و این درها را یک به یک برایشان باز کند.»
هراس مخالفان رژیم های استبدادی از اصلاحاتی که به زعم آنها به بقای این رژیم ها کمک می کند تازگی ندارد و البته قابل درک است. مخالفان رژیم شاه هم با این معضل رو به رو شدند و از حل آن ناتوان ماندند. شاه در سال 1341، تحت عنوان انقلاب سفید، به اصلاحات گسترده ای دست زد که مهمترین بخش آن  اصلاحات ارضی و الغای رژیم ارباب و رعیتی و دادن حق رأی به زنان بود. کثیری از مخالفان شاه، به جای آن که از اصلاحات استقبال کنند و در عین حال خواهان تعمیق آن بشوند، با این استدلال که این اصلاحات به تحکیم پایه های رژیم می انجامد با آن مخالفت کردند. بیائید، به عنوان نمونه، به تحلیل علی اکبر صفائی فراهانی از انقلاب سفید، که در تابستان 1349 یعنی چند ماه پیش از واقعه سیاهکل و اعدام او نوشته شد، نگاه کنیم.
صفائی، در رساله ی معروف «آنچه یک انقلابی باید بداند»، در انتقاد از اصلاحات شاه می نویسد: «اصلاحات دولتی سالهای اخیر به منظور تغییر دادن مسیر تحولات درونی جامعه و مسخ شعارهای جنبش ترقی خواهانه ایران به اجرا در آمده و در پایان دادن به عقب ماندگی جامعه ما نقشی ارتجاعی ایفا می کند. این اصلاحات مترقی نیست زیرا پاسخگوی نیازمندی های جامعه ما نمی باشد و ارتجاعی است زیرا راه وصول به نظام مترقی و پیشرفته اجتماعی را سد کرده است... این اصلاحات ... تمهیدی است که دستگاه حاکمه برای تغییر مسیر تحولات ضروری جامعه و ادامه حاکمیت و غارتگری خود اندیشیده است.» صفائی فراهانی، آنچه یک انقلابی باید بداند.
شیوه نگارش نوری زاد وصفائی فراهانی متفاوت است اما هر دوی آنها یک حرف را می زنند: اصلاحات بد است چون بر عمر دستگاه حاکمه می افزاید.
متاسفانه صفائی فراهانی در اسفند سال 1349 کشته شد و زنده نماند تا در جریان انقلاب 1357 به نادرستی نطریات خود پی ببرد. اگر صفائی 8 سال دیگر زنده مانده بود به چشم خود می دید که اصلاحات شاه نه تنها به «ادامه حاکمیت و غارتگری» شاه کمکی نکرد بلکه منجر به کوچ رعیت های آزاد شده به حاشیه شهرها و شرکت آنها در انقلاب اسلامی و سرنگونی نظام پهلوی شد.
تحلیل آقای نوری زاد و کسانی که همچون ایشان فکر می کنند بر دو پیش فرض اثبات نشده استوار است: یکی این که رژیم اسلامی در حال احتضار است و دیگر این که به قدرت رسیدن حسن روحانی به این موجود در حال مرگ حیات دوباره می بخشد. این تحلیل این نکته مهم را نادیده می گیرد که اصلاحات می تواند تناسب قدرت گروههای اجتماعی را چنان تغییر بدهد که نه تنها موجب تقویت رژیم نشود بلکه زوال رژیم را هم تسریع کند. اصلاحات ارضی در زمان شاه چنین نقشی را ایفا کرد. در ضمن، رژیم اسلامی در حال احتضار نیست. این رژیم با دشواری های بزرگی رو به رو است اما برای مقابله با دشواری ها کافی است که با جهان غرب بر سر مسئله هسته ای و سیاست خارجی اش کنار بیاید تا تحریم ها از میان بروند و سیل دلارهای نفتی به سوی خزانه ی رژیم ولی فقیه سرازیر شود و بر توانائی رژیم در حل مشکلات و سرکوب مردم بیفزاید.
این ها به کنار، ما هنوز نمی دانیم که حسن روحانی واقعاً کیست و چه اصلاحاتی می خواهد بکند و چه درهایی را می خواهد و می تواند باز کند. حسن روحانی هنوز جز دادن وعده های شیرین کاری نکرده است. بنابراین، چه آنهایی که نگرانند که اصلاحات آقای حسن روحانی موجب تحکیم پایه های رژیم اسلامی بشود و چه آنهایی که ایشان را که به عنوان مصلحی بزرگ جلوه می دهند بهتر است که عجله نکنند و قضاوت در باره حسن روحانی را برای زمانی که ایشان به وعده هایش عمل کرد بگذارند.
حل مسئله هسته ای و تعامل با آمریکا مهم است اما مهمترین معیار برای ارزیابی حسن روحانی میزان دفاع ایشان از حقوق بشر و به ویژه حقوق زنان است. زنان ایران بزرگترین قربانیان رژیم اسلامی هستند و هیچ دولتمردی نمی تواند خود را اصلاح طلب بنامد مگر آن که برای رفع تبعیض از زنان گامهای بلندی بر دارد. اما ما نمی دانیم که حسن روحانی به راستی کیست و چه خواهد کرد.  
من در مقاله ای که یک هفته پیش از انتخابات در حمایت از روحانی و عارف و در مخالفت با تحریم انتخابات نوشتم گفتم که «حسن روحانی کوه یخی است که فقط رأس آن نمایان و قسمت اعظم آن در زیر آب پنهان است.» (14) اکنون که روحانی رئیس جمهور شده است به تدریج بخش های بزرگتری از این کوه به ناچار آشکار می شود. به امید آن که آنچه ظاهر می شود اگر از رأس کوه زیباتر نبود زشتتر هم نباشد. تنها حضور آگاهانه، متشکل، هدفمند و مداوم مردم در صحنه سیاست است که می تواند حسن روحانی را قادر، و ناچار، به انجام وعده های انتخاباتی اش کند و چهره ای نیکو از او به یادگار بگذارد.
و اما آزادیخواهانی که خواهان استقرار مردمسالاری برپایه جدایی دین از حکومت، آزادی بیان، آزادی مطبوعات، آزادی احزاب سیاسی، برابری زن و مرد و آزادی ادیان هستند نباید به امید حسن روحانی یا هیچ کس دیگری بنشینند. آنها باید برای ایجاد و گسترش تشکیلات مستقل خود در ایران بکوشند تا مجبور نباشند که همچون سی و چند سال اخیر در حاشیه بمانند، به مثابه سیاهی لشکر برای نیروهای مذهبی سنتی عمل کنند، دائماً ناگزیر شوند که بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنند و همواره از ترس مرگ به تب راضی شوند.
 

5.         همانجا
6.         کیهان، 1 تیر 1392
9.         اول نیوز، 26 خرداد 1392
 
سهیل روحانی
2 تیر 1392

۱۳۹۲ خرداد ۱۸, شنبه

می خواهم به نامزدی رأی بدهم که ...




می خواهم در انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم به نامزدی رأی بدهم که طرفدار آزادی ادیان و جدائی دین از حکومت باشد. نامزدی که به پیروان همه ادیان احترام بگذارد و اگر مثلاً در مصاحبه انتخاباتی تلویزیونی اش به «هم‌ میهنان زرتشتی و یهودی و مسیحی و مسلمان» سلام کرد پیروان بزرگترین اقلیت مذهبی غیر مسلمان ایران، یعنی بهایی ها، را از یاد نبرد و به آنها هم سلام کند. نامزدی که به بهائیان اجازه کسب و کار و تحصیل در دانشگاه بدهد، خانه هایشان را با بولدوزور خراب نکند، قبرستانهایشان را شخم نزند و آنهایی را که در زندان هستند آزاد کند. این نامزد با تاریخ دگراندیش ستیزی در ایران آشنا است و مثلاً می داند که جمهوری اسلامی مقدس ترین زیارتگاه بهائیان در ایران، یعنی خانه باب در شیراز، را ویران کرده و از روی آن خیابانی گذرانده تا هیچ آثاری از آن بر جای نماند. نامزد مطلوب من، در راستای برنامه اش برای مبارزه با تبعیضات مذهبی، خانه باب را به بهائیان بر می گرداند تا همانطوری که مسلمانان ایران هزاران امامزاده و مسجد دارند هموطنان بهائی شان هم دست کم یک زیارتگاه داشته باشند. این نامزد می خواهد بنای یادبود باشکوهی برای بزرگداشت خاطره زرتشتی ها، مسیحی ها، شیعیان، سنی ها، بابی ها، بهایی ها و دیگر کسانی که در درازای تاریخ ایران به دلیل تعصبات مذهبی کشته شدند بسازد.

دلم می خواهد به نامزدی رأی بدهم که طرفدار آزادی بیان و مطبوعات و فعالیت های سیاسی باشد، باور داشته باشد که چاپ روزنامه و کتاب و ساختن فیلم مجوز نمی خواهد و هر کسی حق دارد بدون آن که از دولت اجازه بگیرد حزب و گروه سیاسی تشکیل بدهد و به طور مسالمت آمیز و از طریق انتخابات آزاد برای کسب قدرت سیاسی تلاش کند.
می خواهم در انتخابات پیش رو به نامزدی رأی بدهم که خواهان تساوی حقوق رجال و نساء باشد، با تبعیض های جنسیتی مبارزه کند و از حقوق زنان ایرانی که عموماً بیش از مردان کار می کنند و کمتر از مردان از ثروت و قدرت و منزلت اجتماعی بهره می برند صادقانه دفاع کند. این نامزد با تفکیک جنسیتی مخالف است و درک می کند که زن و مرد اگر از هم جدا نگه داشته شوند نمی توانند یکدیگر را به درستی بشناسند، با هم به درستی تعامل کنند و زندگی زناشوئی موفقی داشته باشند. نامزد دلخواه من زنان را ناقص العقل نمی پندارد، از حق زنان برای آواز خواندن در رادیو و تلویزیون دفاع می کند و اعلام می کند که زنان به اندازه مردان شایستگی رئیس جمهور شدن دارند. این نامزد برنامه گسترده ای برای آموزش مردان ایرانی دارد تا به آنها یاد بدهد که در خیابان به زنها متلک نگویند، به بدن زنها دست نزنند و به زنها احترام بگذارند.

می خواهم به نامزدی رأی بدهم که حریم خصوصی مردم را مقدس بشمارد و باور داشته باشد که زنان و مردان حق دارند آن گونه که می خواهند با هم معاشرت کنند و لباس بپوشند و دولت حق ندارد که بر آنها پوشش خاصی را تحمیل کند.  

 می خواهم به نامزدی رأی بدهم که زبان های اقوام ایرانی و به ویژه زبان ترکی و کردی را به عنوان درس اختیاری به برنامه ی درسی مدارس اضافه کند تا ایرانیان به درک بهتری از فرهنگ یکدیگر نائل آیند.

می خواهم به نامزدی رأی بدهم که درک می کند که قدرت سیاسی فساد آور است و قدرت مطلق فساد مطلق است. این نامزد، قدرت سیاسی را متعلق به مردم می داند و به مردم هر استان اجازه می دهد که در انتخابات آزاد استاندار خود را انتخاب کنند تا استاندار مقام خود را ناشی از اراده مردم استان بداند و نه اراده رئیس جمهور و هدفش راضی نگه داشتن مردم استان باشد و نه رئیس جمهور. نامزد مورد حمایت من برای استانها و شهرها رئیس شهربانی منصوب نخواهد کرد بلکه این مهم را بر عهده مردم هر استان خواهد گذاشت.

می خواهم به نامزدی رأی بدهم که به حقوق اقلیت های قومی نه در حرف که در عمل احترام بگذارد و مثلاً نقل جوکهای قومی را در رسانه های دولتی و فیلمهایی که با کمک دولت ساخته می شوند و یا در مکانهای دولتی به نمایش گذاشته می شوند ممنوع کند. نامزد دلخواه من به حساسیت های قومی احترام می گذارد و قهرمانهای اقلیت های قومی را عزیز می دارد.

 دلم می خواهد به نامزدی رأی بدهم که که نه تنها به حقوق بشر که به حقوق حیوانات هم باور داشته باشد و سگها را صرفاً به پیروی از چند روایت مشکوک به کهریزک نفرستد. این نامزد با تاریخ کشورش آشنا است و میداند که ایرانیان باستان سگ را دوست و یاور انسان به حساب می آوردند و محترم می شمردند و این حیوان شجاع و باوفا را که در برابر استخوانی این همه به انسان خدمت می کند آزار نمی دادند. نامزد دلخواه من ذهنی انتقادی دارد و به جای تقلید کورکورانه از فقهای سگ ستیز از خود می پرسد که در حالی که قران خوردن گوشت حیوانی را که توسط سگ شکار شده باشد حلال می داند چرا به صِرف روایتی از امام جعفر صادق که سگ نجس است و یا روایتی از پیامبر، که فرشتگان به خانه ای که سگ در آن باشد وارد نمی شوند، باید این همه در حق این حیوان زبان بسته که قادر به دفاع از حقوق خود نیست جفا کرد.

می خواهم به نامزدی رأی بدهم که تمام برنامه هایش در جهت حفظ منافع ملی باشد و با تمام کشورها و به ویژه آمریکا روابط دوستانه برقرار کند. نامزد دلخواه من وقتی می بیند که عراق مسلمان به ایران حمله کرده و این همه از ما کشته است و کشورهای مسلمان منطقه دندان طمع برای برخی از جزایر ایران در خلیج فارس تیز کرده اند می فهمد که رویکرد ایدئولوژیک به مسائل جهانی برخلاف منافع ملی است و نباید دوستان و دشمنان ایران را بر پایه مذهبشان تعریف کرد. نامزد دلخواه من می فهمد که ما با اسرائیل مرز مشترک نداریم و بنابراین نمی توانیم با این کشور بر سر خطوط مرزی، رودخانه های مرزی و منابع زیرزمینی مرزی اختلاف داشته باشیم. او این را هم می فهمد که اسرائیل، به دلیل موقعیت جغرافیایی و شیوه شکل گیری و رقابتش با کشورهای عربی، از اتحاد با ایران استقبال می کند. این نامزد اگر نمی خواهد با اسرائیل متحد بشود دست کم با او دشمنی نمی کند و اسرائیل را برای روز مبادا نگه می دارد. این نامزد درک می کند که مداخلات نظامی ایران در سوریه و لبنان و فلسطین هزینه سنگینی بر دوش ملت ایران گذاشته است بی آن که به امنیت و اقتصاد ایران کوچکترین کمکی کرده یا فلسطینی ها را گامی به تشکیل کشور مستقل فلسطینی نزدیکتر کرده باشد. او برای پایان دادن به این مداخلات می کوشد و در عین حال در سازمان ملل و در عرصه دیپلماسی از حقوق مردم فلسطین برای تشکیل کشور مستقل فلسطینی دفاع می کند.

می خواهم به نامزدی رأی بدهم که نه تنها برای ایجاد اشتغال برنامه داشته باشد بلکه اعلام کند که اشتغال حق ذاتی انسانها است و هیچ کسی را نمی توان به صرف عقیده اش از اشتغال محروم کرد. این نامزد ستون مذهب را در فرمهای استخدام حذف و تفتیش عقاید را در مصاحبه های استخدامی ممنوع می کند. نامزد مطلوب من اجازه نمی دهد که مثلاً به هنگام گزینش استاد دانشگاه از متقاضی بپرسند که «شما به هنگام تحصیل در آمریکا گوشت خوک خورده ای یا نه؟ مشروب خورده ای یا نه؟ دوست دختر داشته ای یا نه؟ از کدام مرجع تقلید پیروی می کنی و در سال گذشته چندبار به رساله اش مراجعه کرده ای؟ نظرت نسبت به اشغال لانه جاسوسی و دانشجویان پیرو خط امام چیست؟ و چرا از منابع شوروی کتاب ترجمه کرده ای؟»

 اینها برخی از شرایطی است که من در نامزد دلخواهم می جویم اما حالا، در انتخابات سال 1392، با 8 کاندیدای احراز صلاحیت شده رو به رو هستم که هیچ کدامشان حتی یکی از این شرایط را ندارند چه رسد به تمام آنها، و با اینهمه نتوانسته ام خود را قانع کنم که انتخابات باید تحریم شود. از این 8 نامزد، شش نفرشان اصولگرا هستند و ذوب شده در ولایت. یکی از آنها، یعنی مهندس غرضی، اگر چند هزار رأی بیاورد باید کلاهش را به آسمان بیندازد. ظاهراً بیت رهبری زرنگی کرده و کسی را احراز صلاحیت کرده که حضورش به نامزدهای اصولگرا لطمه ای نمی زند و حتی باعث می شود که در مقایسه با او در چشم مردم بهتر بدرخشند و جلوه کنند.

و اما سعید جلیلی فردی است که از قرون وسطی به قرن بیست و یکم پرتاب شده است. او از گذشت روزگار چیزی نیاموخته و هنوز در حال و هوای فکری سی و چند سال پیش دست و پا می زند. ادبیات سیاسی و رفتار جلیلی آدم را به یاد دانشجویان پیرو خط امام که سی و چند سال پیش سفارت آمریکا را اشغال کردند می اندازد. آن زمان فدائی ها و پیکاری ها و بسیاری از دیگر چپی ها امثال جلیلی ها را به طعنه «فالانژ» می نامیدند اما حزب توده آنها را «دموکرات های انقلابی» می نامید و عزیز می داشت و منتظر بود که ایران را از طریق «راه رشد غیر سرمایه داری» به سرمنزل سوسیالیسم برسانند. جلیلی خواهان تحمیل اسلام طالبانی از نوع شیعی بر ایران است و می تواند به همان اندازه اشغالگران سفارت آمریکا، یا حتی بیشتر، برای ملت ایران ویرانگر باشد.

چهار نفر اصولگرای دیگر هم طوری در ولایت ذوب شده اند که هویت مستقل خود را تقریبا از دست داده اند و به زحمت می توان آنها را از هم تشخیص داد. این افراد برای حل معضلات جامعه یعنی اختناق، بیکاری، تورم، فقر، اعتیاد، تبعیض نسبت به زنان و اقلیت های دینی و قومی، سیاست خارجی و غیره برنامه منسجم و مشکل گشایی ندارند. آنها قدرت خود را نه از توده ها که از سرسپردگی مطلق به ولایت فقیه می گیرند.

از دو نامزد دیگر یکی را که معمم است اصولگرای میانه رو می پندارند گرچه مرزهای این اصطلاح سیاسی دقیقاً روشن نیست و نفر دیگر اصلاح طلبی است که بسیاری از اصلاح طبان در اصلاح طلبی اش تردید دارند. آن که معمم است، یعنی حسن روحانی، سالها به فعالیتهای امنیتی به کلی سری مشغول بوده است و این موضوع در کشور استبداد زده ما بسیار ترسناک و نگران کننده است. حسن روحانی با غرور تمام می گوید که به دلیل دیپلماسی ماهرانه او جمهوری اسلامی، به رغم مخالفت کشورهای غربی، برنامه های هسته ای اش را به پیش برده و موفق به ساختن کیک زرد و تعداد زیادی سانتریفیوژ شده است. اگر این ادعا حقیقت داشته باشد باید گفت که روحانی در ایجاد شرایطی که به رویارویی هسته ای میان ایران و جهان غرب انجامیده و ایران را با تحریم های اقتصادی، انزوای بین المللی و خطر حمله نظامی خارجی رو به رو کرده سهم مهمی داشته است.

حسن روحانی عضو مجلس خبرگان و نماینده خامنه ای در شورایعالی امنیت ملی است. این موضوع نشان می دهد که حسن روحانی مورد اعتماد خامنه ای است و سیاستهایش با سیاستهای داخلی و خارجی خامنه ای همسو است. بنابراین، اگر روحانی رئیس جمهور بشود، خامنه ای با او بر سر سیاست هایش در سوریه و لبنان و غیره مشکلی نخواهد داشت.

حسن روحانی آخوند است و در حرف زدن و رفتارش تکبر و خود پسندی آخوندی به وضوح دیده می شود. کافی است که به شیوه ی دست دادنش با کسانی که از خود فرو دست تر می داند بنگرید تا این تکبر را ببینید. محمد رضا جلائی پور، که خواهان حمایت اصلاح طلبان از روحانی است، در ستایش از او می گوید: «خوش ‌سخنی، خوش ‌پوشی، چهره‌ ی جذاب‌، بیان همه‌ فهم، هوش بالا، حافظه‌ ی قوی، سن مناسب، صراحت لهجه، قابلیت درخشش در مناظره‌ها، جدیت و میل داوطلبانه‌ برای کسب مقام ریاست جمهوری، شباهت‌های فراوان با هاشمی (در مشی سیاسی)، استعداد جذب حمایت هاشمی و خاتمی و اصلاح‌ طلبان و بخشی از اصولگرایان معتدل، و این‌ که از هاشمی رای منفی بسیار کمتری دارد و در افکار عمومی برچسب ناروای منفی نخورده است، به روحانی امکانات لازم برای موج‌ آفرینی را داده است.» متاسفانه مزایایی که جلایی پور برای حسن روحانی برمیشمارد عمدتاً مزایای ظاهری هستند و ما را به اعماق ضمیر حسن روحانی نمی برند و به ما نمی گویند که حسن روحانی واقعاً کیست و با مردمسالاری، حقوق بشر، زنان، اقلیت های مذهبی و غیره وغیره چه خواهد کرد. حسن روحانی کوه یخی است که فقط رأس آن نمایان و قسمت اعظم آن در زیر آب پنهان است.

در عین حال، حسن روحانی حرفهایی هم می زند که بوی تعقل و میانه روی از آن به مشام می رسد و این باعث امیدواری است. اصلاح طلبانی که بر این باورند که باید بین «بد» و «بدتر» یکی را انتخاب کنند و در عین حال از شیوه حرف زدن و قیافه عارف خوششان نمی آید و معمم را بر مکلا ترجیح می دهند می توانند در انتخابات پیش رو به روحانی رأی بدهند.

محمد رضا عارف اما از حسن روحانی به اصلاح طلبان نزدیکتر است. عارف، برخلاف حسن روحانی، در ارگانهای امنیتی رژیم ولایت فقیه خدمت نکرده و بنابراین در ایجاد اختناق و بگیر و ببند مخالفان سهم نداشته و یا سهم کمتری داشته است. عارف زمانی معاون محمد خاتمی بوده و این موضوع می تواند در جلب آرای اصلاح طلبان موثر واقع شود. عارف، چند روز پیش، در بازار تهران، از سیاست جمهوری اسلامی در سوریه حمایت کرد که نشان می دهد که، همچون حسن روحانی، به سیاستهای خارجی ضد میهنی حکومت اسلامی باور دارد و این باعث تأسف است.

در زندگینامه عارف می خوانیم که در مسابقات ریاضی کشور در سال 1348 رتبه اول و در کنکور سراسری رشته‌ ی ریاضی در سال 1349 رتبه‌ ی دوم را به دست آورده و دانشکده فنی دانشگاه تهران را با رتبه اول به پایان رسانده است. این موفقیتها نشان از پشتکار و استعداد بالای این مرد دارد و او را از دیگر نامزدها متمایز می کند. به نظر می رسد که ظاهر و باطن عارف خیلی به هم نزدیک است. من عارف را بر حسن روحانی ترجیح می دهم. دلم می خواهد اگر این دو نامزد با هم ائتلاف کردند عارف نامزد ریاست جمهوری باشد و روحانی معاون او، و نه برعکس.

 

تحریم یا عدم تحریم

رد صلاحیت هاشمی اصلاح طلبان را بر سر دو راهی سرگیجه آور شرکت در انتخابات یا تحریم آن قرار داده است. برخی از سازمانهای سیاسی و بسیاری از تحلیلگران و فعالان سیاسی انتخابات را تحریم کرده و بعضاً از اکبر هاشمی و محمد خاتمی هم تقاضا کرده اند که انتخابات را تحریم کنند. اما دلایل این افراد برای تحریم آنقدرها قوی نیست.

سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) اعلام کرده است که «ما در این انتخابات شرکت نمی کنیم و شرکت در این انتخابات را یاری به پیشبرد برنامه خامنه ای و همدستان وی می دانیم». به گفته ی این سازمان «خودکامگان مانع اصلی برگزاری انتخابات آزادند. آن ها به انتخابات آزاد و حق رأی مردم باور ندارند بلکه به نمایش انتخابات نیاز دارند تا آن را به عنوان مشروعیت حکومت در عرصه بین المللی جا بزنند. آن ها در این نمایش، نیازمند حضور کاندیدائی از اصلاح طلبان اند که نه از حمایت جریان های شناخته شده برخوردارند و نه چهره شاخصی به حساب می آیند. این ها به عنوان مهره توسط جریان حاکم در بازی انتخابات به کار گرفته می شوند. حکومت حضور آن ها در انتخابات را به معنی مشارکت اصلاح طلبان در انتخابات و شکست آن ها را به مثابه شکست اصلاح طلبان جا خواهد زد.» (1)

در این که حکومت اسلامی می خواهد از انتخابات ریاست جمهوری برای مشروع جلوه دادن رژیم اسلامی «در عرصه بین المللی» استفاده کند تردیدی نیست. اما آیا جهانیان آنقدر بی سواد و نا آگاه هستند که «نمایش انتخابات» را به حساب مشروعیت رژیم بگذارند؟ دولتهایی که در ایران منافع مهمی دارند رویدادهای ایران را با دقت دنبال می کنند و به خوبی از پدیده ای به نام نظارت استصوابی شورای نگهبان آگاهی دارند و می دانند که شورای نگهبان رأی آورترین کاندیدای اصلاح طلبان را که مسلماً در انتخابات برنده می شد از شرکت در رقابت های انتخاباتی محروم کرده است. دولت های غربی فرق انتخابات واقعی و نمایشی را خیلی خوب می دانند و به صرف دیدن صف های طولانی رأی دهندگان «مشروعیتی» برای رژیم اسلامی قائل نمی شوند.

دلیل دیگری که فدائیان و بسیاری از دیگر فعالان سیاسی برای تحریم انتخابات می آورند این است که رژیم ولایت فقیه حضور حسن روحانی و محمد رضا عارف را «به معنی مشارکت اصلاح طلبان در انتخابات و شکست آن ها را به مثابه شکست اصلاح طلبان جا خواهد زد.» در این که حکومت چنین خواهد کرد تردیدی نیست اما مگر مردم به این سادگی ها فریب خواهند خورد؟ حکومت سالها است می کوشد که  احمدی نژاد را برنده انتخابات سال 1388 جا بزند ولی مگر موفق شده است؟ حکومت کوشیده است که میر حسین موسوی و مهدی کروبی را عامل اجنبی جلوه دهد ولی مگر مردم باور کرده اند؟ مردم ایران شعور دارند و خوب می دانند که داور مسابقه انتخابات ریاست جمهوری، یعنی «مقام معظم رهبری»، عادل و بی طرف نیست و بهترین بازیکنان تیم اصلاح طلبان را از بازی بیرون کرده و فقط به دو بازیکن ضعیف تر اجازه بازی داده است. اگر روحانی یا عارف در این مسابقه نابرابر ببازند مردم و دولتهای خارجی به هیچ وجه آن را به حساب شکست اصلاح طلبان نخواهند گذاشت. مردم ایران نیازی ندارند که تا روز 24 خرداد صبر کنند تا به پیروزی اصلاح طلبان پی ببرند. حکومت اسلامی، در شامگاه 31 اردیبهشت، با اعلام رد صلاحیت هاشمی، شکست اصولگرایان و پیروزی اصلاح طلبان در انتخابات را به جهانیان اعلام کرد. 

برخی از طرفداران تحریم انتخابات دلایل دیگری مطرح می کنند. به عنوان مثال، علی مزروعی می گوید: «اگر آقایان روحانی و یا عارف در انتخابات پیروز هم شوند،‌ نخواهند توانست تغییری در سیاست‌های کلان در عرصه‌های داخلی و خارجی ایجاد کنند. بنابراین حمایت اصلاح طلبان از ایشان جز برباد دادن سرمایه اجتماعی و سیاسی به دست آمده، که می‌تواند به کار حفظ منافع و مصالح ملی بیاید، نتیجه دیگری نخواهد داشت.» (2)

روحانی و عارف ممکن است نتوانند در سیاست های کلان، و از جمله در برنامه هسته ای و سیاست خارجی، تغییری بدهند اما مسلماً می توانند در زمینه اشتغال، بهداشت، آموزش و پرورش، گسترش صنایع، ورزش و ده ها حوزه بسیار مهم دیگر به نفع مردم تغییراتی ایجاد کنند. آیا همین مقدار خدمت به مردم ارزشش را ندارد که اصلاح طلبان از این دو نامزد حمایت کنند؟

معضل شرکت یا عدم شرکت در انتخابات را نمی توان بدون توجه به استراتژی کلی جنبش اصلاح طلبی و شخصیت دو رهبر اصلی اصلاح طلبان، یعنی محمد خاتمی و اکبر هاشمی، بررسی کرد. استراتژی رهبران نهضت اصلاح طلبی حداکثر استفاده از فرصت های انتخاباتی است. خاتمی و بسیاری از همفکرانش اهل استفاده از اعتراضات خیابانی، اعتصابات کارگری و دیگر شیوه های مبارزه نیستند. بنابراین، اگر از انتخابات استفاده نکنند عملاً خود را از یگانه شیوه ای که برای مبارزه برگزیده اند محروم کرده اند.  

محمد خاتمی حتی حاضر نشد که در انتخابات نامزد بشود و هزینه رد صلاحیت شدنش را روی دست رژیم بگذارد. بنابراین، نمی توان انتظار داشت که انتخابات را تحریم کند. تحریم انتخابات به معنای به چالش کشیدن «مقام معظم رهبری» است که خواستار شرکت همگان در انتخابات به منظور ایجاد حماسه شده است. احتمال تحریم انتخابات از سوی خاتمی نزدیک به صفر است. هاشمی رفسنجانی هم که به رد صلاحیتش اعتراضی نکرده است به احتمال قریب به یقین انتخابات را تحریم نخواهد کرد.

مسئله تقلب در انتخابات هم مسئله مهمی است. اصلاح طلبان باید در هر یک از 66 هزار شعبه اخذ رأی دست کم سه نفر ناظر مورد اعتماد برای نظارت بر انتخابات و شمارش آرا داشته باشند. اصلاح طلبان نمی توانند با تشکیلات سرکوب شده شان حدود 200 هزار ناطر مورد اعتماد پیدا کنند. واقعیت این است که اگر خامنه ای بخواهد تقلب کند امکان جلوگیری از آن وجود ندارد. با اینهمه، اصلاح طلبان نباید از ترس مرگ خودکشی کنند. آنها نباید از ترس این که در انتخابات تقلب بشود در انتخابات شرکت نکنند. آنها باید در انتخابات شرکت کنند و اگر تقلب شد آن را افشا کنند، همانگونه که در پی انتخابات سال 1388 کردند. در ضمن، تقلب در انتخابات 1392 قطعی نیست. اگر خامنه ای به این نتیجه رسیده باشد که می تواند با تمام نامزدهای احراز صلاحیت شده کار کند ممکن است در روند انتخابات دخالت نکند و بگذارد که برنده واقعی بر کرسی ریاست جمهوری بنشیند.

اکنون فقط یک هفته تا روز انتخابات باقی مانده اما هنوز تکلیف ائتلاف عارف - روحانی و موضع هاشمی و خاتمی نسبت به این دو نامزد روشن نشده است. برخی از تحلیلگران فرصت را از دست رفته می بینند و می گویند: «انتخابات ۹۲ را نیز می‌ توان به مجموعه‌ی فرصت‌های از دست رفته‌‌ی مخالفان افزود. مخالفان حتی اگر امکانی نیز فراهم شود، نمی ‌توانند در این انتخابات بروز و ظهوری جدی داشته باشند چون آمادگی کافی ندارند. وقتی چمدان‌ها هنوز باز باشند، بلیط خریده نشده باشد، فرصت اندک و ایستگاه اتوبوس هم دور باشد اتوبوس از ایستگاه بدون شما حرکت خواهد کرد. ظاهرا مخالفان باید منتظر اتوبوس بعدی بنشینند.» (3)

در این که اصلاح طلبان فرصت هایی را از دست داده اند تردیدی نیست اما هنوز هم می توانند به پیروزی امیدوار باشند. اگر هاشمی و خاتمی صریحاً و هر چه زودتر از ائتلاف عارف – روحانی و یا یکی از آنها حمایت کنند بخش بزرگی از هوادارانشان از آنها پیروی خواهند کرد. مردم برای رفتن به پای صندوق های رأی فقط به شناسنامه شان نیاز دارند. آنها احتیاجی ندارند که چمدانی ببندند، بلیطی بخرند و سوار اتوبوس بشوند.

بیت رهبری با احراز صلاحیت عارف و روحانی با زیرکی تمام توپ را به زمین اصلاح طلبان انداخته است. اصلاح طلبان یا می توانند زمین بازی را ترک کنند و یا این که، به رغم موقعیت غیر عادلانه ای که در آن قرار داده شده اند، بکوشند که کنترل توپ را به دست بگیرند و آن را وارد دروازه ولی فقیه کنند. اگر داور این مسابقه نابرابر، یعنی ولی فقیه، گل را قبول نکرد و دست بازنده را به عنوان برنده بالا برد آنگاه اصلاح طلبان انگیزه و دلیل بیشتری برای بسیج توده ها و مبارزه با ولی فقیه خواهند داشت. به سود اصلاح طلبان است که به نفع عارف و روحانی در انتخابات شرکت کنند و اگر تقلب بزرگی رخ داد آن را افشا کنند. افشای تقلب خود نوعی مبارزه است.

تحریم انتخابات آسان ترین کار است اما تحریم کنندگان بهتر است اول روشن کنند که وقتی گرد و غبار انتخابات فرو نشست چگونه می خواهند با حکومت اسلامی مبارزه کنند.
 

سهیل روحانی

17 خرداد 1392

 


2.    علی مزروعی: تأملاتی درباره برخی راهبردهای انتخاباتی، جرس، 13 خرداد 1392